۱۳:۰۰ - ۱۴۰۱/۰۵/۱۶

شب نهم محرم بنام کیست؟ / امشب شب چندم محرم است ؟ نام گذاری شب های محرم، علت نامگذاری روزهای محرم |/ شب نهم محرم متعلق به کیست؟ / شب نهم محرم، شب کیست؟/ وقایع شب و روز نهم محرم الحرام سال ۶۱ هجری قمری

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی اندیشه معاصر، شب نهم محرم بنام کیست؟ / امشب شب چندم محرم است ؟ نام گذاری شب های محرم، علت نامگذاری روزهای محرم |/ شب نهم محرم متعلق به کیست؟ / شب نهم محرم، شب کیست؟/ وقایع شب و روز نهم محرم الحرام سال ۶۱ هجری ق...

شب نهم محرم بنام کیست؟ / امشب شب چندم محرم است ؟ نام گذاری شب های محرم، علت نامگذاری روزهای محرم |/ شب نهم محرم متعلق به کیست؟ / شب نهم محرم، شب کیست؟/ وقایع شب و روز نهم محرم الحرام سال 61 هجری قمری

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی اندیشه معاصر، شب نهم محرم بنام کیست؟ / امشب شب چندم محرم است ؟ نام گذاری شب های محرم، علت نامگذاری روزهای محرم |/ شب نهم محرم متعلق به کیست؟ / شب نهم محرم، شب کیست؟/ وقایع شب و روز نهم محرم الحرام سال ۶۱ هجری قمری

شب دهم محرم بنام کیست؟ / امشب شب چندم محرم است ؟ / نام گذاری شب های محرم، علت نامگذاری روزهای محرم |/ شب دهم محرم متعلق به کیست؟ / شب دهم محرم، شب کیست؟/ وقایع شب و روز دهم محرم الحرام سال ۶۱ هجری قمری

شب نهم: شب تاسوعا

ستاره ۳۴ ساله آسمان کربلا و بزرگ ترین یار و یاور حسین(ع) . عباس یعنی چهره درهم کشیده و این نام نشان از صلابت و توانمندی سقای کربلا دارد. او فرزند علی(ع) و برادر حسین(ع) بود، با این حال هرگز برادر خود را به نام صدا نزد. عباس(ع) این ادب و فروتنی را تا لحظه آخر بر خود واجب می دانست. او بهترین الگوی رشادت بود. زیرا پرچم دار سپاه بود و پرچم را به دست رشیدترین و شجاع ترین افراد لشگر می سپارند. او به اندازه ای محو یار شده بود که بر امواج دل انگیز آب روان، لب های خشکیده محبوب خود را در نظر آورد و داغ تشنگی را از یاد برد. رشادت، وفاداری و فروتنی عباس(ع) یکی دیگر از برگ های زرین عاشورا است که همه را به شگفتی واداشته است.

زندگی نامه حضرت ابوالفضل

عباس،فرزند علی و امّ البنین، در روز چهارم شعبان سال ۲۶ هجری قمری در مدینه چشم به جهان گشود.مادرش فاطمه، دختر حزام بن خالد بود که نیاکانش همه از دلیر مردان عرب بوده و در شجاعت و دلیری در دنیای عرب مشهور بوده اند.

امام علی ( ع ) ده سال پس از وفات حضرت فاطمه ،با امّ البنین ازدواج کرد. خواستگاری این ازدواج را برادرش عقیل انجام داد .می گویند هنگام ورود امّ البنین به خانه علی (ع) امام حسن و حسین بیمار بودند و او از آنان پرستاری کرد تا خوب شدند.

امّ البنین اجازه نمی داد که اورا فاطمه صدا کنندزیرا می ترسید یادغم های فاطمه برای علی و فرزندانش زنده شود و باعث ناراحتی آنان شود .ثمره ازدواج علی(ع) با فاطمه بنت حزام،چهار پسر به نام های عباس،عون ، جعفر و عثمان بود که بزرگترین آن ها عبّاس بود.

فاطمه را به علت داشتن این چهارپسر،امّ البنین(مادر پسران) نامیده اند.امّ البنین آن چنان به امیرالمؤمنین وفادار بودکه پس از شهادت آن حضرت ، شوهر دیگری اختیارنکردبا آن که بیش از بیست سال پس از آن حضرت زنده بود .

وقتی عباس به دنیا آمد،امام علی(ع) در گوش او اذان و اقامه خواند،نام خدا و رسول را به گوش او خواند و نام او را عباس نهاد . امام گاه گاهی قنداق عباس را در آغوش می گرفت، بازوانش را می بوسید و گریه می کرد .روزی امّ البنین علّت این گریه را پرسید ؛ امام در جواب فرمود : این دست ها در راه کمک به حسین قطع خواهند شد.

عباس در خانه علی و در دامان مادری با ایمان و وفادار و در کنار حسن و حسین (ع) رشد کرد واز این خاندان پاک درس های بزرگ انسانیت، شهادت و صداقت آموخت .روزی حضرت علی (ع) ، عباس خرد سال را در کنار خود نشاند و به او گفت : بگو یک . عباس گفت : یک . امام فرمود : بگو دو . عباس از گفتن خودداری کرد. وقتی امام علت را جویا شدجواب داد : شرم می کنم با زبانی که خدا را به یگانگی خوانده ام ، دو بگویم .عباس نه تنها در قامت رشید بود،بلکه در خِرَد برتر و در جلوه های انسانی هم رشید بود.

او به یقین می دانست که برای چه روز عظیمی ذخیره شده و می دانست که برای عاشورا به دنیا آمده است.

شب نهم محرم بنام کیست؟ / امشب شب چندم محرم است ؟ نام گذاری شب های محرم، علت نامگذاری روزهای محرم |/ شب نهم محرم متعلق به کیست؟ / شب نهم محرم، شب کیست؟/ وقایع شب و روز نهم محرم الحرام سال 61 هجری قمری

شب نهم محرم بنام کیست؟ / امشب شب چندم محرم است ؟ نام گذاری شب های محرم، علت نامگذاری روزهای محرم |/ شب نهم محرم متعلق به کیست؟ / شب نهم محرم، شب کیست؟/ وقایع شب و روز نهم محرم الحرام سال ۶۱ هجری قمری

حضرت عباس وارث صفات علوی

نویسنده: علیرضا خاتم در اندیشه برتر

از امام علی علیه السلام، ارث معنوی بسیاری به حضرت عباس علیه السلام، رسید که وجود آنها باعث شد که حضرت عباس علیه السلام دارای جایگاه بزرگی نزد خدا و اهل بیت علیهم السلام شود.

حضرت عباس علیه السلام، صفات معنوی زیادی را از پدر بزرگوارش امیرالمومنین علیه السلام به ارث برده است که کمتر مورد توجه قرار گرفته است.

حضرت عباس، وارث صفات علوی

انسان در حقیقت دو نوع ارث از پدران خود می برد. یکی ارث مادی و دیگری ارث معنوی که با اندک تاملی دانسته می شود که ارث معنوی به مراتب مهم تر است، چرا که ارث مادی فنا پذیر است ولی ارث معنوی، چه مثبت باشد و چه منفی باقی خواهد بود. برخی از پدران خود صفاتی منفی همچون دزدی و دروغگویی و کفر و… و برخی صفاتی همچون صداقت و ایمان و گذشت و… را ارث می برند.

حضرت عباس علیه السلام به عنوان یکی از فرزندان امیرالمومنین علیه السلام، در همان مدت کوتاه حضور در کنار پدر، از ایشان صفات و ویژگی های ارزشمندی به ارث بردند که کمتر مورد توجه قرار گرفته است. در این نوشته به برخی از آنها اشاره میشود.

برادری و از خود گذشتگی

فداکاری و جان فشانی حضرت عباس در راه برادر خود، امام حسین علیه السلام آن چنان شهره خاص و عام است که به ضرب المثلی برای برادری حقیقی در عالم، تبدیل شده است. ایشان این ویژگی را از پدر خود به ارث برد که در لیله المبیت و در زمانی که کفار قریش کمر به قتل پیامبر بسته بودند، با فداکاری و از خود گذشتگی بسیار، در بستر پیامبر خوابید و جان خود را فدای برادرش، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله کرد.[۱] این اقدام آن چنان ارزشمند بود که خداوند متعال در ستایش آن، آیه نازل کرد.[۲]

باب الحسین علیه السلام

یکی از القاب حضرت عباس علیه السلام، باب الحسین علیه السلام می باشد که این صفت را نیز از پدر خود به ارث برد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در منزلت امیرالمومنین علیه السلام فرمودند: «أنَا مَدینَهُ العِلمِ و عَلیٌّ بابُها؛ من شهر علم هستم و علی درب آن»[۳] همانگونه که امام علی علیه السلام درب رسیدن به پیامبر است، حضرت عباس علیه السلام نیز درب رسیدن به اباعبدالله الحسین علیه السلام می باشد.

عبد صالح

در زیارت حضرت عباس علیه السلام آمده است: «اَلسّلامُ عَلیک أیهَا الْعَبْدُ الصّالِحُ؛ سلام بر تو ای عبد صالح»[۴] که این صفت را نیز از پدر بزرگوارش به ارث برد. قرآن می گوید: «وَإِنْ تَظَاهَرَا عَلَیْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلَاهُ وَجِبْرِیلُ وَصَالِحُ الْمُؤْمِنِینَ؛ و اگر با هم بر آزار او اتفاق کنید خدا یار و نگهبان اوست و جبریل امین و مردان صالح با ایمان.[۵]» در روایات، به صراحت بیان شده است که مقصود از مردان صالح در آیه، وجود مقدس و نورانی امیرالمومنین علی علیه السلام است.[۶]

علم متفاوت

برای کسب علم دو راه وجود دارد:
۱- راه عادی که از طریق مدرسه و معلم به دست می آید. ۲- علمی که از طریق عادی به دست نمی آید و به صورت اعطایی می باشد. علم حضرت عباس علیه السلام از نوع دوم بود که این نوع علم را نیز از پدر به ارث برده است. امیرالمومنین علیه السلام نسبت به فرزند خود فرمودند: «اِنَّ وَلَدِی الْعَبّاسُ زَقَّ الْعِلْمَ زَقّاً؛ همانا فرزندم عبّاس در کودکى علم آموخت و به سان کبوترى که بچّه خود را آب و غذا مى ‏دهد، این گونه از من معارف را فرامى‏‌گرفت.»[۷] علم خود امام نیز از همین سنخ بود. حضرت علی علیه السلام در مسجد، خطاب به مردم فرمودند: «سَلُونِی قَبْلَ‏ أَنْ‏ تَفْقِدُونِی؛ از من بپرسید پیش از آنکه مرا از دست بدهید.»[۸] حضرت در مورد جنس علمشان فرمودند: «هَذَا مَا زَقَّنی‌ رَسُولُ اللهِ زَقاً زَقاً‌؛ این علم را پیامبر به من آموخت به سان کبوترى که بچّه خود را آب و غذا می دهد.»[۹]

علمدار لشکر

یکی از عناوین و افتخارات حضرت عباس علیه السلام، علمدار لشکر اسلام بودن، می باشد که این عنوان را نیز از پدر به ارث برده است. در جنگ خیبر، زمانی که هیچ فردی نتوانست قلعه خیبر را فتح کند، پیامبر اسلام فرمودند: «لُاعطِینَّ الرّایهَ غَدا رَجُلاً یحِبُّ اللّهَ ورَسولَهُ، ویحِبُّهُ اللّهُ ورَسولُهُ؛ فردا پرچم را به دست مردى مى سپارم که خدا و پیامبرش را دوست دارد و خدا و پیامبرش هم او را دوست دارند.»[۱۰] بعد از آنکه امام پرچم علم اسلام را به دست گرفت با یک حمله، قلعه خیبر را فتح کردند.

پی نوشت
[۱] بحارالانوار، ج۱۹، ص۶۰.
[۲] سوره بقره، ۲۰۷.
[۳] المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۲۶.
[۴] مفاتیح الجنان.
[۵] سوره تحریم، ۴.
[۶] تاویل الآیات، ج۲، ص۶۹۹.
[۷] ثمرات ‏الأعواد، ج ۱۰، ص ۱۰۵.
[۸] بصائر الدرجات، ص۲۶۶.
[۹] فرائد السمطین، ج۱، ص۳۴۱.
[۱۰] المصنف، ج۷، ص۴۹۷

 

فضایل حضرت عباس

حضرت عباس علیه السلام علاوه بر سلحشوری شگفت اور، نمونه کاملی از خصال و مکارم عالی را در نهاد نورانی خود به شکوفایی رسانده بود و اگر کربلا را منظومه ای منور تصور کنیم که خورشید پرتوافشان ان حضرت امام حسین علیه السلام است، او در این مجموعه چون ماه می درخشد.
تاریخ و سیره

حضرت عباس علیه السلام یگانه سرداری است که انسانیت در دلاوری ها، تبعیت وی از مقام ولایت و امامت و دیگر صفات برجسته اش برای او همانندی نمی شناسد.

او در نبرد نینوا اراده استوار و وصف ناپذیری را از خویش بروز داد و با قلبی مطمین و ارام و عزمی استوار و پولادین، سپاه خصم دون صفت را در موجی از بیم و هراس فرو برد و انان را در میدان رزم دچار هزیمت ساخت.

حضرت عباس علیه السلام علاوه بر سلحشوری شگفت اور، نمونه کاملی از خصال و مکارم عالی را در نهاد نورانی خود به شکوفایی رسانده بود و اگر کربلا را منظومه ای منور تصور کنیم که خورشید پرتوافشان ان حضرت امام حسین علیه السلام است، او در این مجموعه چون ماه می درخشد.

در حماسه پرشور کربلا و قیام نینوا، ارجمندانی که به یاری حضرت امام حسین علیه السلام امدند و به قلب سفاکان و شقاوت پیشگان هجوم بردند، هدف و کار خویش را در صیانت از ارزش های الهی و ارادت نسبت به خاندان طهارت به نیکی می شناختند و انسان هایی اگاه و با بصیرت و خودساخته بودند، چنانکه حضرت اباعبدالله فرمودند: من اصحابی باوفاتر و خاندانی نیکوتر و پیوندجوتر از اهل بیت خود نمی شناسم[۱] و در سخنی دیگر می فرمایند: سوگند به خداوند انها را ازمودم و محکم و باصلابتشان دیدم.[۲]

امام انان را این گونه تکریم فرموده اند: قوموا یا ایها الکرام الی الموت؛[۳] ای بزرگواران و افراد بزرگ منش! برای استقبال از مرگ باعزت قیام کنید. و بعد از اقامه نماز ظهر عاشورا به حامیان صادق و مخلص خود این گونه نوید داد: ای انسان های گرامی و کریم! اینک در های بهشت برین به روی شما گشوده شده است.[۴]

در واقع رزم اوران دشت طف، روح و روان و دل و ذهن خویش را به ایمان و تقوا و غیرت و حمیت اراسته بودند و با چنین سابقه نورانی و درخشانی در رکاب امام و پیشوای خویش با جانفشانی، احقاق حق کردند و بساط رژیم تبهکار اموی را برچیدند. از این رو می توان انان را مصداق این ایه شریفه دانست که: (ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا فلا خوف علیهم ولا هم یحزنون. اولیک اصحاب الجنه خالدین فیها جزاء بما کانوا یعملون)[۵]. اینان با ایمان به خدای خود حرکت کردند و پروردگار بر هدایتشان افزود و جنت را مکانشان گردانید و بدین گونه تاریخ بر صفحه ای سیمین و با خطی زرین، این حماسه شکوهمند را برای همه شاهدان اینده ثبت و ضبط کرد.[۶]

انان در حالی چنین حماسه ای را افریدند که عده ای با ادعای خیرخواهی و مصلحت اندیشی، حضرت را از حضور در صحنه های کربلا منع و به ان وجود مقدس توصیه می کردند اصحاب و خاندانش را دراین سفر خوفناک با خود نبرد.[۷]

از سوی دیگر، اسلام ناب محمدی دچار انواع بدعت ها و تحریف ها شده و حاکمانی ستمگر و فاسد با هدف ترویج سلطنت موروثی و قدرت قومی روی کار امده بودند، به حدی که امام حسین علیه السلام از این وضع نگران شد و فرمود: (و علی الاسلام السلام اذ قد بلیت الامه براع مثل یزید؛[۸] اینک باید فاتحه اسلام را خواند که مسلمانان به فرمانروایی مثل یزید دچار شده اند.

سردار ستوده خصال

حضرت عباس علیه السلام یگانه سرداری است که انسانیت در دلاوری ها، تبعیت وی از مقام ولایت و امامت و دیگر صفات برجسته اش برای او همانندی نمی شناسد. او در نبرد نینوا اراده استوار و وصف ناپذیری را از خویش بروز داد و با قلبی مطمین و ارام و عزمی استوار و پولادین، سپاه خصم دون صفت را در موجی از بیم و هراس فرو برد و انان را در میدان رزم دچار هزیمت ساخت. او علاوه بر سلحشوری شگفت اور، نمونه کاملی از خصال و مکارم عالی را در نهاد نورانی خود به شکوفایی رسانده بود و اگر کربلا را منظومه ای منور تصور کنیم که خورشید پرتوافشان ان حضرت امام حسین علیه السلام است، او در این مجموعه چون ماه می درخشد.

شرافت نسبی

در میان فرزندان ایمه معصومین علیه السلام، امامزادگان و علویان، حسب و نسبی والاتر و فروزنده تر از نسب ان حضرت در شجره های خاندان های طالبیان وجود ندارد. عباس از بطن بنی هاشم و خاندان عترتی برخاسته است که از جلالت قدر و منزلتی فوق العاده برخوردارند. والد معظمش امیرمومنان علیه السلام، وصی رسول خدا، اولین ایمان اورنده به پروردگار در جهان اسلام و مصدق رسول او و همسر دخت نبی اکرم صلی الله علیه و اله است که جهان اسلام، مورخان و محدثان به اجماع او را بعد از خاتم رسولان الهی داناترین، فرزانه ترین و بافضیلت ترین فرد می دانند. عباس را همین افتخار بس که برخاسته از درخت ولایت و برادر دو سبط نبی اکرم صلی الله علیه و اله است.[۹]

مادر گرامی او فاطمه دخت حزام بن خالد، معروف به ام البنین سلام الله علیها است. (حزام) از استوانه های شرافت در میان قبایل عرب به شمار می رفت و در سخاوت، مهمان نوازی، دلیری و رادمردی شهرت داشت. دختر او ام البنین بانویی بافضیلت، فداکار و شجاع بود و این لیاقت را به دست اورد تا بین سال های ۲۰ تا ۲۵ هجری به عقد و ازدواج حضرت علی علیه السلام دراید، ولی وقتی به خانه امیرمومنان علیه السلام امد، مادر دومی برای فرزندان زهرای اطهر بود و انان را بر اولاد خویش مقدم می داشت.

