۱۲:۰۴ - ۱۴۰۱/۰۵/۱۸

شب دوازدهم محرم به نام کیست؟ / وقایع روز دوازدهم محرم ورود کاروان اسیران کربلا به کوفه / کاروان اسرا در کوفه و شرح حال آن ها

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی اندیشه معاصر، شب دوازدهم محرم به نام کیست؟ / شب وقایع روز دوازدهم محرم ورود کاروان اسیران کربلا به کوفه / کوفه شاهد مردمی بود که هر کدام چهره‌ای به خود گرفته بودند؛ گروهی از مردم گریه می‌کردند و نالان بودند از ...

شب دهم محرم بنام کیست؟ / امشب شب چندم محرم است ؟ / نام گذاری شب های محرم، علت نامگذاری روزهای محرم |/ شب دهم محرم متعلق به کیست؟ / شب دهم محرم، شب کیست؟/ وقایع شب و روز دهم محرم الحرام سال 61 هجری قمری

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی اندیشه معاصر، شب دوازدهم محرم به نام کیست؟ / شب وقایع روز دوازدهم محرم ورود کاروان اسیران کربلا به کوفه /

کوفه شاهد مردمی بود که هر کدام چهره‌ای به خود گرفته بودند؛ گروهی از مردم گریه می‌کردند و نالان بودند از اینکه چرا سر مقدس نوه رسول خدا صلوات الله علیه و امام زمان خود را بر سر نیزه می‌بینند و گروهی احمقانه و گستاخانه می‌خندیدند …

ورود اسرای کربلا به کوفه و چرخاندن سر مقدس شهدای کربلا به‌همراه اسرا در بازار و کوچه‌های شهر ازجمله وقایع روز دوازدهم محرم است.

روز دوازدهم محرم سال ۶۱ هجری همان روزی بوده است که کاروان اسیران کربلا که در رأس آن‌ها امام سجاد علیه السلام و حضرت زینب سلام الله علیها حضور داشتند، وارد شهر کوفه شد؛ همان شهری که مردمش به ظلم و ناجوانمردی مشهور بودند و زمانی با نامه‌های بسیار و درخواست‌های متعدد امام حسین علیه السلام را به شهر خود دعوت کردند اما بین راه و در صحرای کربلا مقابل آن حضرت صف کشیده به‌روی ایشان و یاران غریبشان شمشیر کشیدند.

ورود به شهر کوفه

عمربن سعد که امام حسین علیه السلام و یاران آن حضرت را در روز دهم محرم به شهادت رسانده بود، زنان و کودکان را به‌عنوان اسیر گرفته از کربلا به‌سوی کوفه برد، در این میان، امام سجاد علیه السلام نیز که به‌اراده الهی بیمار شده بودند تا در این جنگ صدمه‌ای به جان مبارک ایشان وارد نشود همراه اسیران بودند.

فاصله بین صحرای کربلا و محل شهادت امام حسین علیه السلام تا شهر کوفه حدود ۱۲ فرسخ بود و عمربن سعد تا شب کاروان اسرا را به کوفه رسانده بود، بنابراین وقتی کاروان به کوفه نزدیک شد، زمانی بود که هوا تاریک شده بود و عمربن سعد ناچار مجبور شده بود شب را کنار دروازه‌های کوفه بگذراند تا صبح بتواند وارد شهر شود و اسرای کربلا را به دارالاماره عبیدالله‌بن زیاد برساند.

آن طور که در بعضی منابع نوشته شده است، عمربن سعد اخبار کربلا را از طریق پیکی به ابن‌زیاد اطلاع داده بود و به همین علت از صبح روز دوازدهم محرم، شهر کوفه در محاصره و مراقبت شدید نیروهای ابن‌زیاد بود و جاسوسان او هر نوع حرکت مشکوک را تحت نظر داشتند. در آن مدت هیچ کسی حق حمل سلاح یا خروج مسلحانه از خانه را نداشت.

وقتی خورشید روز دوازدهم محرم به شهر کوفه تابید، عمربن سعد جلوتر از کاروان و لشکرش، خود را به دارالاماره رساند. بعد از او مأموران، کاروان اسیران کربلا را داخل شهر آوردند، این در حالی بود که شهر کوفه آن روز در محاصره و مراقبت شدید مأموران حکومتی بود.

مردمی که هنوز نمی‌دانستند چه‌کسانی به‌عنوان اسیر وارد شهر آن‌ها شده‌اند، وقتی کاروان آن‌ها را می‌دیدند، سؤال می‌کردند: «شما اسیر از کدام سرزمین و قبیله هستید؟»، و جواب می‌شنیدند: «ما اسیرانی از آل‌محمد صلوات الله علیه هستیم!»

چرخاندن سرهای شهدا و اسیران کربلا در کوفه

عبیدالله‌بن زیاد به مأموران خود دستور داده بود که کاروان اسیران کربلا را به‌همراه سرهای شهدای عاشورا بین بازار و کوچه‌های شهر کوفه بچرخانند تا همه شاهد اوج وقاحت او باشند.

در آن روز سر مبارک شهدا بین کاروان تقسیم شده بود، این کار به این علت بود که ترس و وحشت مردم از عبیدالله و گستاخی او به حداکثر برسد و کسی جرأت ایستادن در برابر او را نداشته باشد.

آن روز شهر کوفه شاهد مردمی بود که هر کدام چهره‌ای به خود گرفته بودند؛ گروهی از مردم گریه می‌کردند و نالان بودند از اینکه چرا سر مقدس نوه رسول خدا صلوات الله علیه و امام زمان خود را بر سر نیزه می‌بینند و گروهی احمقانه و گستاخانه می‌خندیدند و شادی می‌کردند تا شریک شادی دشمنان حضرت سیدالشهدا علیه السلام باشند.

کنار کاروان اسیران کربلا، مأموران و نیروهای لشکر عمربن سعد حرکت می‌کردند تا به مردم فخر بفروشند که “ما بودیم که مقابل حسین ایستاده او را مظلومانه به شهادت رساندیم.”

دفن بدن‌های شهدای کربلا توسط گروهی از قبیله بنی‌اسد

در بعضی از روایت‌ها این طور نوشته که بدن‌های مطهر امام حسین علیه السلام و یاران آن حضرت که در صحرای کربلا رها شده بود، در روز دوازدهم یا شب سیزدهم محرم توسط گروهی از قبیله بنی‌اسد به خاک سپرده شد، در عین حال برخی از روایت‌ها بر این تأکید دارند که وقتی آن گروه بنی‌اسد به کربلا رسیدند، قبرهای آماده‌ای را مشاهده کردند و دانستند که باید شهدا را در همان محل دفن کنند.

درمجموع روایت‌هایی که اشاره دفن شهدای کربلا را دارند، عموماً بر این مطلب اتفاق‌نظر دارند که اولین گروهی که بعد از شهادت امام حسین علیه السلام و یاران آن حضرت، وارد کربلا شدند گروهی از زنان بنی‌اسد بودند. این زنان که همراه همسران و خانواده خود در نزدیکی کربلا ساکن بودند، برای آوردن آب از رود فرات به‌سمت کربلا حرکت کردند که با بدن‌های بدون سر امام حسین علیه السلام و یاران آن حضرت در صحرای کربلا مواجه شدند و فوراً با شیون و ناله به قبیله برگشته ماجرا را به مردان خود خبر دادند.

منابع:

نفس المهموم
مقتل لهوف
مقتل الحسین علیه السلام؛ عبدالرزاق مقرم
بحارالانوار؛ علامه مجلسی
آینه در کربلاست؛ محمدرضا سنگری

اسیران کربلا و بازماندگان روز عاشورا

پس از واقعه عاشورا، بازماندگان سپاه عمر سعد، کشته‌های خود را روز یازدهم محرم، دفن کردند و اهل بیت امام حسین(ع) و بازماندگان شهدای کربلا را به سوی کوفه بردند.
اسیران کربلا و بازماندگان روز عاشورا همچون امام سجاد(ع)، امام چهارم شیعیان و حضرت زینب(س)، دختر امام علی(ع) که به اسارت لشکر عمر سعد درآمدند. اسرا به دستور عمر سعد، شب یازدهم محرم در کربلا نگه داشته شدند و بعد از ظهر روز یازدهم، ابتدا به کوفه نزد ابن زیاد برده شدند و سپس عبیدالله بن زیاد، گروهی از جمله شمر و طارق بن مُحَفِّز را همراه اسیران به دربار یزید در شام فرستاد.

ابن زیاد اسیران را بر روی محمل‌هایی بدون پرده و پوشش به سوی شام فرستاد و دست و پای برخی همچون امام سجاد (ع) را غل و زنجیر کرد. مهمترین شخصیت‌ها در میان اسیران، امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س) بودند. آنان با سخنان خود در هنگام اسارت، سبب پشیمانی برخی از مردم و بنا بر نقلی یزید بن معاویه شدند.

به عقیده برخی مورخان، کاروان اهل بیت(ع)، در روز اربعین، چهل روز پس از شهادت امام حسین(ع) به کربلا بازگشتند، شیخ مفید و شیخ طوسی بر این عقیده‌اند که اهل بیت(ع) بعد از آزادی، به مدینه بازگشته‌اند، نه کربلا.

آغاز اسارت

پس از واقعه عاشورا، بازماندگان سپاه عمر سعد، کشته‌های خود را روز یازدهم محرم، دفن کردند و اهل بیت امام حسین(ع) و بازماندگان شهدای کربلا را به سوی کوفه بردند.[۱]

مأموران عمر سعد زنان اهل بیت را از کنار اجساد شهدا عبور دادند. زنان خانواده امام حسین(ع) در آن حال ناله کرده و بر صورت‌هایشان می‌زدند. چنانکه از قره بن قیس نقل شده، حضرت زینب (س)، وقتی از کنار بدن برادرش امام حسین (ع) می‌گذشت، از شدت غم سخنانی گفت که دوست و دشمن گریه کردند.[۲]
سخنان حضرت زینب (س) هنگام عبور از کنار بدن امام حسین(ع)

یا محمداه، یا محمداه! صلی علیک ملائکه السماء، هذا الحسین بالعراء، مرمل بالدماء، مقطع الأعضاء، یا محمداه! و بناتک سبایا، و ذریتک مقتله، تسفی علیها الصبا قال: فابکت والله کل عدو و صدیق [۳]

ترجمه: «یامحمد، یامحمد، فرشتگان آسمان بر تو صلوات گویند، «این حسین است در دشت افتاده، آغشته به خون اعضاء بریده! «یا محمد، دخترانت اسیرند، ذریه‌ات کشته شده‌اند که باد بر آنها می‌وزد. راوی می‌گوید والله دوست و دشمن گریه می‌کردند.