این بانو از انچنان بصیرت و معرفتی برخوردار بود که وقتی خبر شهادت چهار فرزندش در مدینه به او رسید، به مسجد النبی امد و به بشر بن جذام که گزارش شهیدان کربلا را ارایه می کرد گفت: از امام حسین علیه السلام برایم بگو. همه فرزندانم و انچه در زیر اسمان کبود است فدای ان حضرت باد.[۱۰]
طلوع تابناک ماه بنی هاشم

حضرت عباس علیه السلام در چهارم شعبان سال ۲۶ هجری در شهر مدینه دیده به جهان گشود. حضرت علی علیه السلام برای او نام عباس را برگزید که به معنای شیر بیشه است. نیز اگر ان را صیغه مبالغه عبس تلقی کنیم، عباس یعنی درهم گرفته و خشمگین، زیرا او در برابر ناروایی ها و کژی ها برافروخته می شد. به راستی که این نام بسیار بامسمی بود، زیرا خداوند به عباس بن علی علیه السلام صولت و ابهت بسیار عطا کرد تا در کربلا به مصاف با خلافکاران و جرثومه های فساد برود. گویا حضرت علی علیه السلام از ورای پرده های غیب، سلحشوری فرزند را در عرصه پیکار دریافته بود و می دانست که او یکی از قهرمانان جهان اسلام خواهد شد، لذا او را عباس نامید زیرا وقتی خلافی می دید پراژنگ می گردید و در مقابل نیکی ها چهره می گشود.[۱۱]

به حضرت عباس علیه السلام کنیه هایی هم داده بودند. به او ابوالفضل علیه السلام می گفتند، زیرا ضمن انکه از فضایلی اسمانی برخوردار بود، فرزندی به نام فضل نیز داشت.[۱۲] علمدار کربلا را پسری است به نام قاسم، از این جهت به او کنیه ابوالقاسم هم داده بودند. چون قامتی بلند و سیمایی جذاب و درخشان داشت قمر بنی هاشم هم لقب گرفت.[۱۳]

اسوه راستین ایثارگری

ابوالفضل علیه السلام بر اثر فداکاری و خلق شایسته در پیشگاه خداوند متعال مقامی والا و ارجمند دارد و توسل به چنین شخصیت شایسته ای موجب روا گردیدن حاجت ها و برطرف شدن گرفتاری هاست، از این رو عباس علیه السلام را باب الحوایج نیز نامیده اند.[۱۴]

ان حضرت نه تنها به تمام امتیازات شهیدان نایل گردید، بلکه از برجستگان و سرافرازان شهداست. در روایاتی که از ایمه علیه السلام رسیده و نیز در متون زیارتی به این ویژگی ان حضرت اشاره شده است، به همین دلیل از او به عنوان شهید ممتاز و شهید سرافراز یاد می شود.[۱۵]

ان وجود مبارک در تمام تلاش های خود از جمله عبادت و اخلاق و رفتار و موضع گیری ها مطیع امر خداوند بود و در جهت رضای حق گام برمی داشت. هم عبد خدا بود و هم صالح و خالص، بدین جهت امام صادق علیه السلام در زیارتی از او به عنوان عبد صالح یاد می کنند.[۱۶]

منصب سقایی و اب رسانی به تشنگان از ارجمندترین و پسندیده ترین رفتارهای اسلامی است. در وقایع کربلا، دشمن با نهایت شقاوت و بی رحمی، امام و همراهان و خانواده اش را در محاصره شدید اب قرار داد. از ان پس از کارهای مهم حضرت عباس علیه السلام اب رسانی به تشنه کامان کربلا بود. بدین جهت او را با عنوان ابوالقربه و سقای تشنگان می شناسند.

در منابع روایی و تاریخی بعد از گزارش اب رساندن او به خیمه گاه این روایت امده است: و لذلک سمی العباس علیه السلام السقاء: از این روی عباس به عنوان سقا نامیده شد.[۱۷]

به عباس قاید الجیش نیز می گویند، زیرا فرمانروا و سپهسالار لشکر امام حسین علیه السلام در سرزمین طف بود. اختصاص یافتن چنین منصبی به ابوالفضل از شجاعت، تدبیر، فراست، ایمان، اراده راسخ، ایثارگری و قوت قلب او حکایت دارد.[۱۸]

در برخی تعابیر از جمله در زیارت ناحیه مقدسه از ابوالفضل علیه السلام به عنوان حامی و محامی نام برده اند، زیرا او با تمام وجود به حمایت از امام عصر خود پرداخت و نیز در سفر کربلا از زنان و کودکان حمایت کرد.[۱۹]

دفاع خالصه علمدار عاشورا

دفاع خالصانه حضرت ابوالفضل علیه السلام و جانبازی صادقانه اش در رکاب حضرت امام حسین علیه السلام و فدا کردن تمام هستی خود در راه حق و اعتلای ارزش های الهی، لقب دیگری را برای او به ارمغان اورد و ان فادی بود، زیرا فداکاری را به اخرین حد و مرز خود رساند.[۲۰]

ان حضرت انچه را که داشت در طبق اخلاص نهاد و به پیشگاه پروردگار تقدیم کرد. امان نامه های دشمن را زیر پا نهاد و استوار و ثابت قدم، مطیع امام حسین علیه السلام بود. با اینکه تشنگی بر او غلبه کرده بود، در کنار شریعه فرات حتی قطره ای اب ننوشید، زیرا برادرش تشنه بود و در این زمینه دیگران را برخود مقدم داشت. سه برادر را جلوتر از خود به میدان رزم فرستاد که هر سه شهید شدند. طبق برخی از روایات دو پسرش عبدالله و محمد نیز که نوجوان بودند در میدان نبرد به افتخار شهادت نایل شدند. قبل از شهادت، دو دست خود را در راه خدا تقدیم کرد و به راستی مصداق این ایه قران است: (ویوثرون علی انفسهم ولو کان بهم خصاصه؛[۲۱] این ویژگی ها موجب گردید که به عباس لقب موثر (ایثارگر) بدهند.[۲۲]

در نبرد عاشورا پرچم حسینی دراختیار عباس علیه السلام بود. علمداری از موقعیت و اهمیت خاصی برخوردار بود و سرنگونی ان نشانه شکست قوا و موجب خرد شدن روحیه رزمندگان بود. او تا زمانی که دست در بدن داشت، پرچم امام حسین علیه السلام را برافراشته نگاه داشت، به همین دلیل حامل اللواء بود و حتی بنا بر برخی از روایات همچون عمویش جعفر طیار با کمک دو بازوی بریده اش، پرچم را به سینه خود چسباند و اقتدار مرکز فرماندهی قوا را با این کار حفظ کرد و موقعی که او بر اثر ضربتی اهنین از مرکب خویش بر زمین افتاد، پرچم نیز سقوط کرد.[۲۳]

عباس را ظهر الولایه (پشت ولایت) نیز گفته اند، زیرا ان سردار نینوا در دفاع از حریم ولایت چون ستونی محکم و استوار ایستادگی و تا اخرین لحظات حیات از ارمان های حسینی پشتیبانی کرد، از این رو، وقتی حضرت ابوالفضل علیه السلام به شهادت رسید، امام حسین علیه السلام بر بالین او امد و فرمود: (الان انکسر ظهری وقلت حیلتی؛[۲۴] اکنون کمرم شکست و از چاره اندیشی ام کاسته شد.

همچنین امام هادی علیه السلام در زیارت ناحیه مقدسه این تندیس فداکاری را (الواقی) یعنی نگهبان معرفی کرد. حراست او از کاروان کربلا به اندازه ای بود که خواب را از چشمان خصم ربوده و استراحت و امنیت را از انان گرفته بود، ولی اهل بیت امام حسین علیه السلام در پرتو اراده پولادین ابوالفضل علیه السلام ارامش داشتند. در روز عاشورا، این دلاور هاشمی سوار بر مرکب خویش در اطراف خیام حرم به هر سو نگاه می کرد و مراقب بود که امویان جلو نیایند.[۲۵]

حضرت عباس علیه السلام برای عملی کردن مقاصد مقدس حضرت امام حسین علیه السلام از هیچ فداکاری و تلاشی دریغ نکرد. حضورش در تمام صحنه ها و وقایع خلاقانه و موثر بود و هرگونه اهمال، بی تفاوتی و بهانه جویی را افتی بزرگ برای این منظور تلقی می کرد. از این جهت است که امام هادی علیه السلام لقب ساعی را به او می دهد و امام صادق علیه السلام خطاب به ایشان می فرماید: (اشهد انک لم تهن ولم تنکل: گواهی می دهم که تو در راه دین و دفاع از امام برحق از خود سستی نشان ندادی و توقف و درنگی نداشتی.)[۲۶]

در زیارت نامه ای که مختص حضرت عباس علیه السلام است و معمولا در اعیاد فطر و قربان خوانده می شود این عبارت مندرج است: (السلام علیک ایها العبد الصالح و الصدیق المواسی: درود بر تو ای بنده صالح و صدیق و فداکار). لفظ صدیق در این بند از زیارت اشاره به مبالغه در صدق و صداقت است و به کار بردن چنین لقبی برای این حماسه ساز کربلا بیانگر نهایت خلوص، درستی فکر، راستی در روش و منش و در تمام ابعاد زندگی است. در واژه صدق، حقانیت، کمال و اخلاص نیز نهفته است.[۲۷]

عباس بن علی علیه السلام به تمام معنا دلاوری وارسته بود. او دلبستگی خود را به دنیا و جلوه های ان از بین برده بود تا بتواند به امام حسین علیه السلام دل ببندد و تمام هستی خود را در پیشگاه او تقدیم کند.[۲۸] ارتباط تنگاتنگ او با برادر بزرگوارش فراتر از روابط خویشاوندی بود. شیفتگی وی نسبت به امام حسین علیه السلام به گونه ای بود که خود را محو او کرده بود. به همین دلیل حضرت حجت(عج) در زیارت ناحیه، او را مواسی لقب داده است. این لفظ با مواسات از یک خانواده و به معنی بریدن و انقطاع است و شدت دلبستگی به چیزی یا کسی را می رساند که تمام تعلقات دیگر را در پای ان ذبح کرده است.[۲۹]

در منابع تاریخی و روایی، حضرت علی علیه السلام به اسدالله الغالب معروف است. همچنین حضرت حمزه سیدالشهدا علیه السلام شیر بیشه شجاعت در رکاب رسول خدا صلی الله علیه و اله بود. حضرت ابوالفضل علیه السلام هم چون شیری نیرومند حیله های روباهان و سبعیت گرگ های دشمن را خنثی می کرد و وقتی به صف جنایتکاران یورش می برد، چندین نفر را در یورش های حیدری خود به خاک ذلت می افکند. او از مشاهده دشمن هراسی به دل راه نمی داد. این ویژگی باعث گردید تا عباس را ضیغم یا ضرغام بخوانند که به معنای شیر ژیان و چابک است.[۳۰]

رشادتی شگفت و بی نظیر

علقمه نام نهری است که از رودخانه فرات منشعب می شود و چون ابن علقمی قمی وزیر معتصم عباسی ان را حفر کرد، ان را با این عنوان می خوانند. برخی گفته اند چون در اطراف ان گیاهانی به نام سدر می روید به نهر علقمه معروف شده است.

حضرت ابوالفضل علیه السلام در کنار این نهر خروشان، نهایت شجاعت و رشادت خود را بروز داد و ان فداکاری بزرگ، شگفت اور و فراموش نشدنی در تاریخ تشیع را به ثبت رساند. از این جهت او را بطل العلقمی یا دلاور علقمه نامیده اند.[۳۱] محقق بزرگ شیخ عبدالواحد مظفر کتابی در سه مجلد در شان و منزلت حضرت عباس علیه السلام به نگارش دراورد و ان را البطل العلقمی نامید که بالغ بر ۱۲۰۰ صفحه است.

ان دلیرمرد میدان کربلا در براوردن حاجات افراد نیازمند و گرفتار صبر و درنگ را جایز نمی دانست و بسیار مصر بود تا تقاضای اشخاص هر چه زودتر براورده شود، به همین دلیل منزل او مورد مراجعه حاجتمندان زیادی بود. بعد از شهادت ان حضرت نیز شیفتگان ایشان دست توسل به سویش دراز می کنند و از ان وجود مقدس قضای حوایج خود را خواستارند و اطمینان دارند اگر با نیتی پاک به روح مطهرش متوسل شوند، مشکل انان مرتفع می شود، با توجه به این توضیحات، یکی از القاب ان شخصیت بزرگ مستعجل است.[۳۲]

ان سلحشور نامدار علوی را ابوالشاره هم نامیده اند و در توضیح ان می گویند این وجود بزرگوار علاوه بر خصال باطنی و سیرت پسندیده از زیبایی ظاهر و سیمای پر جاذبه ای برخوردار بوده است. برخی گفته اند این لفظ اشاره به این حقیقت دارد که اگر افرادی به نام حضرت ابوالفضل علیه السلام کاری را شروع کنند، ولی مسیری خلاف و پرافت را طی کنند و در انجام نذر و شروطی که متعهد شده اند مسامحه بورزند، به مکافات و جزای بدعهدی خود گرفتار می شوند، زیرا ایشان از بدعهدی و ناپاکی خشمگین می شود. بسیار دیده شده افرادی که به میثاق خود با حضرت عباس علیه السلام عمل نکرده اند، اموراتشان به مراحل خطرناکی منتهی شده است. به همین دلیل افرادی که از وجود مبارکش تبرک می جویند باید با نیت پاک و پایبندی به تعهدات خود به ان روح مطهر روی اورند.[۳۳]

در روز عاشورا حضرت ابوالفضل علیه السلام در حالی که با مشک اب عازم خیمه های اهل حرم بود، ناگهان دو دستش توسط اشرار اموی قطع شدند و به درجه شهادت نایل امد. چنین افتخاری موجب گردید که به ابوالفضل علیه السلام لقب طیار نیز بدهند، عنوانی که قبلا به عموی او حضرت جعفربن ابی طالب علیه السلام داده شده بود، زیرا در یکی از غزوات دو دستش از تن جدا شد و به شهادت رسید.[۳۴]

اعراب به بالاترین رده فرماندهی سپاه که حسن تدبیر و دلیری از خود نشان می دهند، کبش الکتیبه می گویند. حضرت ابوالفضل علیه السلام نیز با رشادتی بی مانند و در منصب سپهسالاری نیروهای تحت امر خود را برای مصاف با خصم دون صفت سازماندهی کرد. او فرماندهی فداکار بود که در حمایت بی دریغ از لشکر امام حسین علیه السلام استواری نشان داد و چون صاعقه ای هولناک بر دشمنان و اهل باطل فرود امد و این لقب به او اختصاص پیدا کرد.[۳۵]

هر شخصیت بزرگی دربانی دارد که مردم به واسطه او با ان بزرگوار ارتباط برقرار می کنند، چنانکه رسول اکرم صلی الله علیه و اله در شان علی علیه السلام فرمود: (انا مدینه العلم و علی بابها فمن اراد العلم فلیات الباب؛[۳۶] من شهر علم هستم و علی علیه السلام در ان است. کسی که می خواهد به این شهر وارد شود باید از در وارد گردد.

حضرت عباس علیه السلام فرزند علی علیه السلام نیز در حیات و ممات دربان امام حسین علیه السلام بود و هرگز ان فروغ امامت وساطت عباس را رد نمی کرد و باب الحوایج بودن ابوالفضل ناظر بر این نکته است.[۳۷]

از قول علامه طباطبایی گفته اند که استادم عارف بزرگ مرحوم ایت الله سیدعلی قاضی طباطبایی فرمود: در هنگام کشف بر من اشکار گردید که وجود مقدس اباعبدالله الحسین علیه السلام مظهر رحمت الهی است و باب ان حضرت، سقای کربلا، سرحلقه ارباب وفا، باب الحوایج ابوالفضل العباس علیه السلام است. با توجه به این توضیحات به خوبی مشخص می شود که چرا عباس بن علی علیه السلام را باب الحسین علیه السلام نامیده اند.[۳۸]

همچنین طبق نقل مورخان در یکی از روزهای جنگ صفین، عباس علیه السلام از پدر اذن گرفت تا به نبرد با دشمنان برود. پدر پذیرفت و فرزند نوجوان خود را با نقاب و به عنوان رزمنده ای ناشناس به میدان جنگ فرستاد. حضرت ابوالفضل علیه السلام در عرصه رزم حرکت های پرصلابتی از خود بروز داد به نحوی که مشاوران نظامی معاویه از جولان های این جوان سلحشور دچرا هراس شدند و نتوانستند در مورد فرستادن هماورد او به میدان تصمیم بگیرند. یکی از سرداران اموی فرزندانش را به عرصه رزم اعزام کرد تا حملات این نوجوان را دفع کنند، ولی تمام هفت فرزندش به دست این دلاور علوی به هلاکت رسیدند و خود نیز هنگامی که خواست به عباس علیه السلام حمله کند، با شمشیر ان سردار وارسته دو نیم شد. همگان از دلاوری و شجاعت عباس علیه السلام شگفت زده شدند. پس با فراخوانی پدر به قرارگاه پدر بازگشت. امیرمومنان به استقبالش رفت و نقاب از چهره اش کنار زد و جبین فرزند را غرقه بوسه ساخت و حاضران تازه متوجه شدند که او قمر بنی هاشم است.[۳۹]

عباس علیه السلام در هیچ شرایطی خود را بر وجود امام حسین علیه السلام مقدم نمی دانست و اصولا عظمت و صلابت عباس علیه السلام به برکت تابش نور مقدس سومین خورشید امامت بود. عباس علیه السلام در سفر کربلا از مدینه تا نینوا لحظه ای از امام حسین علیه السلام جدا نشد و دوشادوش امام در پیشاپیش کاروان حسینی حرکت کرد.

عبدالله بن ابی محل بن حزام، برادرزاده ام البنین سلام الله علیها نزد ابن زیاد به شفاعت برخاست و گفت عمه زاده هایم به نینوا امده اند. اگر مصلحت می دانی برایشان امان نامه ای صادر کن. فرزند زیاد پذیرفت. عبدالله که به تصور خود خدمت مهمی به خویشاوندان خود کرده بود، از ان امان نامه استفاده کرد تا ایشان را از معرکه نبرد عاشورا و همراهی با امام حسین علیه السلام نجات دهد. غلام عبدالله ان امان نامه را به کربلا اورد و به پسران ام البنین سلام الله علیها نشان داد. حضرت عباس علیه السلام همصدا با برادران گفت: لعنت خداوند بر تو و امان نامه ات باد. به ما امان می دهید، ولی به فرزند رسول اکرم صلی الله علیه و اله امان نمی دهید.[۴۰]

مقام حضرت عباس علیه السلام در فرمایش ائمه هدی علیهم السلام

یکی از شواهدی که خصال و مقام حضرت ابوالفضل علیه السلام را به اثبات می رساند، فرموده معصومین علیه السلام، ان وجودهای مقدسی که به ضمایر و اسرار بندگان واقف هستند، در باره ایشان است.

بنا به فرموده حضرت علی علیه السلام، حضرت عباس علیه السلام در پیشگاه خداوند مقام بسیار ارجمندی دارد. خداوند به جای دو دستش که در عاشورا فدا کرد، دو بال به او می دهد و او همچون جعفر طیار در فضای بهشت همراه فرشتگان پرواز می کند.[۴۱]

چون حضرت علی علیه السلام در بستر شهادت قرار گرفت، عباس علیه السلام را فراخواند و او را به سینه خود چسباند و فرمود: (ولدی و سنقر عینی بک فی یوم القیامه؛[۴۲] به زودی در روز قیامت و سرای جاوید دیدگانم به وجود تو روشن می شود.