تعداد و نام اسیران

گزارش‌های مورخان درباره تعداد و اسامی اسرای اهل بیت و بازماندگان اصحاب امام حسین(ع)، مختلف است؛ تا آنجا که برخی تعداد اسرا را تا ۲۵ نفر هم ذکر کرده‌اند.[۴] از این میان مردان و زنانی که در منابع ذکر شده‌اند، عبارت است از: امام سجاد(ع)، امام باقر(ع)، محمد و عمر دو پسر امام حسین(ع)، زید پسر و محمد نوه امام حسن(ع)،[۵] و همچنین حضرت زینب، فاطمه، و ام کلثوم از دختران امام علی(ع).[۶] چهار دختر از امام حسین (ع) به نام‌های سکینه، فاطمه، رقیه و زینب نیز در منابع آمده است.[۷] همچنین رباب همسر امام حسین (ع)[۸] و فاطمه دختر امام حسن (ع)، در میان اسیران کربلا حضور داشته‌اند.[۹]

بنابر آنچه ابن ابی‌الحدید در شرح نهج البلاغه نوشته است، اسیران کربلا، سوار بر مرکب‌هایی بدون جهاز، به کوفه برده شده و مردم به تماشای آنها پرداختند و در همین حال زنان کوفی از دیدن اسرا گریه می‌کرده‌اند.[۱۰]

درباره زمان ورود اسرا به کوفه، گزارش صریحی در منابع تاریخی نیامده است. با این حال بنابر عبارتی از شیخ مفید، می‌توان ورود اسرای کربلا به کوفه را ۱۲ محرم دانست.[۱۱]

ماموران عمر سعد، پس از گذر دادن اسیران از کوچه‌های کوفه، آنان را وارد قصر عبیدالله بن زیاد کردند. گفتگوهای تندی بین حضرت زینب و عبیدالله گزارش شده است.[۱۲] همچنین عبیدالله دستور کشتن امام سجاد(ع) را صادر کرد، اما پس از اعتراض حضرت زینب (س) و نیز سخنان تند امام سجاد(ع)، ابن زیاد از کشتن وی صرف‌نظر کرد.[۱۳]

مسیر شام

ابن زیاد گروهی از جمله شمر و طارق بن مُحَفِّز را به همراه اسیران کربلا به شام فرستاد.[۱۴] طبق بعضی گزارش‌ها زحر بن قیس نیز با آنها بوده‌ است.[۱۵] مسیر دقیق حرکت اسیران از کوفه تا شام مشخص نیست؛ برخی بر این عقیده‌اند که با توجه به اماکن منسوب به امام حسین(ع)، می‌توان مسیر حرکت اسیران کربلا را مشخص ساخت؛ از جمله مقام راس الحسین و امام زین العابدین در دمشق،‌[۱۶] مقام‌های حِمص،[۱۷] حماء،[۱۸] بعلبعک،[۱۹] حَجَر[۲۰] و طُرح.[۲۱] برخی از این اماکن که از شهرت بیشتری برخوردارند، عبارتند از:

مقام راس الحسین در موصل: به گفته هروی این مقام تا قرن هفتم وجود داشته‌ است.[۲۲]
مسجد امام زین العابدین (ع) و مقام راس الحسین در نصیبین: امروزه نصیبین شهری است در ترکیه.[۲۳] گفته می‌شود اثر خون سر امام حسین (ع) در این مکان مانده‌ است.[۲۴] هروی این زیارتگاه را به نام مشهد النقطه ثبت کرده‌است.[۲۵]

رفتار ماموران

بنابر نقل ابن اعثم و خوارزمی، مأموران عبیدالله بن زیاد، اسیران کربلا را از کوفه تا شام، بر محمل‌های بی‌پرده و پوشش، شهر به شهر و منزل به منزل بردند، آنگونه که اسیران (کافر) ترک و دیلم را می‌برده‌اند.[۲۶] شیخ مفید، روایتی را نقل کرده که بر اساس آن، امام سجاد(ع) با غل و زنجیر در میان اسرا دیده شده است.[۲۷]

در روایاتی منسوب به امام سجاد(ع)، شیوه رفتار مأموران عبیدالله بن زیاد نقل شده است؛ بر این اساس، علی بن حسین(ع) را بر شتری لاغر و لَنگ که جهاز آن چوبی و بدون زیرانداز بوده، سوار کرده‌اند؛ در حالی‌که سر امام حسین(ع) بر نیزه، و زنان پشت سر، و نیزه‌ها گرداگرد آنها بودند. اگر اشکی از چشم یکی از آنها جاری می‌شد، با نیزه بر سرش می‌زدند، تا زمانی که وارد شام شدند.[۲۸]

حضور اسرا در شام

درباره رخدادهای ورود اسرا به شام، چگونگی برخورد با آنها، محل اقامت و خطبه‌خوانی برخی از اسیران، گزارش‌هایی در منابع تاریخی وجود دارد. بنا بر این گزارش‌ها، ورود سرهای شهیدان به شام در روز اول صفر بوده‌ است.[۲۹] در این روز اسیران را از دروازه «توما» یا «ساعات» وارد شهر کرده و بنا به نقل سهل بن سعد، شهر را به دستور یزید، آذین‌بندی کرده بودند.[۳۰]

پس از ورود اسیران به شهر، آنها را در ورودی مسجد جامع، بر سکویی جای دادند.[۳۱] امروزه در مسجد اموی، در مقابل محراب و منبر اصلی مسجد، محلی از سنگ و با نرده‌های چوبی وجود دارد که معروف به محل استقرار اسیران کربلا است. [۳۲]