حضرت امام حسین علیه السلام بارها و در مناسبت های گوناگون در شان عباس علیه السلام گوهرافشانی فرموده است، از جمله در عصر عاشورا خطاب به عباس علیه السلام فرمود: یا عباس ارکب بنفسی یا اخی. جیتی تلقاهم فتقول لهم مالکم: ای عباس، برادرم، جانم فدایت باد. بر مرکب خود سوار شو و برو ببین انان (دشمنان) را چه شده و چرا چنین می کنند؟[۴۳]

در این عبارت، امام حسین علیه السلام با تعبیری عالی عواطف خود را نسبت به عباس علیه السلام ابراز می دارد و در واقع مقامش را می ستاید.

پی نوشت ها

[۱] تاریخ طبری، محمدبن جریر طبری، طبع بیروت، ۱۴۰۶ ق، ج ۳، ص ۳۱۵، الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، بیروت داراحیاء التراث، ح ۲، ص ۵۵۹، شیخ عبدالله بحرانی، قم، مدرسه الامام المهدی، ص ۲۴۳.

[۲] مقتل مقرم، عبدالرزاق مقرم، قم، بصیرتی، ص ۲۶۲.

[۳] مقتل الحسین، خوارزمی، قم، مکتبه المفید، ج ۲، ص ۹.

[۴] مقتل مقرم، ص ۲۹۷.

[۵] احقاف، ۱۳ و ۱۴.

[۶] اسوه های عاشورا، محمدعلی قطب، ترجمه افتخارزاده، مقدمه امام موسی صدر، ص ۱۰.

[۷] از جمله این ناصحان مصلحت اندیش محمد حنفیه، عبدالله بن عمر، عبدالله بن عباس، عبدالله بن جعفر و فرزدق بودند. نک: بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۲۹، مقتل خوارزمی، ج ۱، ص ۱۸۸، شیرالاحزان، ابن نما حلی، ص ۲۰، انساب الاشراف بلاذری، ج ۳، ص ۱۶۳، کامل ابن اثیر، ج ۳، ص ۲۷۵.

[۸] بحارالانوار الجامعه لذر الاخبار الاطهار، علامه محمدباقر مجلسی، بیروت، موسسه الوفاء، چاپ سوم، ۱۴۰۳ ق، ج ۴، ص ۳۲۶.

[۹] زندگانی حضرت ابوالفضل عباس، باقر شریف قرشی، ترجمه سیدحسن اسلامی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۷۷، ص ۲۴.

[۱۰] تنقیح المثال، علامه مامقانی، تهران، انتشارات جهان، بی تا، ج ۲، ص ۱۲۸، الفصول المهمه فی معرفه الایمه، ابن صباغ مالکی، نجف، مطبعه عدل، ۱۳۰۳ هـ ق، ص ۱۲۵، ابصارالعین فی انصار الحسین، مرحوم محمد سماوی، قم، نوید اسلام، ۱۳۶۹، ص ۹۱ـ۹۰.

[۱۱] انوار نعمانیه، سیدنعمت الله جزایری، ج اول، ص ۱۲۴، خصایص العباسیه، محمدابراهیم کرباسی، ص ۹۶.

[۱۲] تنقیح المقال، ج ۲، ص ۱۲۸.

[۱۳] بحارالانوار، ج ۷۰، ص ۹.

[۱۴] خصایص العباسیه، ص ۱۰۵، تاریخ طبری، ج ۴، ص ۳۱۵.

[۱۵] تنقیح المقال، ج ۲، ص ۱۲۸، مقتل الحسین، مقدم، ص ۳۹۸.

[۱۶] مستدرک الوسایل، محدث نوری، قم، ال البیت، ۱۴۰۷ هـ ق، ج ۲، ص ۶۳۵.

[۱۷] خصایص العباسیه، ص ۱۰۱ـ۹۹، معالی السبهلین، ج ۱، ص ۴۴۱ و ۴۵۲.

[۱۸] پرچمدار نینوا، محمد محمدی اشتهاردی، قم، انتشارات مسجد مقدس جمکران، چاپ دوم، ص ۷۶، ۱۳۷۸.

[۱۹] زندگی حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام، باقر شریف قرشی، ص ۲۶، ماخذ قبل، ص ۷۷ـ۷۶.

[۲۰] تذکره الشهداء، ملا حبیب الله شریف کاشانی، ص ۲۷۰، اعیان الشیعه، سیدمحسن امین، ج ۱، ص ۶۲.

[۲۱] حشر، ۹.

[۲۲] اعیان الشیعه، سیدمحسن امین، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، ۱۴۰۳، ح ۱، ص ۶۱۰.

[۲۳] معالی السبطین، ج اول، ص ۴۴۰.

[۲۴] نفس المهموم، شیخ عباس قمی، تهران، اسلامیه، ۱۳۵۲، ص ۱۷۹.

[۲۵] پرچمدار نینوا، ص ۸۲، مفاتیح الجنان، زیارت حضرت عباس علیه السلام در روز عرفه.

[۲۶] اعیان الشیعه، ج ۱، ص ۶۰۸، کمل الزیارات، ابن قولویه، نجف، مطبعه مرتضویه، ۱۳۵۶، ص ۲۰۸.

[۲۷] برگرفته از زیارت حضرت عباس در روز عید فطر و قربان (مفاتیح الجنان).

[۲۸] پرچمدار نینوا، ص ۸۳.

[۲۹] پرچمدار کربلا، ص ۷۷.

[۳۰] پرچمدار نینوا، ص ۷۸.

[۳۱] ابوالفضل پرچمدار کربلا، صص ۶۹ـ۶۸.

[۳۲] همان ماخذ، صص ۷۱ـ۶۹.

[۳۳] همان منبع، صص ۷۳ـ۷۱.

[۳۴] خصایص العباسیه، صص ۱۰۳ـ۱۰۲، العوالم، ص ۳۴۹، خصال صدوق، ص ۶۸.

[۳۵] ابوالفضل پرچمدار کربلا، بدرالدین نصیری، تهران، محمدی، ۱۳۵۴، صص ۷۶ـ۷۴.

[۳۶] المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، بیروت، دارالمعرفه، ۱۴۰۶، ج ۳، ص ۱۲۶.

[۳۷] پرچمدار نینوا، صص ۸۶ـ۸۵.

[۳۸] چهره درخشان قمر بنی هاشم ابوالفضل العباس علیه السلام، علی ربانی خلخالی، ج ۱، صص ۱۴۸ـ۱۴۷.

[۳۹] معالی السبطین، ج ۱، ص ۴۳۸، کبریت الاحمر، ج ۳، ص ۲۴.

[۴۰] الکامل فی التاریخ، ج ۳، ص ۲۸۴، وقفه الطف، لوط بن یحیی ازدی (ابی مخنف) تحقیق: محمدهادی یوسفی، قم،

[۴۱] العباس، سید عبدالرزاق مقدم، ص ۷۵.

[۴۲] معالی السبطین، ج ۱، ص ۴۵۴.

[۴۳] موسوعه کلمات الامام الحسین علیه السلام، معهد تحقیقات باقرالعلوم علیه السلام، قم، دارالمعروف، ۱۴۱۵ هـ ق، ص ۳۹۱.

 

مقام و منزلت حضرت عباس در نزد ائمه اطهار

عباس (علیه السلام) از دوران پرورش در دامان پدر بزرگوارش و نقل روایت از ایشان تا شهادت امیرمومنان (علیه السلام) و حوادث پس از ان تا اطاعت و فرمانبرداری او در دوران امامت برادرش، امام حسن مجتبی (علیه السلام) همواره نقشی تاثیرگذار در حوادث زمان خود داشته است.
پرسش و پاسخ›تاریخ و سیره

ابوالفضل العباس (علیه السلام) فرزند بزرگ امیرمومنان (علیه السلام) از ام البنین است که از احترام فوق العاده ای نزد شیعیان برخوردار است. این بزرگوار در نظر امامان معصوم (علیهم السلام) نیز جایگاه والایی دارد که از گفتار و کردار انان اشکار است.

عباس (علیه السلام) از دوران پرورش در دامان پدر بزرگوارش و نقل روایت از ایشان تا شهادت امیرمومنان (علیه السلام) و حوادث پس از ان تا اطاعت و فرمانبرداری او در دوران امامت برادرش، امام حسن مجتبی (علیه السلام) همواره نقشی تاثیرگذار در حوادث زمان خود داشته است.

اما نقش پررنگ و سرنوشت ساز عباس (علیه السلام) در حماسه کربلا، زیباترین و بارزترین چهره این بزرگوار را به نمایش گذاشته است. عباس (علیه السلام) از هنگام خروج از مدینه همراه امام حسین (علیه السلام) بود و با سرسپردگی و اطاعت بی چون وچرا از مولای خود، وفاداری را به کامل ترین شکل ممکن نشان داد.

او همواره مورد اعتماد سیدالشهدا (علیه السلام) و در لحظات دشوار و حساس در کنار حضرت بود. پرچمداری سپاه امام و سقایی اهل حرم، نشان عظمت مقام عباس در نگاه سالار شهیدان (علیه السلام) است.

امامان بعدی (علیهم السلام) نیز همواره با احترام از عباس (علیه السلام) یاد می کنند و زیارتنامه هایی از ایشان برای عموی بزرگوارشان نقل شده است. این نوشتار به بررسی مقام والای عباس (علیه السلام) در مکتب معصومان (علیهم السلام) پرداخته و برخی ویژگی های ممتاز ایشان را برشمرده است.

۱- این مقاله، ترجمه بخش چهارم از کتاب شریف (العباس ابوالفضل ابن امیرالمومنین (علیه السلام) سماته و سیرته) نوشته محقق گرامی حجهالاسلام والمسلمین سید محمدرضا حسینی جلالی است.

مولف در این اثر، با دقت تمام و تکیه بر معتبرترین و دیرینه ترین منابع تاریخی، به سیره و زندگی عباس (علیه السلام) در پیوند با معصومین زمان خود یعنی امیرالمومنین و امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) پرداخته و جلوه های شخصیت او را در این رابطه به روشنی بازنمایانده است.

در طول تاریخ بشر، انسان هایی بوده اند که با وجود زندگی کوتاه، در تحولات عصر خود نقش های بزرگ و حساسی ایفا کرده اند و چون این تحولات، منشا حرکت ها و دگرگونی های مثبت بسیاری در اینده مردم و جامعه بوده است، نام و یاد ایشان ماندگار شده و از انان به نیکی و عظمت یاد می شود.

یکی از این نمونه های ممتاز و کم نظیر و الهی در تاریخ اسلام، وجود مقدس ابوالفضل العباس (علیه السلام)، فرزند بزرگ امیرمومنان (علیه السلام) از بانوی گرامی (ام البنین کلابیه) است. وی سه تن از امامان معصوم (علیهم السلام) را درک کرد و در محضر پرفیض و برکت ایشان به مراتب بالای کمال و فضیلت نایل امد. لیاقت ها و شایستگی های ذاتی ایشان و همراهی سی وچند ساله با مکتب تعلیم و تربیت امیرمومنان و امام حسن و امام حسین (علیهم السلام)، چهره ای درخشان و اراسته به ارزش های والای انسانی از او افرید. سیره و زندگی ابوالفضل العباس (علیه السلام) در موقعیت های حساس، به ویژه نقش پررنگ و سرنوشت ساز او در حماسه کربلا، گواهی است روشن بر این واقعیت. حضرت عباس همواره به مقام و منزلت ویژه و الهی مربیان ربانی خود واقف بود و می کوشید وظیفه ای را که در هر زمان نسبت به انها بر عهده داشت، به نیکوترین و مخلصانه ترین وجه به انجام رساند. اوج این حق شناسی و ارج گزاری در همراهی وی با کاروان حسینی، و شجاعت ها و ایثارگری ها و مرادانگی ها و وفاداری های اش در واقعه عاشورا جلوه گر شد.
اول: در محضر امیر مومنان (علیه السلام)

جناب عباس بن علی چهارده سال از عمر ۳۴ ساله خود را با عنایت و تربیت پدر گرامی اش امیر مومنان (علیه السلام) به شایستگی زیست و پرورش یافت. زندگی در خانواده ای اصیل و برجسته، همچون خانه علی بن ابی طالب (علیه السلام)، برای کسی چون عباس کافی بود که وی از ویژگی های علمی و عملی ان خاندان توشه های معرفتی و ادبی بسیار برگیرد و از این رهگذر، به مراتب والای فضل و دین و کمال دست یابد.

۱- نقل روایت از امام علی (علیه السلام)

شیخ طوسی در کتاب خود به نام (الرجال من روی عن النبی والایمه (علیهم السلام)) در بخش (کسانی که از امیرمومنان (علیه السلام) روایت کرده اند)، از عمر بن علی بن ابی طالب و عباس بن علی بن ابی طالب، دو فرزند ایشان نام برده است؛ [۲] چنان که ابن حجر عسقلانی، در شرح حال امیرمومنان (علیه السلام) و کسانی که از ایشان روایت کرده اند، از عباس (علیه السلام) یاد کرده و او را از سرشناس ترین و گرامی ترین تابعین شمرده و می گوید: از دیگر تابعین، تعداد زیادی را نام می توان برد که از جمله جلیل القدرترین انها، فرزندان علی بن ابی طالب: محمد و عمر و عباس در شمارند. [۳]

عجلی در کتاب (الثقات) عباس (علیه السلام) را نام برده و گفته: (عباس بن علی بن ابی طالب، از راویان ثقه و مورد اعتماد است. )[۴] از ان جا که عجلی کتابش را ویژه راویان موثق حدیث تالیف کرده، باید گفت که وی از روایات نقل شده توسط عباس (علیه السلام) اطلاع داشته است و اینکه ابن حجر و شیخ طوسی وی را در شمار راویان از امیرمومنان (علیه السلام) نام برده اند، نشان می دهد که حتما جناب عباس (علیه السلام) از پدر بزرگوارش روایت کرده است.

با این همه، ما تاکنون به روایتی که عباس بن علی (علیه السلام) از امیر مومنان (علیه السلام) نقل کرده باشد، دست نیافته ایم وبحث از این امر در حیطه میراث روایی شیعه است و شاید گذشت ایام ان را در دسترس ما قرار دهد؛ به ویژه در مجموعه عظیم روایات زیدیه. در این باره از مطلبی که صاحب (طبقات الکبری) در شرح حال حضرت عباس (علیه السلام) اورده، به خوبی وجود روایات ایشان اشکار می گردد. وی گوید:

(ه، ع، س)[۵] عباس بن علی بن ابی طالب: محمد بن منصور، و هادی الی الحق، او را از فرزندان علی (علیه السلام) هنگامی که برای انها وصیت نوشت، شمرده اند.

صاحب طبقات، در این جا همه سخن ابن عنبه ناسب در (عمده الطالب) را نقل می کند و می افزاید: [۶] (محمد و مرشد روایاتی را از عباس (علیه السلام) به سند صحیح نقل کرده اند و هادی الی الحق ان را یاداور شده است). [۷]این سخن به صراحت وجود روایت عباس از حضرت علی (علیه السلام) در میراث روایی زیدیه را اثبات می کند.

۲- با پدر بزرگوارش در صفین

سید محسن امین در بیان زندگی حضرت عباس (علیه السلام) می نویسد: ۳۴ سال داشت؛ چهارده سال در دوران حیات پدرش امیرمومنان (علیه السلام) زیست و در بعضی جنگ ها حاضر شد، اما پدرش به او اجازه پیکار نداد. [۸]

سماوی نیز همین را گفته است. [۹] اما جناب مظفر تحت عنوان (حضوره صفین) گوید: پیش از کربلا، جنگ صفین را درک کرد. گواه این سخن، مطلبی است که خطیب خوارزمی حنفی در کتاب (المناقب) اورده و گفته است: امیرمومنان علی بن ابی طالب (علیه السلام) در یکی از هنگامه های جنگ صفین، چون خواست به جنگ (کریب) جنگاور شامی برود، لباس رزم عباس را بر تن کرد. بنابراین سخن، روشن است که عباس در جنگ صفین پیکارگری مجهز و اماده و در صف جنگجویان بوده که امیرمومنان (علیه السلام) ابزار جنگی و لباس رزم او را به عاریت می گیرد. [۱۰]

متن سخن خوارزمی در این باره چنین است: علی (علیه السلام) فرزندش عباس را که مرد جنگی تمام عیار و کاملی بود، فراخواند و فرمود که از اسب به زیر اید و لباسش را به در اورد. علی (علیه السلام) لباس رزم او را بر تن کرد و بر اسبش سوار شد. [۱۱]

خوارزمی در (مناقب) یکی از موقعیت های خاص عباس بن ربیعه را یاد می کند و می گوید: در روز نوزدهم جنگ صفین، یکی از اصحاب معاویه [۱۲] برای مبارزه پیش امد و. . . امیرمومنان (علیه السلام) لباس رزم و سلاح عباس را به عاریت گرفت و خود را برای دشمن به صورت ناشناس دراورد. [۱۳]

ابن قتیبه و ابن ابی الحدید موقعیت عباس بن ربیعه را به صورتی دیگر روایت کرده اند و از عاریت گرفتن لباس و سلاح عباس به وسیله امیرمومنان و تغییر قیافه دادن ایشان سخنی نگفته اند؛ بلکه شخص عباس را مبارز دانسته اند که چون بی اجازه امام وارد جنگ شد و با رها کردن موقعیت و مرکز خود، با فرمان ایشان مخالفت نمود، امام او را نکوهش کرد. در (نهایه المنقول) امده است:

امیرمومنان (علیه السلام) به عباس فرمود: مگر من به تو و ابن عباس نگفتم که مرکز و موقعیت خود را رها نکنید و وارد جنگ تن به تن نشوید؟! عباس عرض کرد: چنین است. فرمود: چرا تخلف کردید؟ عرض کرد: به مبارزه دعوت شدم؛ نباید می پذیرفتم؟ فرمود: اری، اطاعت از امام برای تو، از پاسخ گفتن به دشمن ضروری تر و سزاوارتر است.

راوی گوید: پس امیرمومنان به خشم امد و برافروخته شد؛ چندان که با خود گفتم: نزدیک است که حادثه ای رخ دهد. اما چیزی نگذشت که علی (علیه السلام) ارام گشت و خشمش فرو نشست و ان گاه با حالت تضرع و خشوع دست به اسمان بلند کرد و عرضه داشت: خداوندا! عباس را به سبب مبارزه و جهادش پاداش ده و گناهش را بیامرز. من او را بخشودم، تو نیز او را ببخشای.

نصر بن مزاحم، قضیه (کریب بن صباح) و کشته شدنش به دست امیر مومنان (علیه السلام) را که در بعضی موارد با ماجراهای پیش گفته شباهت دارد، روایت کرده است. [۱۴]

بعضی مقتل نگاران غیر عرب [۱۵] بین دو ماجرایی که نقل کردیم (یکی مربوط به عباس بن علی (علیه السلام) و دیگری درباره عباس بن ربیعه) اشتباه کرده و عباس بن ربیعه را همان عباس بن علی دانسته اند. انها ماجرای دیگری را نیز در این باره چنین نقل کرده اند: عباس که جوانی بیش نبود، بیرون امد و با فرزندان ابن شعثاء روبه رو شد و انها و پدرشان را به هلاکت رساند. . . حاضران از دلاوری و شجاعت او به شگفت امدند. در این هنگام، امیرمومنان (علیه السلام) فریاد براورد و او را خواند و فرمود: فرزندم! بازگرد، و عباس بازگشت. علی (علیه السلام) به پیشوازش رفت و نقاب از چهره اش برگرفت و میان دو چشمش را بوسه زد. لشکریان چون نگاه کردند، قمر بنی هاشم عباس بن علی (علیه السلام) را دیدند. [۱۶]

این اشتباهات و نقل های مختلف باعث شده تا عده ای با توجه به کم سن بودن عباس بن علی (علیه السلام) در ان روز، در صحت انتساب این ماجرا به ایشان تردید و تشکیک کنند. اردوبادی گوید: عباس در روزگار صفین (که از وقایع سال ۳۶ ه بود و تا اواخر سال ۳۷ به طول انجامید) پسری نه ساله بود، نه مردی کامل، چنان که خوارزمی در (مناقب) گفته است؛ زیرا این سخن با انچه پیش از این درباره عمر شریف او در روز عاشورا نقل کردیم، مخالف است. پس مطالبی که از جنگ صفین به او نسبت داده می شود، نمی تواند صحیح و قابل قبول باشد. [۱۷]

اما شیخ مظفر به سختی از منابع تاریخی ای که حضور عباس (علیه السلام) در صفین را اثبات می کند، دفاع کرده و تاکید نموده که تاریخ های ضبط شده، یکدیگر را تکمیل می کنند؛ یعنی همه مطالب مربوط به وقایع تاریخی، به طور کامل در همه انها نیامده و چه بسا رویدادهای یک واقعه به صورت پراکنده در کتاب های مختلف یاداوری و ثبت شده است. [۱۸]

به عقیده نگارنده دور از ذهن نیست که عباس (علیه السلام) با وجود سن اندک، در بعضی یا همه جنگ ها حضور داشته باشد؛ چنان که نقل های گذشته دلالت می کرد؛ اما این بدان معنا نیست که وی در ان جنگ ها، پیکار نیز کرده است. نقل های تاریخی، تنها از حضور عباس در جنگ ها و پوشیدن لباس رزم حکایت دارد و بس، و این برای کسی همچون عباس با ان بلندی قامت و شهامت علوی، دشوار نبوده است.
۳- هنگام شهادت امیرمومنان (علیه السلام)

از عباس (علیه السلام) در قضیه شهادت پدر بزرگوارش امیرمومنان (علیه السلام) به صراحت و روشنی یاد شده است:
الف) در حدیث وصیت امیرمومنان (علیه السلام)

سید صارم الدین در کتاب (طبقات الزیدیه) در شرح حال عباس (علیه السلام) می نویسد:

محمد بن منصور [مرادی ] و هادی الی الحق [یحیی بن حسین ] عباس را در زمره فرزندان علی بن ابی طالب هنگامی که برای انها وصیت نوشت، دانسته اند. [۱۹]

نگارنده بر این باور است که شاید عباس (علیه السلام) خود نیز از راویان این وصیت پدرش امیرمومنان (علیه السلام) بوده است.

ب) در متن روایات

به جز روایاتی که در فضیلت عباس و حضور او در معرکه های جنگ وارد شده، در احادیث متعدد دیگری نیز از ایشان در کنار فرزندان بزرگ و ممتاز علی بن ابی طالب (علیه السلام) یاد شده است. یک نمونه از این روایات، روایت عیاشی در تفسیرش است که ذیل ایه (یا ایها الذین امنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم)[۲۰] می گوید:

ابوبصیر، از امام باقر (علیه السلام) نقل می کند که فرمود: این ایه درباره علی بن ابی طالب (علیه السلام) نازل شده است. ابوبصیر به ایشان عرض کرد: جماعت از ما می پرسند چرا خداوند نام علی را در قران نیاورده است؟ امام فرمود: به انها بگو: علی (علیه السلام) هنگام رحلتش نمی توانست و چنین هم نمی کرد که محمد بن علی یا عباس بن علی یا یکی دیگر از فرزندانش را در امر جانشینی پیامبر (صلی الله علیه و اله) داخل نماید؛ زیرا در این صورت، حسن و حسین (علیهم السلام) به وی می گفتند: این ایه همچنان که در شان شما نازل شده، خداوند ان را درباره ما نیز نازل کرده است. [۲۱] مانند این حدیث را کلینی از ابوبصیر، از امام صادق (علیه السلام) نقل کرده است. [۲۲] این روایت نشان می دهد که عباس (علیه السلام) در ان زمان چنان جایگاه و قابلیتی داشته که نامش را با محمد بن حنفیه بیاورند؛ ان هم درباره موضوعی بسیار مهم؛ یعنی اشاره به تولی امر امامت در صورت نبودن ایه یا روایتی صریح. فرض هم این است که روایت پیرامون ساعات احتضار امیرمومنان (علیه السلام) و مربوط به ان موقعیت نقل شده است.

مورد دیگر، سخنی است که صاحب (طبقات) درباره وصیت امام امیرمومنان (علیه السلام) اورده است و این که از میان همه فرزندان امام، از عباس نام می برد، نشانه روشنی است بر عظمت وی که در کنار امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) و محمد بن حنفیه، که نامشان به صراحت در وصیت امده، از او نیز یاد می کنند؛ با این که می دانیم از دیگر فرزندان پسر به اجمال یاد شده است. [۲۳]

ج) در میان تسلیت داده شدگان

از جمله کسانی که پس از شهادت امیرمومنان (علیه السلام)، به انها تسلیت گفته شد، حضرت عباس (علیه السلام) است که صعصعه بن صوحان و همراهانش به ایشان تسلیت گفتند. چون امیرمومنان (علیه السلام) به خاک سپرده شد، صعصعه در کنار قبر ایستاد و یک دستش را روی قلب گذاشت و با دست دیگر خاک بر سر ریخت و گفت: (پدر و مادرم به فدایت، ای امیرمومنان! گوارایت باد، ای ابوالحسن! پاک زیستی و سرسختانه شکیبایی ورزیدی و جهاد و پیکارت بزرگ و گران ارج بود).

ان گاه به شدت گریست و همه کسانی را که با او بودند، به گریه انداخت. پس همه رو به حسن و حسین و محمد و جعفر و عباس و یحیی و عون و عبدالله (علیهم السلام) اوردند و به انها در مرگ پدرشان تسلیت و تعزیت گفتند. [۲۴]

د) هنگام قصاص کردن ابن ملجم (لعنهالله علیه)

مورخان عامه نقل کرده اند که عباس به هنگام شهادت پدرش، پسر بچه ای نابالغ بود. [۲۵] اما به راستی این کدام عباس است؟ گفته اند که منظور عباس اصغر است؛ اما باید دانست که پسران کوچک امیرمومنان (علیه السلام) که پس از ایشان زنده ماندند، بیش از یک نفر بودند. پس اگر منظور از عباس، دیگر پسران باشند، کافی است که نام انها اورده شود. حال که از میان انها تنها از عباس در این ماجرا یاد کرده اند، این نشانه دیگری است بر منظور بودن ان جناب؛ علاوه بر این که قاعده انصراف اقتضا دارد که هر گاه عنوان (عباس) به طور مطلق و بدون قید درباره فرزندان امیرمومنان (علیه السلام) به کار رود، عباس اکبر، یعنی حضرت ابوالفضل العباس منظور باشد.

پس حق و درست این است که مراد، عباس اکبر است و چون وی هنگام شهادت پدرش چهارده سال بیشتر نداشته و بلوغش مورد اختلاف واقع شده، از او به (عباس اصغر) تعبیر کرده اند. از این رو کسانی که می گویند هر گاه بعضی از فرزندان مقتول، صغیر و نابالغ باشند، در اجرای حکم قصاص صبر و انتظار لازم نیست، خواسته اند با این مطلب بر صغیر و در نتیجه نابالغ بودن عباس استدلال کنند.

ه) سهم عباس (علیه السلام) از ارث فدک

در روایتی از معاویه بن عمار دهنی امده است: به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم: پس از ان که فدک به شما بازگردانده شد، محصول ان را چگونه تقسیم کردید؟ امام فرمود: به فرزندان عباس یک چهارم دادیم و بقیه به فرزندان فاطمه (علیها السلام) رسید. پس فرزندان عباس بن علی چهار سهم بردند و به اندازه چهار نفر، از علی (علیه السلام) ارث بردند. [۲۶]

۴- عباس (علیه السلام)، اینه تمام نمای امام علی (علیه السلام)

ارتباط و علاقه عباس (علیه السلام) با اهل بیت (علیهم السلام) پس از شهادت پدر استمرار یافت و در واقعه کربلا نمونه ای باشکوه و مثال زدنی از شخصیت پدر بزرگوارش را به نمایش گذاشت. امیر مومنان (علیه السلام) عباس را برای چنین روزی اماده کرده بود. بی شک اهداف امام (علیه السلام) در این باره تحقق پذیرفت و پیش گویی هایش واقعیت یافت.

یکی از عبرت هایی که همه مسلمانان باید به ان توجه داشته باشند و ان را مایه پند و عبرت خود قرار دهند، این است که در کربلا، برای رسول خدا (صلی الله علیه و اله) و هر یک از اهل بیت (علیهم السلام) الگو و نمونه ای وجود داشت. همان خاندانی که ایه تطهیر در شان انها نازل شد و پیامبر (صلی الله علیه و اله) انها را زیر عبای خود گرد اورد و حدیث ان مشهور است و طبق گفته پیامبر بشارت دهنده، بیش از پنج نفر نیستند؛ ان جا که هنگام نزول ایه (انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا)[۲۷] فرمود: (این ایه در شان پنج تن، یعنی علی و فاطمه و حسن و حسین (علیهم السلام) نازل شده است). [۲۸]

پیامبر (صلی الله علیه و اله) در هیات شبیه ترین افراد به خود، یعنی علی اکبر (علیه السلام) وارد کربلا شد. امام هنگام فرستادن علی اکبر به میدان، این حقیقت را اشکار نمود. وقتی علی از پدر بزرگوارش اجازه خواست، امام حسین (علیه السلام) چشمان به اشک نشسته خود را به زیر افکند و پس از اندکی درنگ، به خداوند عرضه داشت: (خداوندا! خود گواه باش که کسی به جنگ با انان می رود که از جهت اخلاق و خلقت و سخن وری، شبیه ترین فرد به رسول توست. ما هر گاه دلتنگ پیامبرت می شدیم، به چهره علی اکبر نگاه می کردیم. ) سپس با صدای بلند فرمود: (ای پسر سعد! خداوند پیوند خویشاوندی ات را بگسلد که پیوند خویشاوندی ام را قطع کردی و حرمت خویشاوندی من با رسول خدا را رعایت نکردی).

افزون بر اینها پنج تن از صحابه خاص رسول خدا (صلی الله علیه و اله) نیز در کربلا به شهادت رسیدند: [۲۹] عبس بن حارث کاهلی؛ حبیب بن مظاهر اسدی؛ مسلم بن عوسجه اسدی؛ هانی بن عروه مرادی و عبدالله بن یقطر حمیری.

از زنان صحابی پیامبر نیز دو تن در کربلا بودند که به اسارت لشکر اموی درامدند: فضه نوبیه (خادمه فاطمه زهرا (علیها السلام)) و عقیله بنی هاشم، زینب کبری، خواهر امام حسین (علیه السلام)[۳۰]. فاطمه زهرا (علیها السلام) در وجود شخصیت و بانوی گران قدری که مصایب وی را به ارث برده و از او شکیبایی و جهاد در راه ولایت را اموخته بود، پا به صحنه کربلا نهاد. نیز در وجود فاطمه، دخت امام حسین (علیه السلام) که به جده خویش همانند بود.

امام حسن مجتبی (علیه السلام) را سه تن از فرزندانش، یعنی قاسم و عبدالله و ابوبکر در کربلا نمایندگی می کردند.

و عباس (علیه السلام) در موقعیت های بزرگ و حساسی پدر بزرگوارش را مجسم نمود: همچون علی (علیه السلام) که در جنگ های رسول خدا (صلی الله علیه و اله) پرچم دار لشکر بود و در روز قیامت حامل (پرچم حمد) خواهد بود، در کربلا پرچم لشکر امام حسین (علیه السلام) را بر دوش گرفت. در کربلا وظیفه مهم سقایت و رساندن اب به اهل حرم را در ان موقعیت دشوار و بحرانی بر عهده داشت؛ همچون پدرش علی (علیه السلام) که در قیامت ساقی حوض کوثر است و دوستداران خود را از ان می نوشاند و دشمنانش را دور می گرداند.

پدرش ساقی حوض کوثر است فردا

و ساقی تشنگانی کربلا ابوالفضل است

افزون بر این، عباس با وفاداری و جان فشانی خود، شجاعتی را به نمایش گذاشت که یاداور شجاعت پدرش امیرمومنان (علیه السلام) بود.

دوم. در محضر برادرش امام حسن مجتبی (علیه السلام)

چنان که گفتیم عباس (علیه السلام) در دوران حیات پدرش امیرمومنان (علیه السلام) شان و جایگاه والایی داشت. در این صورت باید نقش ایشان در عصر برادرش امام حسن مجتبی (علیه السلام)، ان هم در ۲۴ سالگی، بیشتر و پررنگ تر و شایسته تر باشد. اما متاسفانه اطلاعاتی درباره ایشان در سال های ۴۰ تا ۵۰ هجری که دوران امامت امام حسن (علیه السلام) بوده، در منابع تاریخی نیامده است.

با این همه، روشن است که عباس (علیه السلام) مومن و مطیع فرمان پیشوای خود بوده و با اطاعت و ولایتی مخلصانه در رکاب ایشان بوده است؛ کار و وظیفه ای که بر هر مومنی لازم است، چه رسد به عباس (علیه السلام) که به حقیقت امر برادرش اگاه و از نزدیک به رازهای شخصیت ایشان واقف است و چون سال هایی را با امام حسن (علیه السلام) به سر برده، همه این امور را شاهد و ناظر بوده است.

در روایتی که محدث دولابی با سند ذکر کرده و ابن اخضر جنابذی در کتاب (تاریخ الامام الحسین (علیه السلام)) هنگام یاداوری اوصاف ان حضرت، روایت کرده، می خوانیم: (امام حسن مجتبی (علیه السلام) در ۴۵ سالگی رحلت کرد و حسین و محمد و عباس و برادران عباس از طرف علی بن ابی طالب عهده دار غسل او شدند). [۳۱]

درباره عباس در عصر برادرش امام حسن مجتبی (علیه السلام) چیزی بیش از این روایت نیافتیم. شاید با جست وجوی عمیق تر، مطالب سودمندی در این باره به دست اید. بعون الله العزیز الحمید.

سوم. در محضر امام حسین (علیه السلام)

جناب عباس (علیه السلام) در اغاز امامت برادرش ابوعبدالله حسین (علیه السلام) وارد بیست وچهارمین سال زندگی می شود و ده سال در سایه عنایت ان حضرت می زید. درباره این بخش از زندگی عباس و نقش و جایگاه ایشان در عصر امامت سیدالشهدا (علیه السلام) نیز تاریخ ساکت است و سخنی ندارد؛ ولی باید گفت که ایشان همچون دوران امام حسن (علیه السلام)، در موقعیت یک انسان مومن، بلکه به عنوان کسی که از نزدیک به مسایل و امور اشناست، پیرو امام حسین (علیه السلام) و مخلصانه در خدمت ان حضرت بوده است.

اما حوادثی که در اخرین روزهای امامت حسین بن علی (علیه السلام) (از ماه رجب سال ۶۰ تا عاشورای سال ۶۱ ه) اتفاق افتاد، رویدادهایی را در پی داشت که نقش عباس (علیه السلام) در انها بسیار مهم و تاثیرگذار بود؛ نقشی که زوایای وسیعی از سبک زندگی عباس بن علی (علیه السلام) و موضع گیری های ایمانی و عملی او را نشان داد و ایمان استوار و بینش عمیق و شایستگی و مبارزه شهادت طلبانه و اخلاص و وفادری و دلاوری اش را به ظهور رساند.

ما در این جا به مهم ترین این عناصر می پردازیم تا گستره فعالیت های عباس (علیه السلام) را که در محضر سیدالشهدا (علیه السلام) و با الهام گرفتن از ایشان صورت گرفته، نشان دهیم.

۱- روایت عباس (علیه السلام) از امام حسین (علیه السلام)

همه رجال شناسان بر این امر متفق اند که جناب عباس (علیه السلام) از برادرش امام حسین (علیه السلام) روایت نقل کرده است. شیخ طوسی در کتاب (تسمیه من روی عن النبی والایمه) در بخش مربوط به اصحاب امام حسین (علیه السلام) گوید:

عباس بن علی بن ابی طالب (علیه السلام) سقای کربلا بود و با حسین (علیه السلام) به شهادت رسید. حکیم بن طفیل او را کشت. مادرش ام البنین دخت حرام [۳۲] بن خالد بن ربیعه بن وحید، از بنی عامر بود. [۳۳]

همه کسانی که پس از شیخ طوسی در کتاب های رجال خود از عباس یاد کرده اند، این سخن شیخ را تکرار نموده اند.

سخن در باب روایات عباس (علیه السلام) از برادرش حسین (علیه السلام) همان است که در بحث از روایات ان جناب از پدر بزرگوارش امیرمومنان (علیه السلام) گذشت که باید در میراث مکتوب، به ویژه روایات، فحص و جست وجوی دقیق انجام گیرد.

البته می توان حدث زد که بسیاری از گفت وگوهای صورت گرفته در نهضت امام حسین (علیه السلام) و روایات مربوط به حوادث روی داده در حرکت ابی عبدالله (علیه السلام) که در کتاب های مقاتل و تاریخ از امام حسین (علیه السلام) نقل شده، روایت و نقل عباس (علیه السلام) باشد؛ چرا که او نزدیک ترین و همراه ترین فرد با امام حسین (علیه السلام) بود.

۲- حرکت همراه با امام حسین (علیه السلام)

یکی از همراهان امام حسین (علیه السلام) هنگام خروج از مدینه، عباس (علیه السلام) بود. درباره این همراهی، هم به خصوص اخباری وارد شده و هم به طور عموم؛ ان جا که از حرکت اهل بیت (علیهم السلام) با سیدالشهدا (علیه السلام) یاد شده است. دینوری گوید:

با فرا رسیدن شب، حسین (علیه السلام) به همراه دو خواهرش ام کلثوم و زینب، و پسر برادرش و برادرانش ابوبکر و جعفر و عباس و دیگر خاندانش که در مدینه بودند- به جز محمد بن حنفیه که در مدینه ماند- به سوی مکه به راه افتاد. [۳۴]

صدوق درباره کسانی که با امام حسین (علیه السلام) بیرون رفتند، گوید:

در میان یازده تن از مردان اصحابش و خانواده اش رهسپار مکه شد؛ از جمله: ابوبکر بن علی و محمد بن علی و عثمان بن علی و عباس بن علی و عبدالله بن مسلم بن عقیل و علی بن حسین اکبر و علی بن حسین اصغر. [۳۵]

شیخ مفید گوید:

در همان شب که شب یک شنبه بود، دو روز مانده از ماه رجب، به اتفاق فرزندان و برادران و برادرزادگان و اکثر خانواده اش- جز محمد بن حنفیه- رو به سوی مکه نهاد. [۳۶]

همراه شدن با امام حسین (علیه السلام) در چنان سفر و هجرت مقدسی، در سایه عنایت امام عصر (علیه السلام)، یکی از افتخارات عباس است، و این نبود مگر به واسطه یک عزم و اراده جدی و جدا از احساسات بشری و گرایش های دنیایی. تمام انچه در موقعیت های عظیم در معرکه کربلا از او به ظهور رسید، گواه این حقیقت است.