حضور اهل بیت امام حسین(ع) در شام را برخی منابع دو روز،[۳۳] و در ویرانه‌ای بی‌سقف، معروف به خرابه شام دانسته‌اند[۳۴] و شیخ مفید، محل استقرار اسیران را خانه‌ای نزدیک قصر یزید معرفی کرده است.[۳۵] قول مشهور درباره مدت اقامت اسیران در شام، سه روز دانسته شده،[۳۶] اما هفت روز[۳۷] و یک ماه نیز نقل شده است.[۳۸] برخی از گزارش‌های تاریخی درباره اسیران کربلا در شام، عبارت است از:
ورود اسرا به کاخ یزید: پس از ورود اسیران کربلا به شام، زَحر بن قَیس، جزئیات واقعه کربلا را به یزید گزارش کرد.[۳۹] یزید پس از شنیدن گزارش، دستور داد کاخ را تزیین کرده، بزرگان شام را دعوت و اسیران را به قصر وارد کنند.[۴۰] گزارش‌ها حاکی از آن است که اسیران را در حالی وارد مجلس یزید کردند که با طناب به هم بسته بودند.[۴۱] در این هنگام فاطمه دختر امام حسین(ع) گفت: ای یزید! شایسته است دختران رسول خدا(ص) اسیر باشند؟ در این هنگام حاضران و اهل خانه یزید گریستند.[۴۲]

برخورد یزید با سر امام در حضور اسیران: یزید در حضور اسیران، سر امام حسین(ع) را در ظرف طلا گذاشته[۴۳] و با چوب‌دستی به آن می‌زد.[۴۴] وقتی سکینه و فاطمه، دختران امام حسین(ع)، این موضوع را دیدند، چنان فریاد زدند که زنان یزید و دختران معاویه بن ابوسفیان شروع به گریه کردند.[۴۵] بنابر روایتی از امام رضا(ع) که شیخ صدوق نقل کرده، یزید سر امام حسین را در تشتی گذاشت و بر روی آن میز غذا نهاد. سپس با یارانش سرگرم غذا خوردن شد و پس از آن، میز بازی شطرنج را روی آن تشت گذاشت و با یارانش به بازی شطرنج مشغول شد. گفته‌اند او هنگامی که در بازی می‌برد، جام آب‌جو را گرفته می‌نوشید و ته‌مانده آن را در کنار تشت که سر بریده امام در آن بود، بر زمین می‌ریخت.[۴۶]
اعتراض حاضران: عده‌ای از حاضران، به رفتار یزید در مجلس اعتراض کردند؛ از جمله یحیی بن حکم، برادر مروان بن حکم که یزید با مشت به سینه وی زد.[۴۷] اَبوبَرْزه اَسْلَمی نیز اعتراض کرد و به دستور یزید از مجلس اخراج شد.[۴۸]

خطبه‌خوانی اسرا

پس از ورود اسیران کربلا به کوفه، امام سجاد(ع)[۴۹]، و حضرت زینب(س) با مردم سخن گفته و بنابر نقل منابع تاریخی، کوفیان را به سبب کوتاهی در یاری امام حسین(ع) در ماجرای عاشورا سرزنش کرده‌اند.[۵۰] سید جعفر شهیدی، مورخ معاصر، با تکیه بر سختگیری مأموران حکومت و بیم کوفیان از آنان، پذیرش اینچنین سخنان و خطبه‌هایی را در کوفه دشوار دانسته است.[۵۱] خطبه‌هایی نیز به فاطمه صغری دختر امام حسین(ع)[۵۲] و ام کلثوم دختر حضرت علی(ع) نسبت داده شده است.[۵۳]

امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س)، در شام نیز به خطبه‌خوانی پرداختند. محتوای این خطبه‌ها، سرزنش یزید درباره ستم بر اهل بیت امام حسین(ع) و گرداندن آنها در شهرها،[۵۴] و همچنین بیان فضائل اهل بیت پیامبر(ع) و علی(ع) گزارش شده است.[۵۵] این سخنان، به خطبه امام سجاد(ع) و خطبه حضرت زینب در شام معروف است.[۵۶]
گفته شده است اسیران از شام به کربلا رفتند. سید بن طاووس در لهوف نقل کرده است که اسیران کربلا از شام به عراق رفته و در روز اربعین به کربلا رسیدند و در قتلگاه، جابر بن عبدالله انصاری و برخی از بنی‌هاشم را دیدند و مجلس عزایی برپا کردند. پس از چند روز از کربلا به مدینه بازگشتند.[۵۷] سید محمدعلی قاضی طباطبایی (۱۲۹۳-۱۳۵۸ش) نیز در کتاب تحقیق درباره اولین اربعین حضرت سیدالشهداء(ع)، بازگشت اسرا به کربلا را اثبات کرده است. محدث نوری[۵۸] و شیخ عباس قمی،[۵۹] با بازگشت اسیران به کربلا در اولین اربعین مخالفت کرده و شیخ مفید[۶۰] و شیخ طوسی[۶۱] نیز تصریح کرده‌اند که کاروان اهل بیت (ع)، پس از برگشت از شام، به مدینه رفته‌اند نه کربلا.

بنابر نقل سید بن طاووس، هنگامی که کاروان اهل‌ بیت (ع) به نزدیکی مدینه رسید و در بیرون شهر چادرها را برافراشتند، بشیر بن حذلم به دستور امام سجاد(ع)، به مدینه رفت و در کنار مسجد النبی، اشعاری را با گریه خواند و مردم را از شهادت امام حسین(ع) مطلع ساخت و ورود امام سجاد و اهل بیت امام حسین(ع) به مدینه را اعلام کرد.[۶۲] سید بن طاووس، آن روز را تلخ‌ترین روز برای مسلمانان پس از رحلت پیامبر(ص) دانسته و نقل کرده است که همه زنان مدینه از خانه‌ها بیرون ریخته، فریاد سر دادند و هیچ روزی مثل آن روز، زنان و مردان، گریان دیده نمی‌شدند.[۶۳]

پی نوشت:

[۱]. طبری، تاریخ‌الأمم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۵، ص۴۵۵-۴۵۶.
[۲]. مفید، الارشاد، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص۱۱۴؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۵، ص۴۵۶.
[۳]. ابو مخنف، وقعه الطف، ۱۴۱۷ق، ص۲۵۹؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۵، ص۴۵۶.
[۴]. محدثی، فرهنگ عاشورا، ۱۴۱۷ق، ص۴۹.
[۵]. قاضی نعمان، شرح الاخبار، موسسه نشرالاسلامی، ج۳، ص۱۹۸-۱۹۹؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ۱۳۸۵ق، ص۷۹؛ ابن سعد، ترجمه الحسین و مقتله، ۱۴۰۸ق، ص۱۸۷.
[۶]. بیضون، موسوعه کربلاء، بیروت، ج۱، ص۵۲۸.
[۷]. ابن شداد، الاعلاق الخطیره، ۲۰۰۶م، ص۴۸-۵۰.
[۸]. ری‌شهری، دانشنامه امام حسین(ع)، ۱۳۸۸ش، ج۱، ص۲۸۳.
[۹]. ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ۱۴۱۵ق، ج۷۰، ص۲۶۱.
[۱۰]. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ۱۴۰۴ق، ج۱۵، ص۲۳۶.
[۱۱]. شیخ مفید، ارشاد، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص۱۱۴.
[۱۲]. مفید، ارشاد، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص۱۱۵-۱۱۶؛ طبری، تاریخ، ۱۳۸۷ق، ج۵، ص.۴۵۷.
[۱۳]. ابن اعثم کوفی، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۵، ص۱۲۳، خوارزمی، مقتل الحسین، ۱۳۶۷ق، ج۲، ص۴۳.
[۱۴]. بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۴۱۶.
[۱۵]. دینوری، اخبارالطوال، ۱۴۲۱ق، ص۳۸۴-۳۸۵.
[۱۶]. ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ۱۴۲۱ق، ج۲، ص۳۰۴؛ نعیمی، الدارس فی تاریخ مدارس، ۱۳۶۷ق، فهرست جای‌ها.
[۱۷]. ابن‌شهرآشوب، مناقب، ۱۳۷۹ق، ج۴، ص۸۲.
[۱۸]. ابن شهر‌آشوب، مناقب، ۱۳۷۹ق، ج۴، ص۸۲.
[۱۹]. مهاجر، کارون غم، ۱۳۹۰ش، ص۳۶-۳۸.
[۲۰]. ابن شداد، الاعلاق الخطیره، ۲۰۰۶م، ص۱۷۸.
[۲۱]. مهاجر، کاروان غم، ۱۳۹۰ش، ص۳۰.
[۲۲]. مهاجر، کاروان غم،۱۳۹۰ش، ص۲۹.
[۲۳]. مهاجر، کاروان غم، ۱۳۹۰ش، ص۳۰.
[۲۴]. هروی، الإشارات الی معرفه الزیارات، ۱۹۵۳م، ص۶۶.
[۲۵]. هروی، الإشارات الی معرفه الزیارات، ۱۹۵۳م، ص۶۶.
[۲۶]. ابن اعثم، کتاب الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۵، ص۱۲۷؛ خوارزمی، مقتل الحسین، ۱۳۶۷ق، ج۲، ص۵۵-۵۶.
[۲۷]. شیخ مفید، امالی، ۱۴۰۳ق، ص۳۲۱.
[۲۸]. سید بن طاووس، الاقبال، ۱۴۱۵ق، ج۳، ص۸۹.
[۲۹]. ابوریحان بیرونی، آثار الباقیه، ۱۳۸۶ش، ص۵۲۷.
[۳۰]. شیخ صدوق، امالی، ۱۴۱۷ق، مجلس ۳۱، ص۲۳۰.
[۳۱]. ابن اعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۵، ص۱۲۹-۱۳۰.
[۳۲]. محل حضور اسرای کربلا در مسجد اموی
[۳۳]. صفار، بصائر الدرجات، ۱۴۰۴ق، ص۳۳۹.
[۳۴]. شیخ صدوق، امالی، ۱۴۱۷ق، مجلس ۳۱، ص۲۳۱، ح۴.
[۳۵]. شیخ مفید، ارشاد، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص۱۲۲.
[۳۶]. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۵ ص۴۶۲؛ خوارزمی، مقتل، ۱۳۶۷ق، ج۲، ص۷۴.
[۳۷]. طبری، کامل بهایی، ۱۳۳۴ق، ج۲، ص۳۰۲.
[۳۸]. ابن طاووس، الاقبال، ۱۴۱۵ق، ج۳، ص۱۰۱.
[۳۹]. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۵، ص۴۶۰.
[۴۰]. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۵، ص۴۶۱.
[۴۱]. ابن طاووس، الملهوف، ۱۴۱۷ق، ص۲۱۳.
[۴۲]. ابن نما، مثیر الاحزان، ۱۴۰۶ق، ص۹۹.
[۴۳]. خوارزمی، مقتل، ۱۳۶۷ق، ج۲، ص۶۴.
[۴۴]. یعقوبی، تاریخ، دار صادر، ج۲، ص۶۴.
[۴۵]. ابن اثیر، الکامل، ۱۴۰۵ق، ج۲، ص۵۷۷.
[۴۶]. صدوق، عیون اخبار الرضا، ۱۴۰۴ق، ج۱، ص۲۵، ح۵۰.
[۴۷]. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۵، ص۴۶۵.
[۴۸]. بلاذری، انساب الاشراف،۱۴۱۷ق، ج۳، ص۴۱۶.
[۴۹]. ابن‌نما، مثیر الاحزان، ۱۴۰۶ق، ص۸۹-۹۰.
[۵۰]. ابن طیفور، بلاغات النساء، ۱۳۷۸ش، ص۲۶.
[۵۱]. شهیدی، زندگانی علی ابن الحسین(ع)، ۱۳۸۵ش، ص۵۷.
[۵۲]. طبرسی، احتجاج، ۱۴۱۶ق، ج۲، ص۱۴۰-۱۰۸.
[۵۳]. ابن طاووس، الملهوف، ۱۴۱۷ق، ص۱۹۸.
[۵۴]. ابن طاووس، الملهوف، ۱۴۱۷ق، ص۲۱۳-۲۱۸.
[۵۵]. ربانی گلپایگانی، «افشاگری امام سجاد در قیام کربلا (۲)»، ص۱۱۹.
[۵۶]. ابن‌نما، مثیر الاحزان، ۱۴۰۶ق، ص۸۹-۹۰؛ ابن طیفور، بلاغات النساء، ۱۳۷۸ش، ص۲۶.
[۵۷]. ابن طاووس، لهوف، ۱۴۱۵ق، ص۲۲۵و۲۲۶.
[۵۸]. محدث نوری، لؤلؤ و مرجان، ۱۴۲۰ق، ص۲۰۸ـ۲۰۹.
[۵۹]. قمی، منتهی الآمال، ۱۳۷۲ش، ص۵۲۴ -۵۲۵.
[۶۰]. شیخ مفید، مسار الشیعه، ۱۴۱۳ق، ص۴۶.
[۶۱]. طوسى، مصباح المتهجّد، ۱۴۱۱ق، ج۲، ص۷۸۷.
[۶۲]. ابن طاووس، لهوف، ۱۴۱۷ق، ص۲۲۶-۲۲۷.
[۶۳]. ابن طاووس، لهوف، ۱۴۱۵ق، ص۲۲۷.