۳- سرسپردگی و اطاعت

جناب عباس (علیه السلام) چه ان گاه که در کاروان امام حسین (علیه السلام) از مدینه به مکه و سپس از ان جا به سوی کربلا در حرکت بود، و چه ان زمانی که در کربلا ان مسیولیت خطیر را عهده دار می شود، در همه این صحنه ها دیده نشد که از اطاعت امام خود سرپیچی کند و با وجود طولانی بودن مسیر، از پاسخ گفتن به ندای او سر باز زند. حاضر شدن در حماسه عاشورا و سپری کردن روزهای پرحادثه ان در کنار امام حسین (علیه السلام) و قیام به اوامر ایشان تا لحظه شهادت، همه دلیل بر تسلیم محض بودن و اطاعت بی چون و چرای اوست. رفتار عباس در کربلا یکسره بیان گر این حقیقت است؛ چنان که امام (علیه السلام) برای مشکل ترین و خطرناک ترین مسیولیت ها، او را برمی گزیند و عباس به عالی ترین شکل انها را انجام می دهد.

۴- وفاداری

اگر (وفا) به معنای مداومت بر هم دردی و استقامت بر پیمان باشد، [۳۷] عباس (علیه السلام) این معنا را به کامل ترین شکل ممکن نشان داده است. در ادامه، برخی از موقعیت هایی را که عباس (علیه السلام) می توانست از معرکه جنگ بیرون رود و خود را برهاند، بیان می کنیم؛ اما او به همه این موقعیت ها پشت پا زد و اعلان کرد که به وظیفه حفاظت و یاری حسین (علیه السلام) پای بند می ماند و او را رها نمی کند؛ همان حسینی که پیش از ان که برادر او باشد، همواره مولا و پیشوای او بوده است. از این رو، مردان و زنان و اطفال خانواده امام حسین (علیه السلام) تا هنگام شهادت ایشان اسوده خاطر بودند و نگرانی نداشتند. در زیارات وارده نیز (وفاداری) جناب عباس یکی از ویژگی های ایشان شمرده شده است.

۵- اعتماد امام حسین (علیه السلام) به عباس در امور مهم

در جریان حرکت امام حسین (علیه السلام)، به ویژه در میدان حماسه کربلا، از لحظه ورود امام به کربلا تا شهادت همه یاران و تنها ماندن حضرت عباس (علیه السلام) در حضور ان امام، موقعیت های حساسی پیش می امد که امام حسین (علیه السلام) از عباس می خواست تا ماموریت های مهم و ویژه ای را انجام دهد. در این موارد، عباس (علیه السلام) نقش یک وزیر مطمین و قابل اعتماد را داشت.

بی شک چنین اعتمادی از سوی سیدالشهدا (علیه السلام) که تنها نسبت به عباس وجود داشت، و نه دیگر اصحاب و یاران کهن سال و فرزندان ایشان، دلیل روشنی است بر امتیاز و برتری او در نزد امام و شایستگی اش برای ان جایگاه رفیع.

۶- همراه بودن عباس با امام حسین (علیه السلام) در نشست های ویژه

امام حسین (علیه السلام) برای اتمام حجت بر دشمنان و فرمانده لشکر کوفه، تصمیم می گیرد تا پیش از شعله ور شدن اتش جنگ و بحرانی شدن اوضاع، با عمر بن سعد دیدار کند. عباس و علی اکبر (علیهما السلام)[۳۸] ایشان را تا محل ملاقات همراهی می کنند و ان جا امام از دیگر اصحاب می خواهد که انها را تنها بگذارند و فقط عباس و علی اکبر با وی می مانند. [۳۹]

مورخان زمان این ملاقات را پیش از روز هفتم محرم دانسته اند؛ یعنی پیش از بسته شدن اب بر روی امام حسین (علیه السلام) و اصحابش. این که عباس با امام می ماند، به روشنی از یک توجه ویژه به ایشان حکایت دارد.

۷- رسیدگی به حال زنان و کودکان

یکی از مهم ترین جلوه های قیام امام حسین (علیه السلام)، حضور خانواده شریف علوی و فاطمی در کنار امام حسین (علیه السلام) در وسط میدان کارزار است. انچه قلب یک قهرمان بی باک و غیرتمند را به سختی درهم می فشرد و به درد می اورد، وجود تعدادی از زنان و فرزندان اهل بیت و اصحاب امام در معرکه پرحادثه ای همچون کربلاست که به چشم خود تمام صحنه های محنت بار و ازاردهنده را می دیدند و همه انچه را گفته می شد، می شنیدند، و این بر فرمانده و میدان دار عرصه نبرد که دشمن با او مواجه گردیده، بسیار گران بود و مانع پیشروی اش به سوی دشمن می شد. این امر برای کسی که چنین معرکه ای را به تامل بنگرد، روشن و اشکار است.

قلب و دل امام حسین (علیه السلام) زیر بار چنین مسیولیتی قرار گرفته و یکی از مهم ترین دل مشغولی های ایشان بود؛ در حالی که امام فرماندهی جنگی الهی و سرنوشت ساز را بر عهده داشت و اسلام با همه وجود، در انتظار ثمرات ان بود. در روز عاشورا، وقتی دشمن به امام حسین (علیه السلام) نزدیک شد، امام نخستین خطبه خود در ان روز را ایراد کرد و در ضمن ان فرمود:

ای مردم! سخنم را بشنوید و در کشتن من شتاب مورزید تا شما را به انچه وظیفه من است، موعظه کنم و پند دهم و علت امدنم به این جا را بیان کنم. اگر عذرم را پذیرفتید و سخنم را تصدیق نمودید و با من از در عدل و انصاف درامدید، بدین ترتیب به سعادت می رسید و مرا با شما جنگ و قتالی نخواهد بود. اما اگر نپذیرفتید و منصفانه با من برخورد نکردید،

پس فکر خود و همت شریکان خود را فراهم اورید و بدون پرده پوشی درباره من قضاوت کنید و مهلتی به من ندهید (یونس/ ۷۱). یاور من خدایی است که این کتاب را نازل کرده و کارساز شایستگان است (اعراف/ ۱۹۶)).

خواهران و دختران امام (علیه السلام) چون سخنان ایشان را که ادامه نیافت، شنیدند، شیون زدند و گریستند. صدای شیون زنان که به امام حسین (علیه السلام) رسید، برادرش عباس بن علی و فرزندش علی اکبر را به سوی زنان فرستاد و به ان دو فرمود: ساکتشان کنید. سوگند که گریه های بسیار در پیش دارند. [۴۰]

بی تردید این وضع حتی برای شخصیت عظیمی چون امام حسین (علیه السلام) در ان موقعیت خطیر و سرنوشت ساز، از سخت ترین و حساس ترین موقعیت ها بود. امام قصد داشت با سخنرانی خود، حجت را بر دشمن تمام کند و مسیله بسیار مهمی را به انجام رساند، اما با صحنه ای روبه رو شد که عزم و اراده هر فرمانده ای را سست می کرد و هر خطیبی را دلسرد و ناامید می ساخت.

اما امام حسین (علیه السلام) و قیام عاشورا همه، اموری خارق العاده بودند و امام توانست حتی در این بخش از حرکت خود (یعنی همراه کردن زنان و کودکان با خود) که پس از رسالت پیامبر (صلی الله علیه و اله) در نوع خود بی مانند بود نیز اهداف خود را محقق سازد و مظلومیت خویش را اشکار نماید.

بلکه این مسیله، جزیی از مولفه های تشکیل دهنده حرکت امام حسین و نطقه قوت ان برای زنده کردن اسلام به شمار می رفت؛ اسلامی که خلفا با تدابیر خصمانه و کینه توزانه خود ان را میراندند و این وضع در دوره معاویه به اوج خود رسید و چون کار به دست یزید، فرزند معاویه افتاد، به ان فاجعه هولناک و مصیبت بار منجر گردید.

امام حسین (علیه السلام) هیچ گاه در برابر فشارهای روحی دشمن و دل نگرانی های شخصی تسلیم نشد و به انچه فرمان یافته بود، عمل کرد و خانواده اش را با خود همراه ساخت و ان گاه که ابن عباس از وی می خواهد زنان و کودکان را با خود نبرد، در پاسخ او می فرماید: (خداوند اراده کرده است انها را اسیر و دربند ببیند).

با این همه، امام حسین (علیه السلام) از عباس و فرزندش علی اکبر برای ارام کردن زنان یاری می طلبد؛ زیرا رسالتی که حسین (علیه السلام) به خاطر ان، زنان و کودکان را با خود همراه ساخته، باید تبلیغ شود و این امر پس از عاشورا، به روشنگری انان درباره ستم هایی که بر اهل بیت رفت و مظلومیت امام حسین (علیه السلام) بستگی دارد.

وظیفه مهم رساندن پیام امام حسین (علیه السلام) به زنان حرم را کسی جز محارم خانواده که عباس و علی اکبر هستند، نمی توانست به انجام رساند. امام حسین (علیه السلام) کار بزرگ تری بر عهده داشت و ان اتمام حجت با دشمن بود و چون زنان ارام شدند، ان حضرت خطبه شکوهمند خود را ادامه داد. [۴۱] می توان دریافت که رساندن پیام ابی عبدالله (علیه السلام) به خیمه ها چه اندازه بر عباس دشوار بود و چه اضطراب و نگرانی ای را در وجود او پدید اورده بود.

۸- فرستاده امام (علیه السلام) به سوی دشمن

شیخ مفید گوید: در عصر پنج شنه ب روز نهم محرم، عمر بن سعد رو به سوی خمیه های امام حسین (علیه السلام) برخاست و. . . ان گاه فریاد براورد: سوار شوید ای لشکریان خدا! مژده باد شما را. . . ! جماعت بر مرکب ها سوار شدند و پس از عصر به سوی لشکر امام حسین (علیه السلام) پیش رفتند. امام که بر درگاه خیمه اش نشسته بود تا شمشیرش را صیقل دهد، در همان حال به خواب رفته بود.

در این حال، زینب هیاهوی لشکر عمر بن سعد را شنید. به برادرش نزدیک شد و عرض کرد: برادر! ایا صداهایی را که پیش می اید می شنوی؟ و عباس بن علی (علیه السلام) گفت: برادر! دشمن به سوی تو می اید. امام برخاست و فرمود: ای عباس، فدایت شوم! سوار شو و خود را به انها برسان و بگو: شما را چه شده

است؟ چه می خواهید؟ و از علت امدنشان سوال کن. عباس به اتفاق بیست نفر از جمله زهیر بن قین و حبیب بن مظاهر به سوی لشکر دشمن رفت و گفت: چه شده

است؟ چه می خواهید؟ گفتند: فرمان امیر رسیده است که به شما پیشنهاد کنیم یا حکم او را بپذیرید یا با شما بجنگیم. عباس گفت: لختی درنگ کنید تا بازگردم و در این باره نظر ابی عبدالله را جویا شوم. لشکریان ایستادند و گفتند: نزد وی برو و پیشنهاد ما را به او بگو و ان گاه بازگرد و از انچه گفتند اگاهمان کن. عباس بازگشت و به تنهایی به سوی حسین (علیه السلام) اسب تاخت تا او را باخبر سازد.

همراهان عباس ماندند و با لشکریان عمر بن سعد به گفت وگو پرداختند و انها را موعظه کردند که از جنگ با حسین (علیه السلام) منصرف شوند. عباس نزد حسین (علیه السلام) امد و او را از پیشنهاد دشمن اگاه ساخت. امام فرمود: (بازگرد و اگر توانستی تا فردا از انان مهلت بخواه و امشب انها را از ما روی گردان کن تا به درگاه پروردگارمان نماز به جای اوریم و دعا کنیم و امرزش بطلبیم. خداوند خود می داند که من چقدر نماز و قران خواندن و دعا و استغفار را دوست می دارم. ) عباس نیز خود را به لشکر رساند. [۴۲]

طبری در این باره گوید:

عباس بازگشت و در حالی که اسبش را به سوی لشکر عمر بن سعد پیش می راند، خود را به انان رساند و گفت: ای جماعت! ابوعبدالله از شما می خواهد امشب را دست از او بردارید تا در این کار تامل نماید. هنوز میان شما و او در این باره سخنی نرفته است.

پس به همراه فرستاده ای از سوی عمر بن سعد نزد امام حسین (علیه السلام) بازگشت. فرستاده گفت: ما تا فردا به شما مهلت داده ایم. اگر تسلیم شوید، شما را نزد امیر خود عبیدالله بن زیاد می بریم، و اگر نپذیرید، دست از شما برنمی داریم. پس بازگشت. [۴۳]

برگزیدن عباس برای این کار سخت و پرخطر و مهم نشانه بزرگی است بر اطمینان و اعتماد ابی عبدالله (علیه السلام) به او؛ زیرا روشن است که در چنین ماموریت هایی فرستاده باید از همه اصحاب برتر و خردمندتر و وفادارتر باشد و هر چه وی از جهت نسب و خویشی به فرستنده نزدیک تر باشد، برای یاری او و رسالتش و محقق ساختن اهداف ان رسالت، اعتماد و اطمینان کامل تر و قوی تری را باعث می گردد.

این که نقل کرده اند عباس در گفت وگو با سپاه کوفه هر جا که می خواست از برادرش امام حسین (علیه السلام) یاد کند، تعبیر (ابی عبدالله) رابه کار می برد و از ان حضرت با کنیه- که در فرهنگ عرب برای احترام و بزرگداشت به کار می رود- یاد می کرد، خود گواه روشنی است بر نهایت ادب عباس در برخورد با برادر و مولای و امام خویش، و این نشان می دهد که این تکریم و احترام در وجود جناب عباس (علیه السلام) ریشه داشت و در ان شرایط سخت نیز بدان پای بند بود.

۹- یاری خواستن از عباس برای نجات اصحاب

در روز عاشورا، هنگامی که اتش جنگ شعله ور گردید، چهار تن از اصحاب امام حسین (علیه السلام)- که از کوفه بیرون امده و انگاه که کاروان حسینی در محاصره سپاه حر بن یزید ریاحی قرار گرفته بود، به ان کاروان ملحق شده بودند- برای مبارزه پیشقدم شدند. ان چهار تن عبارت بودند از: جابر بن حارث سلمانی، مجمع بن عبدالله عایذی، عمرو بن خالد صیداوی اسدی و سعد مولی عمرو. انها در اغاز جنگ بر لشکر عمر بن سعد یورش بردند و صف دشمن را شکافتند و در انها نفوذ کردند، اما لشکر ابن سعد، یک باره ان چهار نفر را محاصره و ارتباطشان را با سپاه امام حسین (علیه السلام) قطع کردند. [۴۴] امام (علیه السلام) عباس را فراخواندند و فرمودند که اصحاب را دریابد. عباس به لشکر کوفه حمله برد و به تنهایی با انها جنگید و متفرقشان ساخت و ان چهار نفر را نجات داد.

[۴۵] انها به عباس سلام کردند و عباس انها را روانه لشکر حسینی نمود، اما هر چهار تن دوباره به جنگ پرداختند و عباس از انها حمایت می کرد، تا این که در یک مکان به شهادت رسیدند. عباس خدمت برادر بازگشت و او را از فرجام کار ان چهار تن اگاه ساخت. [۴۶]انتخاب عباس برای نجات محاصره شدگان و این که او به تنهایی به این کار اقدام می کند، از اعتماد کامل امام حسین (علیه السلام) به همت و دلاوری و توانایی او حکایت دارد.

۱۰- پرچم داری سپاه امام حسین (علیه السلام)

پرچم در جنگ ها جایگاه ویژه ای دارد؛ چون نشانه سپاه است و برپا بودنش دلیل پایداری لشکریان و ادامه جنگ. از این رو پرچم را به دست کسی می سپارند که قدرت و شهامت و بی باکی و غیرت و حمیت بالایی دارد.

امام حسین (علیه السلام) در اطرافیان خود، جز برادرش عباس را سزاوار حمل پرچم و علم داری نیافت و ان گاه که به ارایش سپاه خود پرداخت، پرچم را به برادرش عباس بن علی سپرد. [۴۷] همین بود که عباس به (صاحب الرایه) و (صاحب اللواء) یعنی پرچم دار ملقب گردید. [۴۸]

۱۱- فرستادن عباس به دنبال اب

شاید یکی از دردناک ترین و اندوه بارترین صحنه های واقعه مصیبت بار کربلا، تشنگی و عطش سوزان روز عاشورا باشد. سپاه کوفه، اب را بر حسین و اهل بیت و اصحابش (علیهم السلام) که در میان انها پیرمردان و زنان و کودکان و شیرخوارگان دیده می شد، بست و این، چنان کار را سخت کرد که در ان گرمای سوزان و در حرارت روزهای ان فصل گرم سال بسیاری از اهل بیت به خصوص کودکان و نوزادان، از سوز تشنگی با زبان خشک و ملتهب اب می طلبیدند.

عباس در حالی برای اوردن اب انتخاب می شود که سپاه اموی همه راه های ورود به اب را به سختی بسته است. این نیز نشانه دیگری است از عظمت مقام عباس در نگاه امام حسین (علیه السلام). عباس به ان وظیفه انسانی و خدایی اقدام نمود و به همین سبب به او (سقا) و (صاحب مشک) می گویند. [۴۹]

سخن اخر

این که جناب عباس (علیه السلام) ان وظایف و مسیولیت های خطیر و مشکل را به بهترین شکل ممکن به انجام رساند، نشان می دهد که وی شایستگی و شجاعت لازم برای انجام کارهای بزرگ و پرخطر را که جز ابرمردان از عهده ان برنمی ایند، داشت. همچنین اطاعتی بی چون و چرا از مولا و امام خود داشت که جز در وجود اندک افراد مخلص، بلکه کملین و به مقصد رسیدگان یافت نمی شود.

با وجود همه این ویژگی ها در عباس (علیه السلام) حق همان است که امام حسین (علیه السلام) او را برگزیند و به او اعتماد کند و تکیه گاهش قرار دهد، و این در کارنامه فضایل عباس (علیه السلام)، نشانه ای بزرگ و بسیار با ارزش است.

بی جهت نیست که ایمه معصوم (علیهم السلام) پیوسته از عباس یاد می کنند و فضایلش را اشکارا بیان می دارند و در زیارتنامه ابوالفضل عباس (علیه السلام)، انها را بر زبان می اورند.

یاد و نام عباس (علیه السلام) در ذهن و زبان و میراث همه مسلمانان، از جمله طایفه زیدیه، ماندگار است. با این که تاریخ زیدیه قرن های متمادی را پشت سر نهاده، اما هنوز خاندان های شریفی از فرزندان و نسل او هستند و عالمان و بزرگان بسیاری در میان انها دیده می شود.

پیشوایان زیدیه عباس (علیه السلام) را ستوده و تقدیس کرده اند. المنصور بالله، عبدالله بن حمزه (م ۶۱۰ ه) زیارتی ویژه عباس (علیه السلام) انشاء کرد که اکنده بود از ثنا و ستایش و بزرگداشت شخصیت های ممتاز و اصیل خاندان عباس و بیان افتخارات برجسته و عظیمی که ابوالفضل العباس (علیه السلام) به انها اراسته و مفتخر شده بود.

در سخن دیگر ایمه (علیهم السلام)

بی تردید ابوالفضل العباس (علیه السلام) با وجود ان افتخارات بزرگ و قهرمانی ها و موضع گیری های ستودنی که در تاریخ ثبت است، در ذهن و قلب اهل بیت (علیهم السلام) ماندگار گردید. در روایات بسیاری از معصومین (علیهم السلام) فضایل عباس بیان شده و جایگاه والا و درخشان ایشان را نشان می دهد.

سخنان امام زین العابدین (علیه السلام) که از نزدیک شاهد موقعیت های مهم و ارزنده عمویش عباس بود و در عاشورا قهرمانی های مثال زدنی او را به چشم دیده، بهترین گواه بر عظمت های عباس است. نیز انچه از امام صادق (علیه السلام) در وصف او روایت شده و به رساترین شکل ایمان راسخ عباس و بصیرت عمیق و حلم و فداکاری او را نشان می دهد.

زیارتنامه هایی هم که از معصومین (علیهم السلام) برای زیارت عباس (علیه السلام) وارد شده، اکنده است از ویژگی های منحصر به فرد و باشکوه ترین خصلت ها و شریف ترین مکرمت های اخلاقی؛ تا جایی که در تاریخ می خوانیم اهل بیت (علیهم السلام) بخشی از میراث خود در (فدک) را که ارثی نبوی و فاطمی و علوی بود، به عباس و فرزندان او اختصاص دادند تا بدین وسیله پیوند میان ایشان و برادرانشان را که از نسل فاطمه زهراو فرزندان او بودند، محکم تر سازند و انها را در میراثش شریک کنند. در روایات مربوط به مهدی و نشانه های پیش از ظهور او، به نقل از محمد بن سلیمان کوفی از محمد بن عبیدالله [۵۰] می خوانیم:

در نوشته های جدم عبیدالله بن عباس بن علی بن ابی طالب (علیه السلام) دیدم که نوشته بود: قایم [۵۱] (از فرزندان حسن) حرکت خود را از سرزمین نجد[۵۲] اغاز می کند و بر قبیله ای از عقیل که به انها (فرزندان معاویه بن حرب) گفته می شود می گذرد و به یمن می رسد. پس لشکری از یمنی ها را به سوی تهامه و از ان جا به سوی مکه به حرکت درمی اورد؛ همچون چوپان که گوسفندان را به سوی اغل می برد. در پیشاپیش این لشکر، مردی از فرزندان عباس بن علی قرار دارد. [۵۳]

وجود مردی از نسل عباس به همراه سید حسنی یمانی در پیشاپیش سپاه مهدی دلیلی است تمام بر نقش افرینی عباس در حرکت مهدی منتظر (علیه السلام). در روایت شریفی که برقی به سند خود از عباس بن موسی بن جعفر (علیه السلام) نقل کرده، امده است:

عباس گوید: از پدرم درباره عزاداری پرسیدم، فرمود: چون خبر شهادت جعفر بن ابی طالب به رسول خدا (صلی الله علیه و اله) رسید، نزد همسر جعفر اسماء بنت عمیس رفت

و فرمود: (فرزندان جعفر کجایند؟)[۵۴] اسماء انها را که سه تن بودند (عبدالله، عون، محمد) صدا کرد. چون حاضر شدند، رسول خدابر سر انها دست کشید. اسماء گفت: چنان بر سرشان دست می کشی که گویا یتیم شده اند؟! رسول خدا (صلی الله علیه و اله) از فهم و درایت اسماء به شگفت امد و به او فرمود: ای اسماء! مگر نمی دانی که جعفر به شهادت رسیده است؟ اسماء گریست.

رسول خدا (صلی الله علیه و اله) به او فرمود: گریه مکن؛ جبرییل به من خبر داد که جعفر در بهشت، دو بال از یاقوت سرخ دارد. اسماء گفت: ای رسول خدا! اگر مردم را گرد اوری و انها را از فضیلت و مقام جعفر اگاه کنی، برتری اش فراموش نمی شود. رسول خدا (صلی الله علیه و اله) از عقل و شعور بالای اسماء تعجب کرد و فرمود: برای خانواده جعفر غذا ببرید، و از ان پس این کار، به صورت سنت درامد. [۵۵]

ابوالفضل العباس (علیه السلام) که در مقام شهادت و داشتن دو بال در بهشت و فضایل بسیاری که بعضی از انها را برشمردیم، به عمویش جعفر همانند است، چگونه ممکن است به فراموشی سپرده شود؟!

اگر سنت این است که برای عزاداران شهید طعام می برند، باید پرسید که مردم پس از شهادت حسین و عباس (علیه السلام) چه چیز را به خاندان رسول خدا (صلی الله علیه و اله) پیشکش کردند؟ جز اسارت و زندان و زنجیرهایی که بر دست و پای شان بسته شده بود، و سوار کردن اسیران بر شتران نحیف و لاغر و گرداندن انها از شهری به شهر دیگر؟!

پی نوشت:

[۱] . این مقاله ترجمه بخش چهارم از کتاب شریف العباس ابوالفضل ابن امیر المومنین سماته و سیرته نوشته محقق گرامی حجه الاسلام والمسلمین سید محمد رضا حسینی جلالی است. مولف در این اثر با دقت تمام و تکیه بر معتبرترین و دیرینه ترین منابع تاریخی به سیره و زندگی عباس در پیوند با معصومین زمان خود یعنی امیر المومنین و امام حسن و امام حسین( ع) پرداخته و جلوه های شخصیت او را در این رابطه به روشنی بازنمایانده است.

[۲] . این عنوان در( رجال) چاپ نجف و طبع قم ذکر نشده، اما حضرت ایهالله شبیری زنجانی در نسخه خود، ان را پس از نام عمار بن یاسر به شماره ۵۹۸ اورده و به نام عمر بن علی تعلیقه زده است: این نام را فقط ابن داوود نقل کرده است( بنگرید به: رجال ابن داود، ص ۱۴۵، ش ۱۱۲۸) و گفته: معروف و مشهور است. ایهالله شبیری زنجانی در تعلیقه به نام عباس( علیه السلام) گفته: در کتاب‌های رجالی نیامده است. منظور ایشان کتاب‌های رجالی امامیه است، وگرنه در کتاب‌های عامه، همچنان که خواهید دید، نام عباس را ذکر کرده‌اند.

[۳] . ابن‌حجر عسقلانی، الاصابه فی معرفه الصحابه، ج ۲، ص ۵۰۱.

[۴] . عجلی، الثقات، ش ۵۴۸.

[۵] . این حروف، رمزهایی است که مولف طبقات برای منابع کتاب خود مشخص کرده است.

[۶] . نسخه مورد استفاده، از خط خوب و مناسبی برخوردار نیست و در انچه از عبارات( عمده الطالب) نقل شده، تصحیف‌هایی وجود دارد، همچون تصحیف واژه( اخوته) به( اخویه).

[۷] .( نسمات الاسحار) که نخستین مجله از کتاب( طبقات الزیدیه) است و در کتابخانه بنده موجود می‌باشد.

[۸] . سید محسن امین عاملی، اعیان الشیعه، ج ۳۷، ص ۲۸، ش ۷۴۴۰ و در چاپ جدید ج ۷، ص ۴۲۹.

[۹] . سماوی، ابصار العین فی انصار الحسین، ص ۲۶.

[۱۰] . عبدالواحد مظفر، بطل العلقمی، ج ۲، ص ۲۴۰.

[۱۱] . خوارزمی، المناقب، ص ۲۲۷.

[۱۲] خوارزمی نام این مرد را عثمان بن وایل حمیری ضبط کرده و مسعودی از او به عرار بن ادهم یاد کرده است.

[۱۳] بنگرید به: مناقب الخوارزمی، ص ۲۳۰ و بطلل العلقمی، ج ۲، ص ۲۳۹.

[۱۴] . ابن‌قتیبه دینوری، عیون الاخبار، ج ۱، ص ۱۸۰؛ ابن‌میثم بحرانی، شرح النهج، ج ۵، ص ۲۱۹؛ نصر بن مزاحم منقری، وقعه صفین، ص ۳۱۵.

[۱۵] . این مطلب را شیخ مازندرانی حایری در معالی السبطین، ج ۱، ص ۲۶۷ از یک مقتل به نقل از( الکبریت الاحمر فی شرایط المنبر) ج ۲، ص ۲۴ نثل کرده است.

[۱۶] . بطل العلقمی، ج ۲، ص ۲۴۰- ۲۴۱.

[۱۷] . اردوبادی، فصول من حیاه ابی‌الفضل( علیه السلام)، ص ۴۳.

[۱۸] . بنگرید به: بطلل العلقمی، ج ۲، ص ۱- ۲۴۴.

[۱۹] . محمد بن سعد واقدی، طبقات الکبری، ج ۱، ص ۴۵۵

[۲۰] . نساء، ایه ۵۹.

[۲۱] . تفسیر العیاشی، ج ۱، ص ۴۰۹ و تفسیر فرات الکوفی، ص ۱۱۰، ح ۲۷.

[۲۲] . محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج ۱، ص ۲۵۶.

[۲۳] نسخه خطی طبقات الزیدیه موجود در امالی شیخ طوسی ص ۵۹۵، ش ۱۲۳۲ چنین است:( فرزندانش حسن و حسین و ابن حنفیه و فرزندان صغیرش را گرد اورد) و در بحارالانوار، ج ۴۲، ص ۲۴۷.

[۲۴] محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج ۴۲، ص ۵- ۲۹۶

[۲۵] . طبقات ابن سعد، ج ۳- ۱، ص ۲۹؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج ۲، ص ۴- ۵۵؛ ابن‌اثیر، اسد الغابه، ج ۴، ص ۳۷- ۳۸؛ ابن‌کثیر، البدایه والنهایه، ج ۷، ص ۶۱۲؛ ابن‌جوزی، تذکره الخواص، ج ۲، ص ۶۴۳؛ ابن عساکر به نقل از ابن‌سعد در تاریخ دمشق، ج ۴۲، ص ۵۶۰؛ ابن منظور، مختصر تاریخ الدمشق، ج ۱۸، ص ۹۲- ۹۳ این مطلب را ذکر کرده‌اند.

[۲۶] . ابونصر بخاری، سر السلسله، ص ۸۹ و معالم الانساب، ص ۲۵۶. جناب شیخ اردوبادی درباره حساب ربع و یک‌چهارم که در حدیث امده و کیفیت تقسیم سهام سخن به تفصیل گفته است.

[۲۷] . احزاب، ایه ۳۳.

[۲۸] . تفسیر حبری، ص ۶۵۶؛ هیثمی، مجمع الزواید، ج ۹، ص ۱۶۷- ۱۶۸.

[۲۹] . بنگرید به: ابصار العین، ص ۱۲۸.

[۳۰] . همان.

[۳۱] . دولابی، الذریه الطاهره، ص ۱۱۸، ش ۱۳۴، چاپ اعلمی. اربلی در کشف الغمه، ج ۲، ص ۴۱۶ ان را از ابن اخضر جنابذی در معالم العتره النبویه و طبری ان را در ذخایر العقبی، ص ۲۴۲ و دیار بکری در تاریخ الخمیس، ج ۲، ص ۲۹۳ نقل کرده‌اند.

[۳۲] . ما در ضبط این واژه به مختار ایهالله شبیری زنجانی در تعلیقه بر رجال طوسی، پای‌بند بوده‌ایم.

[۳۳] . رجال طوسی، بعد از ش ۵۹۸، به نقل از نسخه خطی که ایهالله محقق شبیری زنجانی دام ظله نوشته است.

[۳۴] . ابن‌قتیبه دینوری، اخبار الطوال، ص ۲۲۸.

[۳۵] . امالی صدوق، ص ۲۱۷ مجلس ۳۰، ح ۲۳۹؛ بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۳۱۳.

[۳۶] . شیخ مفید، الارشاد، ج ۲، ص ۳۲.

[۳۷] . جرجانی، تعریفات، ص ۱۷۴.

[۳۸] . ابن‌اعثم کوفی، الفتوح، ج ۵، ص ۱۶۶ و مقتل خوارزمی، جمع ۱، ص ۲۴۷.

[۳۹] . مقتل الحسین خوارزمی، ج ۱، ص ۲۴۵.

[۴۰] . تاریخ طبری، ج ۵، ص ۴۲۴.

[۴۱] . همان، ص ۴۲۴- ۴۲۶؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۴، ص ۶۱.

[۴۲] . ارشاد شیخ مفید، ج ۲، ص ۸۹- ۹۱. در این کتاب امده است: عباس با برادرانش( علیهم السلام) به همراه ده اسب‌سوار و مرد جنگی به راه افتاد و به لشکر عمر بن سعد نزدیک شد. متقل خوارزمی، ج ۱، ص ۳۵۴؛ الفتوح، ج ۵، ص ۱۷۶.

[۴۳] . تاریخ طبری، ج ۵، ص ۴۱۷.

[۴۴] . همان، ص ۴۴۶.

[۴۵] . این عبارات در روایت کامل ابن اثیر، ج ۴، ص ۷۴ امده است.

[۴۶] . تاریخ طبری، ج ۵، ۴۴۶.

[۴۷] . همان، ص ۴۲۲؛ انساب الاشراف، ج ۳، ص ۱۸۷.

[۴۸] . در بحث از لقب‌های ایشان، مطالب مربوط یاداوری شد.

[۴۹] . به شرحی که در بحث القاب عباس( علیه السلام) در کتاب اورده‌ایم، مراجعه کنید.

[۵۰] . عنوان بین قوس از چاپ موسسه زید نقل شده است.

[۵۱] . این تعبیر بر همه کسانی که در طلب حق قیام می‌کنند و در ان راه به جهاد می‌پردازند، اطلاق می‌شود. اما در عرف شیعه به کسی که از اهل بیت( علیهم السلام) است، گفته می‌شود. و مراد از قاسم در این عبارت همان سید حسنی است که در اخرالزمان خروج می‌کند و زمینه ظهور مهدی را که رسول خدا به ظهورش وعده داده، فراهم می‌سازد. به اتفاق مسلمانان او از فرزندان فاطمه زهرا دخت رسول خداست. مهم در این‌جا نام اوردن از یکی از فرزندان عباس بن علی( علیه السلام) است که در پیشاپیش لشکر قایم حسنی( نصرالله) قرار دارد.

[۵۲] . مراد از( نجد) در این‌جا نجد یمن در شرق تهامه است. بنگرید به: یاقوت حموی، معجم البلدان ج ۵، ص ۲۶۵.

[۵۳] . درر الاحادیث النبویه بالاسانید الیحیویه، ص ۱۷۳، از چاپ موسسه زید و ص ۱۹۴ از طبع اعلمی.

[۵۴] . در یک چاپ دیگر:( این بنی؟) بدون اضافه شدن به( جعفر) امده است؛ یعنی( کجایند فرزندان من؟).

[۵۵] . محاسن برقی ج ۲، ص ۴۲۰، باب ۲۵ اطعام کردن برای عزاداری، ش ۱۹۴.

 

شرح کامل وقایع روز تاسوعا (۹ محرم سال ۶۱ هجری) در دشت کربلا + اسناد دقیق

به گزارش خبرگزاری برنا؛ شرح کامل وقایع روز تاسوعا در دشت کربلا عبارتند از :

آمدن شمر ملعون به کربلا

شمر ملعون نزد ابن زیاد (لعنه الله علیه) که برای جنگ با حضرت امام حسین (علیه السّلام) در نخیله اردو زده بود؛ رفت و پس از متهم نمودن عمر بن سعد ملعون به تعلل در جنگ با گرفتن دستور جنگ یا برکناری عمر بن سعد(لعنه الله علیه) از فرماندهی لشکر و با دستور کشتن حضرت امام حسین (علیه السّلام) در روز نهم محرم سال ۶۱ وارد کربلا شد.

در منتهی الامال نیز آمده است:

«جاء شمر الى کربلاء فی یوم الخمیس الموافق للتاسع من محرم الحرام.» (۱)

شمر ملعون روز پنج شنبه نهم محرّم الحرام به کربلا وارد شد.

زمان ورود شمر (لعنه الله علیه) به کربلا در مقاتل هم قبل از ظهر و هم عصر ذکر شده است. در کتاب الامام الحسین و اصحابه در این باره چنین آمده است:

خرج من النخیله و نزل کربلا فی یوم الخمیس قبل الظهر تاسع شهر محرم الحرام.(۲)

شمر از نخیله خارج شد و قبل از ظهر روز پنج شنبه نهم محرم به کربلا رسید.

در طبقات الکبری زمان ورود عصر روز نهم محرم نقل شده است:

«و قدم شمر بن ذی الجوشن الضبابی على عمر بن سعد بما أمره به عبید الله عشیه الخمیس لتسع خلون من المحرم سنه إحدى و ستین بعد العصر.» (۲)

«شمر بن ذى الجوشن ضبابى بعد از ظهر روز پنجشنبه نهم محرم سال شصت و یکم هجری پس از نماز عصر با فرمانى که عبید الله به او داده بود پیش عمر بن سعد رسید.»(۳)

طبق نقل مقاتل شمر (لعنه الله علیه) جزء اولین فرماندهانی بود که با چهار هزار لشکر پس از فرمان ابن زیاد ملعون مبنی بر اینکه همه مردم کوفه به جنگ حضرت امام حسین (علیه السّلام) بروند به کربلا رفت. در این باره در اخبار الطوال آمده است:

«فخرج بجمیع اصحابه الى النخیله ثم وجه الحصین بن نمیر و حجار بن ابجر و شبث بن ربعی و شمر بن ذی الجوشن لیعاونوا عمر بن سعد على امره فاما شمر فنفذ لما وجهه له و اما شبث فاعتل بمرض.»(۵)

«ابن زیاد با یاران خود به نخیله رفت و اردو زد. آنگاه حصین بن نمیر و حجار بن أبجر و شبث بن ربعى و شمر بن ذى الجوشن را فرمان داد به لشکر ابن سعد بپیوندند و او را بر آن کار یارى دهند شمر همان دم فرمان او را اجرا کرد ولى شبث بن ربعى تظاهر به بیمارى کرد و ناخوشى را بهانه آورد.»(۶)

الفتوح نیز چنین گزارشی را نقل کرده است:

«فأول من خرج إلى عمر بن سعد الشمر بن ذی الجوشن السلولی (لعنه اللّه) فی أربعه آلاف فارس، فصار عمر بن سعد فی تسعه آلاف ثم أتبعه زید بن رکاب الکلبی فی ألفین و الحصین بن نمیر السکونی فی أربعه آلاف و المصاب الماری فی ثلاثه آلاف و نصر بن حربه فی ألفین فتم له عشرون ألفا.»(۷)

«اولین شخص سرشناسی که آماده جنگ حضرت امام حسین (علیه السّلام) شد شمر ذى الجوشن سلولی (لعنه الله علیه) بود. با چهار هزار مرد برفت و به عمر بن سعد پیوست و لشکر عمر بن سعد نه هزار شد. پس یزید بن رکاب الکلبى با دو هزار مرد بدو پیوست. به دنبال او حصین بن نمیر السّکونىّ با چهار هزار مرد روان شد. پس مصار بن مزینه المازنى با سه هزار نفر و دیگرى با دو هزار مرد بدو پیوست. بر اثر او امیرى دیگر بر عقب یکدیگر فوج فوج به عمر بن سعد پیوستند تا لشکر او بیست هزار شد.» (۸)

اما منظور از ورود شمر (لعنه الله علیه) به کربلا این بار از نخیله با فرمان ابن زیاد (لعنه الله) مبنی بر شروع فوری جنگ و به شهادت رساندن حضرت امام حسین(علیه السّلام) و یاران ایشان (رضوان الله علیهم) است.