منابع

ابن ابی الحدید، عزالدین عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، چاپ ۲، قم، منشورات کتابخانه آیه الله مرعشی نجفی، ۱۴۰۴ق.
ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ،‌ بیروت، دار التراث العربی، ۱۴۰۵ق.
ابن اعثم کوفی، احمد بن اعثم، الفتوح، تحیق علی شیری، بیروت، دراالاضواء، ۱۴۱۱ق.
ابن سعد، «ترجمه الحسین و مقتله»، تحقیق سید عبدالعزیز طباطبایی، فصلنامه تراثنا، سال سوم، شماره ۱۰، ۱۴۰۸ق.
ابن شداد، محمد بن علی، الاعلاق الخطیره فی ذکر امراء الجزیره، دمشق، بی‌نا، ۲۰۰۶م.
ابن شهرآشوب، محمد بن علی مازندرانی، مناقب آل أبی‌طالب علیهم السلام، علامه، قم، ۱۳۷۹ق.
ابن طاووس، علی بن موسی، الملهوف علی قتلی الطفوف، تحقیق فارس تبریزیان، قم، دارالاسوه، ۱۴۱۷ق.
ابن طیفور، ابوالفضل بن ابی‌طاهر، بلاغات النساء، قم، مکتبه الحیدریه ، ۱۳۷۸ش.
ابن عساکر، علی بن حسن بن هبه الله، تاریخ مدینه دمشق، تحقیق علی عاشور،‌ بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۱ق.
ابن عساکر، علی بن حسن بن هبه الله، تاریخ مدینه دمشق، بیروت، تحقیق علی شیری، دارالفکر، ۱۴۱۵ق.

کاروان اسرا در کوفه و شرح حال آن ها

مردم با دیدن حالت زار ذرّیه ی پیامبر(ع) و سرهای بر نیزه و بانوان و مخدّرات در هودج های بدون پوشش، صدا به گریه بلند نمودند. زینب دختر علی(ع) خطبه می خواند گویا با زبان امیرمؤمنان علی(ع) سخن می گوید…
کاروان اسرای کربلا راهی کوفه  می شود:

حرکت کاروان اسیران کربلا به سمت کوفه در روز یازدهم محرم سال ۶۱ هجری، یعنی فردای عاشورای حسینی ثبت شده است.

عمربن سعد کاروان اسرای اهل بیت(ع) را به سمت کوفه حرکت داد.

در روز یازدهم محرم، عُمَربن سعد به کوفه آمد.

کاروان ۱۲ محرم سال ۶۱هجری به کوفه رسیدند.

در این روز ابن زیاد فرمان داد که أحدی حق ندارد با اسلحه از خانه بیرون آید، و ده هزار سوار و پیاده بر تمام کوچه ها و بازار ها موکّل گردانید، که أحدی از شیعیان امیر المؤمنین(ع) حرکتی نکند.

سپس فرمان داد سرهایی را که در کوفه بود بر گردانند و در پیش چشم اهل بیت(ع) حرکت دهند، و با هم وارد شهر کرده در کوی و بازار بگردانند.

مردم با دیدن حالت زار ذرّیه ی پیامبر(ع) و سرهای بر نیزه و بانوان و مخدّرات در هودج های بدون پوشش، صدا به گریه بلند نمودند.

حذْیم بن شریک اسدی می گوید:

در آن روز به زینب دختر علی(ع) نگریستم که خطبه می خواند و هرگز زنی را سخن ورتر و زبان آورتر از او ندیدم.

گویا زبان علی(ع) در کام اوست و) با زبان امیرمؤمنان علی(ع) سخن می گوید.

به سوی مردم اشاره کرد که «ساکت شوید!»