نپذیرفتن امان ابن زیاد ملعون توسط حضرت عباس و برادران بزرگوار ایشان(علیهم السّلام)

مقاتل و کتب تاریخی به اتفاق از فرستادن امان نامه ای برای فرزندان حضرت ام البنین (علیهم السّلام) سخن گفته اند. در نقلی از تاریخ طبری آمده است که فردی که از ابن زیاد (لعنه الله علیه) درخواست امان نمود «عبد الله بن ابى محل» بود که عمه ‌او ام البنین دختر حزام بوده است. در کتاب الفتوح شخص درخواست کننده امان نامه «عبید اللّه بن محلّ العامرىّ» ذکر شده است و در تذکره الخواص این فرد «جریر بن عبد اللّه بن مخلد الکلابی» نامبرده شده است.

بنا بر نام کامل شخص درخواست کننده امان در تاریخ طبری که «عبد الله بن ابى المحل بن حزام بن خالد بن ربیعه بن الوحید بن کعب بن عامر بن کلاب» ذکر شده است در تاریخ طبری و الفتوح نام و نشان یک شخص واحد ذکر شده است.

از متن برخی مقاتل بر می آید که شمر بن ذی الجوشن ملعون دایی فرزندان حضرت ام البنین (علیها السّلام) بوده است که این نسبت در برخی مقاتل رد شده است و ذکر نموده اند در مکالمات رد و بدل شده منظور از دایی فقط نسبت قومی بوده است. البته قابل تصور است که این امان نامه اگر توسط شمر ملعون گرفته شده باشد غرض اصلی جدا نمودن دلاور مردانی چون حضرت عباس و برادرانش (علیهم السّلام) از حضرت امام حسین (علیه السّلام) می باشد تا بر اثر جنگاوری این دلیر مردان، سپاه عمر بن سعد (لعنه الله علیه) بر هم نریزد و مقصود پلیدشان حاصل شود.

در برخی منابع ذکر شده است که امان نامه در روز هشتم محرم سال ۶۱ هجری گرفته شد و در روز نهم به حضرات ابلاغ شد اما محتمل است شمر ملعون دستور جنگ با حضرت امام حسین (علیه السّلام) و امان نامه را در صبح روز نهم محرم از ابن زیاد(لعنه الله علیه) گرفته باشد و تا عصر خود را به کربلا رسانیده باشد.

در تاریخ طبری درباره امان نامه ابن زیاد (لعنه الله) آمده است:

«قال ابو مخنف عن الحارث بن حصیره عن عبد الله بن شریک العامری قال: لما قبض شمر بن ذی الجوشن الکتاب قام هو و عبد الله بن ابى المحل- و کانت عمته أم البنین ابنه حزام عند على بن ابى طالب (ع) فولدت له العباس و عبد الله و جعفرا و عثمان- فقال عبد الله بن ابى المحل بن حزام بن خالد بن ربیعه بن الوحید بن کعب بن عامر بن کلاب: اصلح الله الأمیر، ان بنى أختنا مع الحسین فان رایت ان تکتب لهم أمانا فعلت، قال: نعم و نعمه عین فامر کاتبه فکتب لهم أمانا فبعث به عبد الله بن ابى المحل مع مولى له یقال له: کزمان فلما قدم علیهم دعاهم فقال: هذا أمان بعث به خالکم فقال له الفتیه: أقرئ خالنا السلام و قل له: ان لا حاجه لنا فی أمانکم أمان الله خیر من أمان ابن سمیه. قال: فاقبل شمر بن ذی الجوشن بکتاب عبید الله بن زیاد الى عمر بن سعد فلما قدم به علیه فقراه قال له عمر: ما لک ویلک، لا قرب الله دارک و قبح الله ما قدمت به على و الله انى لأظنک أنت ثنیته ان یقبل ما کتبت به الیه افسدت علینا امرا کنا رجونا ان یصلح لایستسلم و الله حسین، ان نفسا ابیه لبین جنبیه فقال له شمر: أخبرنی ما أنت صانع؟ ا تمضى لامر امیرک و تقتل عدوه و الا فخل بینی و بین الجند و العسکر، قال: لا و لا کرامه لک و انا اتولى ذلک قال: فدونک و کن أنت على الرجال قال: فنهض الیه عشیه الخمیس لتسع مضین من المحرم، قال: و جاء شمر حتى وقف على اصحاب الحسین فقال: این بنو أختنا؟

فخرج الیه العباس و جعفر و عثمان بنو على فقالوا له: مالک و ما ترید؟ قال:أنتم یا بنى أختی آمنون، قال له الفتیه: لعنک الله و لعن امانک. لئن کنت خالنا ا تؤمننا و ابن رسول الله لا أمان له.(۹)

«ابومخنف از عبید الله بن شریک عامرى نقل می کند: وقتى شمر بن ذى الجوشن نامه را گرفت او و عبد الله بن ابى محل که عمه ‌اش ام البنین دختر حزام همسر على بن ابى طالب مادر عباس و عبد الله و جعفر و عثمان بود؛ به پا خاستند. عبد الله بن ابى محل گفت: «خداى امیر را قرین صلاح بدارد، فرزندان خواهر ما همراه حسین (علیه السّلام) هستند اگر مایلى امانى براى آنها بنویسى بنویس.» گفت: «بله، به خاطر شما.»

و دبیر خویش را گفت که امانى براى آنها نوشت که عبد الله آن را با غلام خویش به نام کزمان فرستاد و چون پیش آنها رسید امان نامه را بخواند و گفت: «این امان را دایى شما فرستاده است.» جوانان گفتند: «دایى ما را سلام گوى و بگوى ما را به امان شما حاجت نیست امان خدا از امان پسر سمیه بهتر است.» گوید: شمر بن ذى الجوشن با نامه عبید الله بن زیاد پیش عمر بن سعد آمد و چون نامه را بدو داد که بخواند عمر بن سعد بدو گفت: «چه کردى؟ واى بر تو، خدا خانه ‌ات را از مردم دور گرداند و چیزى را که به سبب آن پیش من آمده ‌اى زشت بدارد. به خدا دانم‌ که تو نگذاشتى که آنچه را به او نوشته بودم بپذیرد و کارى را که امید داشتم به صلاح آید؛ تباه کردى، به خدا حسین (علیه السّلام) تسلیم نمى ‌شود که جانى والامنش میان دو پهلوى اوست.»

شمر بدو گفت: «به من بگو چه خواهى کرد؟ فرمان امیرت را اجرا مى ‌کنى و دشمن او را مى ‌کشى؟ اگر نه، سپاه و اردو را به من واگذار.» گفت: «نه خودم این کار را بر عهده مى گیرم.» گفت: «پس سالار تو باش.» گوید: شامگاه پنجشنبه نهم محرم به سوى حضرت امام حسین (علیه السّلام) حمله برد.

گوید: شمر بیامد و نزدیک یاران حضرت امام حسین (علیه السّلام) ایستاد و گفت: «پسران خواهر ما بیایند.» گوید: عباس و جعفر و عثمان پسران على پیش وى آمدند و گفتند: «چکار دارى و چه مى‌ خواهى؟» گفت: «اى پسران خواهر ما، شما در امانید.» گوید جوانان بدو گفتند: «خدای تو را لعنت کند، امان تو را نیز لعنت کند. اگر دایى ما بودى در این حال که پسر پیمبر خدا امان ندارد به ما امان نمى‌ دادى.»(۱۰)

در نقل ذکر شده از تاریخ طبری ابلاغ امان نامه مجددا بدون ذکر حضور غلام عبد الله بن ابى محل ذکر می شود و شمر(لعنه الله علیه) امان نامه را به اطلاع حضرت عباس و برادران ایشان (علیهم السّلام) می رساند و از شمر ملعون به عنوان دایی ایشان یاد می شود.

موضوع آوردن امان نامه برای فرزندان حضرت ام البنین(علیها السّلام) در منتهی الامال، الکامل، الفتوح، تذکره الخواص، لهوف، مقتل الحسین (علیه السّلام) مقرم و مقتل الحسین (علیه السّلام) خوارزمی ذکر شده است.(۱۱)

در مقتل الحسین (علیه السّلام) مقرم علاوه بر حوادث ذکر شده به این گفتگوی بین زهیر بن قین (رضوان الله علیه) و حضرت عباس (علیه السّلام) نیز اشاره شده است:

«و لما رجع العباس قام إلیه زهیر بن القین و قال احدثک بحدیث وعیته قال: بلى فقال: لما أراد أبوک أن یتزوج طلب من أخیه عقیل و کان عارفا بأنساب العرب أن یختار له امرأه ولدتها الفحوله من العرب لیتزوجه فتلد غلاما شجاعا ینصر الحسین بکربلا و قد ادخرک أبوک لمثل هذا الیوم فلا تقصر عن نصره أخیک و حمایه أخواتک.

فقال العباس: أتشجعنی یا زهیر فی مثل هذا الیوم و اللّه لأرینک شیئا ما رأیته‌ فجدل أبطالا و نکس رایات فی حاله لم یکن من همه القتال و لا مجالده الأبطال بل همه إیصال الماء إلى عیال أخیه‌ مقتل الحسین(ع).»(۱۲)

هنگامى که حضرت عباس (علیه السّلام) بازگشت زهیر بن قین برخاست و فرمود: آیا حدیثى برایت بگویم؟ فرمود: بلى. زهیر گفت: هنگامى که پدرت اراده ازدواج کرد از برادرش عقیل که نسب عرب را مى ‌دانست، درخواست کرد که همسری براى او اختیار کند که از شیران عرب متولّد شده باشد تا پسرى به دنیا آورد که یاور حضرت امام حسین (علیه السّلام) در کربلا باشد. براى چنین روزى پدرت تو را ذخیره کرده است. از یارى برادرت و حمایت خواهرانت دست بر مدار.

حضرت عباس (علیه السّلام) فرمود: اى زهیر، آیا مرا در چنین روزى به شجاعت مى‌ خوانى؟ به خدا قسم چنان شجاعتی نشان خواهم داد که پیش از این ندیده ‌اى. پس با دلاورى جنگید و پرچمهایى را سرنگون کرد در حالى که هدف او قتال و جنگ نبود بلکه همّ او رساندن آب به خانواده‌ برادرش بود.(۱۳)

در تذکره الخواص فردی را که علاوه بر شمر (لعنه الله) از ابن زیاد (لعنه الله) برای فرزندان حضرت ام البنین(علیه السّلام) درخواست امان کرد «جریر بن عبد اللّه بن مخلد الکلابی» نام می برد:

«و ذکر ابن جریر أیضا أن جریر بن عبد اللّه بن مخلد الکلابی کانت أم البنین عمته فأخذ لهم أمانا هو و شمر بن ذی الجوشن‌.»(۱۴)

«و نیز ابن جریر نقل کرده است که جریر بن عبد اللّه بن مخلّد کلابى که ام البنین عمه وى بود، براى پسران حضرت ام البنین هم او و هم شمر بن ذى الجوشن خط امان گرفته بودند.»(۱۵)

در الفتوح شخص درخواست کننده امان نامه برای فرزندان حضرت ام البنین (علیه السّلام) نزد ابن زیاد (لعنه الله) «عبید اللّه بن محلّ العامرىّ» ذکر شده است:

«و طوى الکتاب و أراد أن یسلمه إلى رجل یقال له عبد اللّه بن [أبی المحل بن‌] حزام العامری، فقال: أصلح اللّه الأمیر، إن علی بن أبی طالب قد کان عندنا ههنا بالکوفه فخطب إلینا فزوّجناه بنتا یقال لها أم البنین بنت حزام فولدت له عبد اللّه و جعفرا و العباس فهم بنو أختنا و هم مع الحسین‌ أخیهم فإن رسمت لنا أن نکتب إلیهم کتابا بأمان منک علیهم متفضلا فقال عبید اللّه بن زیاد: نعم و کرامه لکم اکتبوا إلیهم بما أحببتم و لهم عندی الأمان.»(۱۶)

«چون عبید اللّه نامه را طىّ کرد و خواست که بفرستد، مردى از میان قوم برخاست که به او عبیداللّه بن محلّ العامرىّ می گفتند؛ گفت: أصلح اللّه الأمیر، علىّ بن ابى طالب (علیه السّلام) چون به کوفه آمد دختر عمّ ما را که او را امّ البنین دختر حزام نام بود از ما خواستگاری کرد و با او ازدواج کرد. على (علیه السّلام) را از امّ البنین سه پسر در وجود آمد؛ عبّاس، جعفر و عبد اللّه. این سه پسران خواهر ما امروز با حسین بن على‌ (علیه السّلام) هستند اگر دستورى دهى برای هر سه ایشان امان نامه اى نویسیم احسان عظیم نموده اید. ابن زیاد گفت: این هر سه را امان دادم.»(۱۷)

در ادامه الفتوح می نویسید عبید اللّه بن محلّ العامرىّ طی نامه ای که به دست غلام خویش آن را به حضرت عباس و برادارنش (علیهم السّلام) می رساند. ایشان پس از اطلاع از مضمون نامه امان نامه را نمی پذیرند و پس از او شمر (لعنه الله علیه) این امان را به محضر حضرت عباس و برادرانش (علیهم السّلام) بیان می دارد.

«قال: فکتب عبد اللّه بن [أبی‌] المحل بن حزام إلى عبد اللّه و العباس و جعفر بنی علی (رضوان الله علیهم) عنهم بالأمان من عبید اللّه بن زیاد و دفع الکتاب إلى غلام له یقال له عرفان فقال: سر بهذا الکتاب إلى بنی أختی بنی علی بن أبی طالب (رحمه اللّه علیهم) فإنهم فی عسکر الحسین (علیه السّلام) عنه فادفع إلیهم هذا الکتاب و انظر ما ذا یردون علیک.

قال: فلما ورد کتاب عبد اللّه بن أبی المحل على بنی علی و نظروا فیه أقبلوا به إلى الحسین فقرأه و قال له: لا حاجه لنا فی أمانک فإن أمان اللّه خیر من أمان ابن مرجانه. قال: فرجع الغلام إلى الکوفه فخبر عبد اللّه بن [أبی‌] المحل بما کان من جواب القوم.

قال: فعلم عبد اللّه بن [أبی‌] المحل أن القوم مقتولون.

قال: و أقبل شمر بن ذی الجوشن حتى وقف على معسکر  الحسین (علیه السّلام) عنه فنادى بأعلى صوته: أین بنو أختنا عبد اللّه و جعفر و العباس بنو علی بن أبی طالب؟

فقال الحسین لإخوته: أجیبوه و إن کان فاسقا فإنه من أخوالکم فنادوه فقالوا: ما شأنک و ما ترید؟ فقال: یا بنی أختی أنتم آمنون فلا تقتلوا أنفسکم مع أخیکم الحسین و الزموا طاعه أمیرالمؤمنین یزید بن معاویه فقال له العباس بن علی (علیه السّلام): تبا لک یا شمر و لعنک اللّه و لعن ما جئت به من أمانک هذا یا عدو اللّه أ تأمرنا أن ندخل فی طاعه العناد و نترک نصره أخینا الحسین (علیه السّلام) عنه. قال: فرجع الشمر إلى معسکره مغتاظا.(۱۸)

پس عبید اللّه بن محلّ نامه ‌اى به عبّاس و جعفر و عبد اللّه نوشت و ایشان را از صورت احوال خبر داد. غلامى داشت نام او عرفان. نامه را به دست او بدیشان فرستاد و عرفان را حجّت گرفت که نامه را به دست خویش بدیشان رساند و جواب گرفته به زودى باز گردد. چون عرفان این نامه را به عبّاس و اخوان رسانید، ایشان مطالعه کردند غلام را گفتند. بازگرد و دایی ما را سلام برسان و بگوى ما را به امان شما حاجت نیست؛ چه امان خداى تعالى بهتر از امان پسر مرجانه است. غلام بازگشت و به نزد عبید اللّه بن محلّ آمد و جوابى که از ایشان شنیده بود؛ تقریر کرد.

راوی گوید: عبدالله بن ابی محل دانست که این خویشاوندان او کشته می شوند.

راوی گوید: شمر بن ذی الجوشن تا نزدیکی خیمگاه حضرت امام حسین (علیه السّلام) جلو آمد؛ ایستاد با صدای بلند فریاد زد: فرزندان خواهر ما عبدالله، جعفر، عباس پسران علی بن ابی طالب کجا هستند؟

حضرت امام حسین (علیه السّلام) به برادرانش گفت: جواب او را بدهید اگر چه او فاسق است اما یکی از دایی های شما است. او را مورد خطاب قرار دادند و گفتند: چه کار داری و چه می خواهی؟

گفت: ای پسران خواهرم شما در امان هستید. خودتان را به همراه برادرتان حسین (علیه السّلام) به کشتن ندهید و بر شما اطاعت از یزید بن معاویه لازم است.

حضرت عباس (علیه السّلام) فرمودند: لعنت ما بر تو ای شمر و لعنت خدا بر تو و لعنت بر این امانی که برای ما آوردی ای دشمن خدا. آیا ما را به عناد و لجاجت و ترک یاری برادرمان حضرت امام حسین (علیه السّلام) امر می کنی؟

راوی گوید: شمر خشمگین نزد لشکریان خویش برگشت.(۱۹)

برخلاف تاریخ طبری و مقتل ابو مخنف که از غلامی که امان نامه را برای حضرت عباس و برادرانش (علیهم السّلام) برده است «کزمان» نامبرده اند الفتوح و در بعضی منابع نام این غلام «عرفان» ذکر شده است که طبق نظر برخی مقتل نویسان«کزمان» موثقتر است.

در نفس المهموم درباره پاسخی که حضرت عباس (علیه السّلام) در جواب این امان نامه به شمر ملعون فرموده چنین آمده است:

«و جاء شمر حتى وقف على أصحاب الحسین (علیه السّلام) فقال: أین بنو أختنا؟ فخرج إلیه العباس و جعفر و عبد اللّه و عثمان بنو علی بن أبی طالب (علیه السّلام) فقالوا: ما ترید. فقال: أنتم یا بنی أختی آمنون. فقالت له الفتیه: لعنک اللّه و لعن أمانک، أ تؤمننا و ابن رسول اللّه لا أمان له.