ناگاه نفسها در سینه ها حبس شد و زنگ کاروانها از حرکت ایستاد، سپس آن حضرت(ع) پس از حمد و ثنای الهی و درود بر محمد(ع) و خاندان پاکش چنین فرمود:

《أَمّا بَعْدُ یا أَهْلَ الْکوفَهِ! یا اَهْلَ الْخَتْلِ وَ الْغَدْرِ وَ الْخَذْلِ وَ الْمَکرِ》

اما بعد! ای کوفیان! ای نیرنگ بازان و پیمان شکنان و بی وفایان و مکر پیشه گان!

أَلا فَلا رَقَأَتِ الْعَبْرَهُ وَ لا هَدَأَتِ الزَّفْرَهُ، إِنَّما مَثَلُکمْ کمَثَلِ الَّتِی نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّه أَنْکاثاً تَتَّخِذُونَ أَیمانَکمْ دَخَلا بَینَکمْ

هرگز اشک چشمانتان خشک مباد و ناله هایتان آرام نگیرد. شما همانند آن زنی هستید که رشته خود را پس از بافتن وتابیدن وا می تابید.

شما سوگندهایتان را دستاویز فساد میان خود قرار داده اید.

در میان شما جز لاف زدن، خودپسندی، دشمنی، دروغ، تملّق و چاپلوسی کنیزکان، و کینه توزی دشمنان نیست، یا مانند سبزه ای در کنار لجن زار و نقره ای بر سر گورهایید.

آگاه باشید که برای آخرت خویش بد چیزی را مهیا ساختید و از پیش فرستادید؛ خشم خدا شما را فرا خواهد گرفت و برای همیشه در عذاب جهنم خواهید ماند.

آیا برای برادرم حسین(ع) گریه می کنید؟

آری به خدا سوگند باید که بگریید، چرا که شما شایسته گریستن اید!

پس فراوان گریه کنید و اندک بخندید، چرا که ننگ این عمل گریبان شما را گرفت و لکه آن برای همیشه به دامن شما نشست که هرگز نمی توانید آن را پاک کنید.

چگونه می توانید این لکه ننگ را پاک کنید؟

کشتن فرزند خاتم پیامبران، معدن رسالت و آن کس که سرور جوانان اهل بهشت است و پناهگاه حریم شما و پناه حزب و گروه شما شیعیان و قرارگاه آرامش شما، بهبودی بخش زخم هایتان، پناهگاه شما در گرفتاریها، رهبر شما به هنگام نبرد، حجت بزرگ برای شما و چراغ روشن راههایتان آیا کشتن او را ساده شمردید؟

آگاه باشید که بد توشه ای را برای خود از پیش فرستاده اید و بار سنگین بدی را برای روز رستاخیزتان بر دوش گرفته اید.

نابود شوید نابود!

واژگون باد پرچم تان واژگون! تلاشهایتان تباه، دستهایتان بریده و کالایتان در بازار این جهان گرفتار خسارت باد؛ شما به خشم خدا گرفتار گشته و خواری و بیچارگی بر شما حتمی شد!

وای بر شما! آیا می دانید چه جگری را از محمد(ص) شکافتید؟

و چه پیمانی را گسستید؟

و چه حرمسرای ارزشمندی از رسول خدا(ص) را آشکار کردید پرده نشینان حریم محمّدی را بر کوچه و بازار نشان دادید؟

و چه حرمتی را از او هتک کردید؟

و چه خونی را از او بر زمین ریختید؟

به راستی کار زشت و وحشتناکی انجام داده اید، که نزدیک است بخاطر این کار، آسمانها از هم متلاشی گردد و زمین شکافته شود و کوهها به شدت فرو ریزد!

کار شما، زشت، بسیار خطرناک، تیره و تار، وخامت بار و نادرست و زشتی آن به گستردگی زمین و آسمان بود. آیا اگر از آسمان خون ببارد تعجب می کنید؟ [بدانید که] عذاب آخرت برای شما خوارکننده تر است و جنایتکاران هرگز یاری نمی شوند.

مهلت خداوند شما را مغرور نسازد، چرا که خداوند کاری شتابزده نمی کند و به موقع ستمگران را مجازات می کند و انتقام خون مظلوم هرگز از او فوت نمی شود، به یقین پروردگار در کمین ما و شماست.

اگر پیامبر(ص) از شما بپرسد، این چه کاری بود که کردید با آنکه شما امت پیامبر آخر الزمان بودید و بر دیگر امتها شرافت داشتید، چه پاسخ خواهید داد؟

شما چه کردید با اهل بیت و فرزندان و عزیزان من، جمعی را به اسارت بردید و گروهی را به خون آغشته کردید.

زینب کبری(س) پس از این خطابه جانسوز روی از آنان برگرداند. دراین حال، مردم را دیدم که حیرت زده اند و از اندوه و پشیمانی، دست به دندان می گزند.

حِذْیم می افزاید:

به کنارم نگریستم، پیرمردی را دیدم که اشک می ریزد و محاسنش با قطرات اشکش تر شده بود.

در همان حال دستان خود را به آسمان بلند کرد و گفت:

بأَبی وَ أُمّی کهُولُکمْ خَیرُ الْکهُولِ، وَ نِساؤُکمْ خَیرُالنِّساءِ، وَ شَبابُکمْ خَیرُالشَّبابِ، وَ نَسْلُکمْ نَسْلٌ کریمٌ، وَ فَضْلُکمْ فَضْلٌ عَظیمٌ

پدر و مادرم فدای شما باد!

پیرانتان بهترین پیران، زنانتان بهترین زنان و جوانانتان بهترین جوانانند. دودمان شما کریم و بزرگوار و فضل و منزلت شما بزرگ و عظیم است.

ابن زیاد اذن عمومی داد تا مردم در مجلس حاضر شوند.

در حالی که شب قبل، سر مطهّر امام حسین(ع) در تنور منزل خولی بود.

سپس رأس مطهّر امام حسین(ع) را به مجلس آوردند.

عبیدالله سر مطهّر را نگاه می کرد و تبسّم می نمود و با چوبی که در دست داشت، جسارت می نمود.

وقتی در ۱۲ محرم اسرای کربلا را وارد مجلس پسر زیاد کردند، در حالی که زنان اهل بیت(ع) و زنان بعضی از اصحاب و خدمتکاران و کنیزان دور زینب کبری(س) حلقه زده بودند، وارد مجلس عبیدالله بن زیاد شد.

و زینب زنی بلند بالا بود و در آن میان، او که قدش بلندتر بود نمایان بود.

زینب وارد شد و سلام نکرد.

ابن زیاد توقع داشت بعد از این حادثه که به خیال خودش اینها را خرد کرده و تمام نیروهایش را گرفته است، دیگر باید اینها تسلیم شده باشند، فکر می کرد اکنون وقت خواهش و التماس است.

نمی دانست که روح آن ها خرد شدنی نیست.

وقتی زینب نشست، عبیدالله فریاد زد:

«مَن هذهِ المُتَکبِّره؟»

این زن پر تکبر کیست؟

کسی به او جواب نداد.

سؤالش را تکرار کرد. باز هم کسی جواب نداد.

دفعه سوم یا چهارم یکی از زنها گفت:

«هذه زینبُ(ع) بنتُ علی بنِ ابیطالبِ(ع)»

این زینب دختر علی(ع) است.

ابن زیاد شروع کرد به رذالت و پستی نشان دادن و گفت:

«الحمدُلله الّذی فَضَحَکُم وأکذَبَ احدوثتَکُم»

خدا را سپاس می گویم که شما را رسوا و دروغ شما را آشکار کرد. خدا را سپاس می گویم که عقده و کینه مرا نسبت به برادرت شفا داد.

در این هنگام از این زخم زبان های عبیدالله، زینب کبری(ع) به سخن درآمد و فرمود:

خدا را سپاس می گویم که عزّت شهادت را نصیب ما کرد. خدا را سپاس می گویم که نبوت را در خاندان ما قرار داد.

«انَّما یفتَضِحُ الفاسِقَ و یَکذِبُ الفاجرَ و هو غیرُنا و ما رَایتُ اِلّا جَمیلاً و ثَکَلتکَ امُّکَ یا ابنَ مَرجانَه»

رسوایی مال فاسق و فاجرهاست. شهادت افتخار است نه رسوایی. دروغ را فاسق و فاجرها می گویند نه اهل حقیقت.

دروغ از ساحت ما به دور است.

و من جز زیبایی در کربلا چیزی ندیدم!

خدا مرگ بدهد تو را ای پسر مرجانه!

ابن زیاد گفت:

شما هنوز زبان دارید؟!

هنوز دارید حرف می زنید؟!

هنوز سر جای خودتان ننشسته اید؟!

عبیدالله به قدری خشمگین می شود که کار به جایی می رسد که دستور می دهد تا جلاد حاضر شود و گردن حضرت زینب(س) را بزند که سرزنش و شماتت حاضرین رو به رو شد.

در این هنگام رو کرد به امام سجاد(ع) و از ایشان پرسید:

چه نام داری؟

امام(ع) پاسخ داد:

علی بن الحسین(ع)!

ابن زیاد گفت: مگرخدا علی بن الحسین(ع) را نکشت؟

امام سجاد(ع) فرمود:

«کانَ لی اخُ اکبرُ مِنّی یسَمّی عَلیاً فَقَتَلْتُمُوُهُ»

او برادر بزرگتر من بود که نام او نیز، علی بود، که شما او را کشتید.

امام(ع) نیز همانند حضرت زینب(س)

جواب زخم زبانهای عبیدالله را داد.

ابن زیاد این بار جلّاد را برای زدن گردن امام سجاد(ع) آماده می کند ومی گوید جلّاد بیا گردن این جوان را بزن.

و حضرت(ع) را تهدید به قتل کرد.

این جا اولین بروز جلوه ی امامت و معنویت و رهبری حضرت(ع)آشکار شد.

حضرت بلافاصله (ع) فرمود:

«أ بالقتل تُهَدِّدُنی»؟!!

آیا ما را به کشتن تهدید می کنی؟

« وکَرامَتُنا الشَهادَهُ»

درحالی که ما کرامتمان به شهادت است؛ ما کشته شدن در راه خدا را افتخار می دانیم و از مرگ نمی ترسیم.

و زینب کبری(س) نیز از جا بلند شد و زین العابدین(ع) را در بغل گرفت و فرمود:

(به خدا قسم گردن او زده نخواهد شد مگر اینکه اول گردن زینب(ع) زده بشود.)

و عبیدالله در مقابل این صلابت، عقب نشست.

منابع:

۱)لهوف ابن طاووس،ص۱۶۰

۲)بحارالانوار،ج۴۵،ص۱۱۷

۳)بحارالانوار،ج۴۵،ص۱۱۵

۴)مقتل الحسین(ع)،ص۳۲۵

۵)وفیات الائمه،ص۴۵۴

۶)بحارالانوار،ج۴۵،ص۱۱۸

۷)کتاب انسان۲۵۰ ساله مقام معظم رهبری،ص۱۶۹

برای عضویت در کانال اندیشه معاصر کلیک کنید.

انتهای پیام/*

مطالب مرتبط