و فی روایه: فناداه العباس (علیه السلام): تبت یداک و بئس ما جئتنا به من أمانک یا عدو اللّه، أتأمرنا أن نترک أخانا و سیدنا الحسین بن فاطمه (علیهما السلام) و ندخل فی طاعه اللعناء و أولاد اللعناء.»(۲۰)

«شمر آمد و برابر اصحاب حضرت امام حسین (علیه السّلام) ایستاد و فریاد زد: خواهرزادگان ما کجایند؟ عباس و جعفر و عبد الله و عثمان پسران على بن ابى طالب(علیه السّلام) پیش او رفتند و گفتند: چه مى ‌خواهى؟ گفت: شما خواهرزادگان من در امان هستید، آن جوانان به او گفتند: لعنت بر تو و بر امان تو، ما را امان مى‌ دهى و زاده رسول اللَّه در امان نیست؟ در روایتى حضرت عباس (علیه السّلام) او را مورد خطاب قرار داد: دستانت بریده باد، اى دشمن خدا بد امانى براى ما آوردى، به ما دستور مى‌ دهى که برادر و آقاى خود، حسین پسر فاطمه (علیهما السّلام) را ترک کنیم و از لعینان و لعین ‌زادگان اطاعت کنیم؟» (۲۱)

برخی از مقتل نگاران یکی از دلایل امان دادن به حضرت ابوالفضل (علیه السّلام) را ترس از شجاعت و شهامت حضرت عباس(علیه السّلام) در کنار حضرت امام حسین (علیه السّلام) می دانند:

«شهامت و شجاعت حضرت أبو الفضل العباس(علیه السّلام) پشت دشمن را می لرزاند و با همه آمادگى و قشون فراوانى که در میدان کربلا گرد آمده بود باز هم شجاعت او پشت دشمن را مى‌ لرزانید و براى رفع این خطر از کوفه در نظر گرفته بودند به هر نحوی که شده حضرت ابا الفضل العباس(علیه السّلام) را از حضرت امام حسین(علیه السّلام) جدا کنند و به مناسبت نسبتى که شمر با مادر او داشت این مأموریت را بر عهده گرفت و نومید و خشمناک برگشت.»(۲۲)

حمله به خیام حضرت اباعبدالله (علیه السّلام)در بعد از ظهر روز تاسوعا

به اتفاق نظر مقاتل در بعد از ظهر پنج شنبه نهم محرم طبق دستور موکد ابن زیاد (لعنه الله علیه) به عمر بن سعد ملعون که توسط شمر (لعنه الله علیه) رسیده بود؛ هجومی به سمت خیمه های حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السّلام) صورت گرفت.

در کتاب طبقات الکبری درباره حمله به خیام حضرت امام حسین (علیه السّلام) در عصر تاسوعا آمده است:

«و قدم شمر بن ذی الجوشن الضبابی على عمر بن سعد بما أمره به عبید الله عشیه الخمیس لتسع خلون من المحرم سنه إحدى و ستین بعد العصر. فنودی فی العسکر فرکبوا.» (۲۳)

«شمر بن ذى الجوشن ضبابى بعد از ظهر روز پنجشنبه نهم محرم سال شصت و یکم هجرت پس از نماز عصر با فرمانى که عبید الله به او داده بود پیش عمر بن سعد رسید و همان هنگام فرمان داده شد که لشکر سوار شوند و همگان سوار شدند.»(۲۴)

ابومخنف در این باره می نویسد:

 «قال: ثم انّ عمر بن سعد نادى بعد صلاه العصر: یا خیل اللّه ارکبی و ابشری! فرکب الناس ثم زحف نحو [الحسین و اصحابه علیهم السّلام‌]

و [کان‌] حسین (علیه السّلام) جالسا أمام بیته محتبیا بسیفه، اذ خفق برأسه على رکبته.

و سمعت اخته زینب الصیحه فدنت من أخیها فقالت: یا أخی أ ما تسمع الاصوات قد اقتربت.

فرفع الحسین (علیه السّلام) رأسه فقال: انی رأیت رسول اللّه (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) فی المنام فقال لی: انک تروح إلینا فلطمت اخته وجهها و قالت: یا ویلتا فقال: لیس لک الویل یا اخیّه، اسکتی رحمک الرّحمن.

و قال العبّاس بن علی [علیه السّلام‌]: یا اخی: أتاک القوم، فنهض [الحسین علیه السّلام‌] ثم قال: یا عبّاس: ارکب بنفسی أنت- یا أخی- حتى تلقاهم فتقول لهم: ما لکم؟ و ما بدا لکم؟ و تسألهم عمّا جاء بهم؟

فاستقبلهم العبّاس فی نحو من عشرین فارسا فیهم زهیر بن القین و حبیب بن مظاهر فقال لهم العبّاس: ما بدا لکم؟ و ما ذا تریدون؟ قالوا: جاء أمر الأمیر بأن نعرض علیکم ان تنزلوا على حکمه أو ننازلکم. قال: فلا تعجلوا حتى ارجع الى أبی عبد اللّه فأعرض علیه ما ذکرتم. فوقفوا [و] قالوا: القه فاعلمه ذلک ثم القنا بما یقول.

فانصرف العبّاس راجعا یرکض الى الحسین یخبره بالخبر و وقف أصحابه یخاطبون القوم … فقال حبیب بن مظاهر لزهیر بن القین: کلّم القوم ان شئت و ان شئت کلّمتهم فقال له زهیر: أنت بدأت بهذا فکن أنت تکلّمهم.

فقال له حبیب بن مظاهر: أما و اللّه لبئس القوم عند اللّه غدا قوم یقدمون علیه قد قتلوا ذریه نبیّه علیه السّلام و عترته و أهل بیته صلّى اللّه علیه [و آله‌] و سلّم و عبّاد أهل هذا المصر المجتهدین بالأسحار و الذاکرین اللّه کثیرا.[قال هذا لزهیر بن القین بحیث یسمعه القوم فسمعه منهم عزره بن قیس.‌]

فقال له عزره بن القیس: انک لتزکّی نفسک ما استطعت فقال له زهیر: یا عزره: ان اللّه قد زکّاها و هداها، فاتق اللّه- یا عزره- فانی لک من الناصحین، انشدک اللّه یا عزره- أن تکون ممن یعین الضّلال على قتل النفوس الزکیه.

قال [عزره بن قیس‌]: یا زهیر، ما کنت- عندنا- من شیعه أهل هذا البیت، إنّما کنت عثمانیا. قال: افلست تستدلّ بموقفی هذا أنّی منهم أما و اللّه ما کتبت إلیه کتابا قط و لا أرسلت إلیه رسولا قط، و لا وعدته نصرتی قط و لکنّ الطریق جمع بینی و بینه فلما رأیته ذکرت به رسول اللّه (صلّى اللّه علیه و آله‌ و سلّم) و مکانه منه و عرفت ما یقدم علیه من عدوّه و حزبکم فرأیت أن انصره و أن اکون فی حزبه و ان أجعل نفسی دون نفسه، حفظا لما ضیّعتم من حقّ اللّه و حقّ رسوله علیه السّلام.»(۲۵)

«حارث بن حصیره از عبد الله بن شریک عامرى از حضرت امام زین العابدین (علیه السّلام) نقل مى ‌کند که فرمودند: عمر بن سعد (لعنه الله) بعد از نماز عصر صدا زد: اى سواران خدا سوار شوید شما را به بهشت مژده باد! مردم سوار شدند و به طرف حضرت امام حسین (علیه السّلام) و یارانش حمله بردند.

در آن هنگام حضرت امام حسین (علیه السّلام) جلوى خیمه خویش زانوها را به بغل گرفته بودند و به شمشیر خود تکیه داده به خواب رفته بودند. خواهرش زینب فریاد سپاه ابن سعد را شنید لذا به برادر خویش نزدیک شد و گفت: برادر آیا نمى‌ شنوى که صداها نزدیک مى ‌شود؟

حضرت امام حسین (علیه السّلام) سر خویش را بلند کردند و فرمودند: رسول الله (صلّى اللّه علیه و آله) را در خواب دیدم به من فرمودند: شما به سوى ما مى‌ آیى. در این حین خواهرش به صورت خویش سیلى زد و گفت: اى واى بر من، حضرت فرمودند: خواهرم به مصیبت گرفتار نشوی خدا رحمتت کند آرام باش در این بین حضرت عباس بن على (علیه السّلام) آمدند و فرمودند: برادرم لشکر به طرف شما آمده است.

حضرت امام حسین (علیه السّلام) از جایش بلند شدند و فرمودند: عبّاس، جانم به فدایت برادرم سوار شو با آنها ملاقات کن بگو: چه شده است؟ چه اتفاقی افتاده است؟ و بپرس براى چه به اینجا آمده ‌اند؟ حضرت عباس (علیه السّلام) تقریبا با بیست اسب سوار که زهیر بن قین و حبیب بن مظاهر در میانشان بودند، روبروی آنان ایستادند. گفتند: چه اتفاقی افتاده است؟ و چه مى ‌خواهید؟

گفتند: فرمان أمیر عبید الله رسیده که به شما حمله کنیم تا تحت فرمان او درآیید یا شما را تحت فرمان او درآوریم.

حضرت عباس (علیه السّلام) فرمودند: عجله نکنید تا نزد حضرت ابا عبدالله (علیه السّلام) برگردم و آنچه را گفتید به ایشان گزارش دهم. آنها باز ایستادند و گفتند: نزد او برو، جریان را به او گزارش بده بعد با پاسخش نزد ما بیا.

حضرت عباس (علیه السّلام) به سوى حضرت امام حسین (علیه السّلام) برگشت تا خبر را به او اطلاع دهد. [در این زمان‌] همراهان حضرت عباس (علیه السّلام) ایستادند و براى سپاه عمر بن سعد خطبه خواندند … حبیب بن مظاهر به زهیر بن قین گفت: اگر مایلى با سپاه عمر بن سعد سخن بگو و اگر مى‌ خواهى من با آنها سخن بگویم؛ زهیر گفت: چون شما ابتدا این پیشنهاد را داده ‌اى شما با آنان سخن بگو. حبیب بن مظاهر گفت: فرداى قیامت بدترین قوم در نزد خدا آن قومى هستند که در حالى نزد خدا مى ‌روند که فرزندان‌ پیامبر خود و خاندان و اهل بیت ایشان (علیهم السّلام) و بندگان عابد این شهر را که در سحرگاهان به شب‌ زنده‌ دارى مى ‌پردازند و بسیار خدا را یاد مى ‌کنند؛ کشته‌ اند.

حبیب این را به زهیر بن قین گفت به طورى که سپاه عمر بن سعد آن را مى‌ شنیدند، لذا عزره بن قیس از سپاه عمر بن سعد این سخن را شنید. عزره بن قیس به حبیب گفت: هر چه مى ‌توانى از خودت تعریف کن.

 زهیر گفت: خدا نفس او را پاکیزه گردانیده و او را هدایت کرده است، آى عزره از خدا بترس، من خیرخواه شما هستم، آى عزره تو را به خدا، مبادا از کسانى باشى که گمراهان را در کشتن نفوس پاک یارى مى‌ کنند. عزره بن قیس گفت: آى زهیر تو در نزد ما جزو پیروان‌ أهل این بیت نبوده‌ اى، تو عثمانى بودى‌.[حال چه شد که از حسین حمایت مى ‌کنى.‌]

زهیر گفت: مگر نه این است که شما با موضعگیرى فعلى‌ من فهمیدى من از آنان هستم. و الله من هرگز براى حسین (علیه السّلام) نامه ننوشته ‌ام و هیچگاه فرستاده ‌اى را به سویش نفرستاده ‌ام و به او وعده یارى نداده ‌ام ولى شما نامه نوشتید امّا مسیر راه، من و او را به هم رسانیده است. وقتى حسین را دیدم به یاد رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله) و منزلت حضرت امام حسین (علیه السّلام) نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله) افتادم و فهمیدم او به طرف دشمنانش یعنى شماها مى ‌آید لذا عاقلانه تصمیم گرفتم که او را یارى کنم و در حزب او باشم و جانم را پاى جان او قرار دهم تا بدین وسیله حق خدا و رسولش (صلّى اللّه علیه و آله) را که شما ضایع کرده ‌اید؛ ادا کرده باشم.»

تاریخ طبری درباره وقایع پس از این می نویسد:

«قال: و کان العباس بن على حین اتى حسینا بما عرض علیه عمر بن سعد قال: ارجع الیهم، فان استطعت ان تؤخرهم الى غدوه و تدفعهم عند العشیه لعلنا نصلى لربنا اللیله و ندعوه و نستغفره فهو یعلم انى قد کنت أحب الصلاه له و تلاوه کتابه و کثره الدعاء و الاستغفار.

و اقبل العباس بن على یرکض حتى انتهى الیهم فقال: یا هؤلاء، ان أبا عبد الله یسألکم ان تنصرفوا هذه العشیه حتى ینظر فی هذا الأمر فان هذا امر لم یجر بینکم و بینه فیه منطق فإذا أصبحنا التقینا ان شاء الله فاما رضیناه فأتینا بالأمر الذى تسالونه و تسومونه او کرهنا فرددناه و انما اراد بذلک ان یردهم عنه تلک العشیه حتى یأمر بامره و یوصى اهله فلما أتاهم العباس بن على بذلک قال عمر بن سعد: ما ترى یا شمر؟ قال: ما ترى أنت، أنت الأمیر و الرأی رأیک، قال: قد اردت الا أکون، ثم اقبل على الناس فقال: ما ذا ترون؟ فقال عمرو بن الحجاج بن سلمه الزبیدى: سبحان الله و الله لو کانوا من الدیلم ثم سالوک هذه المنزله لکان ینبغى لک ان تجیبهم إلیها و قال قیس بن الاشعث: اجبهم الى ما سالوک فلعمرى لیصبحنک بالقتال غدوه فقال: و الله لو اعلم ان یفعلوا ما اخرجتهم العشیه.

قال ابومخنف: حدثنى الحارث بن حصیره عن عبد الله بن شریک‌ العامری عن على بن الحسین قال: أتانا رسول من قبل عمر بن سعد فقام مثل حیث یسمع الصوت فقال: انا قد أجلناکم الى غد فان استسلمتم سرحنا بکم الى أمیرنا عبید الله بن زیاد و ان ابیتم فلسنا تارکیکم.(۲۶)

«وقتى عباس بن على (علیه السّلام) با پیشنهادى که عمر بن سعد کرده بود پیش حضرت امام حسین(علیه السّلام) آمد و بدو گفت: «پیش آنها بازگرد و اگر توانستى تا صبحدم جنگ را عقب بینداز و امشب آنان را از ما دور کن، باشد که بتوانیم امشب به درگاه پروردگار خویش نماز بخوانیم و دعا و استغفار کنیم. خدا مى ‌داند که من نماز خواندن به درگاه او و قرآن خواندن و دعا و  استغفار بسیار را دوست دارم.

حضرت عباس بن على (علیه السّلام) بتاخت بیامد و به آنها رسید و گفت: اى حاضران ابوعبدالله (علیه السّلام) از شما مى‌ خواهد که امشب بروید تا در این کار بنگریم که میان شما و او در این باب سخن نرفته بود و چون صبح شود ان شاء الله همدیگر را ببینیم یا رضایت می دهیم و کارى را که مى ‌خواهید و تحمیل مى ‌کنید انجام مى‌ دهیم و اگر نخواستم آن را رد مى‌ کنیم.

گوید: حضرت امام حسین (علیه السّلام) مى ‌خواست آن شب آنها را به عقب برگرداند تا دستورات خویش را بیان فرماید و به خاندان خویش وصیت کند. و چون حضرت عباس بن على(علیه السّلام) این پیام را آورد، عمر بن سعد گفت: اى شمر رأى تو چیست؟ گفت: رأى تو چیست؟ سالار تویى و رأى تو است. گفت: مى ‌خواهم نباشم. گوید: آنگاه رو به افراد کرد و گفت: چه رأى دارید؟ عمرو بن حجاج زبیدى گفت: سبحان الله، به خدا اگر از دیلمان بودند و این را از تو مى ‌خواستند، مى ‌باید بپذیرى. قیس بن اشعث گفت: آنچه را خواسته ‌اند بپذیر. به دینم قسم که صبحگاه با تو مى ‌ جنگند. گفت: به خدا اگر بدانم مى جنگند، امشب را مهلتشان نمى‌ دهم.

ابو مخنف از قول الحارث بن حصیره او از عبد الله بن شریک‌ العامری نقل می کند که حضرت امام على بن حسین(علیه السّلام) فرمودند: فرستاده ‌اى از جانب عمر بن سعد پیش ما آمد و جایى ایستاد که صدا رس بود و گفت: «به شما تا فردا مهلت دادیم اگر تسلیم شدید، شما را پیش امیر خود عبید الله بن زیاد مى‌ فرستیم و اگر نپذیرفتید رهایتان نمی کنیم.»(۲۷)

در الکامل برخلاف تاریخ طبری ذکر شده است که قیس بن اشعث بن قیس شخصی بود که به عمر بن سعد (لعنه الله علیه) گفت که پیشنهاد حضرت امام حسین (علیه السّلام) را برای تأخیر جنگ بپذیرد.(۲۸)

طبق شواهد تاریخی در همین فرصت کوتاهی که برای شروع جنگ از عمر بن سعد (لعنه الله) گرفته شد گروهی از سپاه دشمن به حضرت سیدالشهدا (علیه السّلام) پیوستند و سبب هدایت برخی از افراد اگرچه به تعداد انگشت شمار گردید. کما اینکه حضرت امام حسین (علیه السّلام) طبق فرمایش مبارک خود دوست داشتند آخرین شب زندگیشان را با دعا و نماز در درگاه الهی سپری نمایند.

از سوی دیگر «حضرت کوشیدند تا آن رویدادهاى فاجعه آمیز در روز روشن و نه در تاریکى شب جریان یابد تا گواهان بیشترى بر آن وقایع شاهد باشند و دشمن نتواند بر این وقایع دردناک پرده بیندازد و سرپوش بنهد.

بنابراین ناگزیر باید وقوع این حادثه بزرگ در روز مى‌ بود که مردم در نیمروز گرد آیند تا بر جزئیات این جنایت گواه باشند و همه پیامها، فریادها و استدلالهاى الهى را از زبان امام (علیه السّلام) و یاران بزرگوارش بشنوند سپس بنگرند که چگونه فریادهاى امام به جایى نمى‌ رسد و در روز روشن ببینند که چگونه چنگالهاى پستى و رذیلت بر پیکر پاک فضیلت فرو رفته است و چگونه گنجینه اسرار الهى در زیر سم اسبان در هم مى ‌شکند و چگونه جمعیت نیکان کشته مى شوند و سرها بریده مى‌ شود و کودکان کشته مى‌ شوند و چگونه تیرهاى کینه ‌جوى گمراهى حتى بر گلوى کودک شیرخوار مى‌ نشیند و چگونه خیمه ها آتش زده مى ‌شود و زنان غارت مى ‌شوند و بار و بنه به تاراج مى ‌رود و جزئیات جنایتکارانه و فاجعه‌ آمیزى دیگری که مردم در نیمروز دیدند و گواهان ثبت نمودند و در تاریخ ماندگار شد.»(۲۹)

پی نوشت

(۱) منتهى الآمال (عربی)، جلد ‌۱، صفحه ۶۲۳

 (۲)الامام الحسین و اصحابه، صفحه ۲۴۹

(۳)الطبقات الکبرى، جلد ۱۰، صفحه ۴۶۶

(۴) ترجمه الطبقات الکبرى، جلد ۵‌، صفحه  ۹۸

 (۵) الأخبارالطوال، صفحه ۲۵۴

(۶)ترجمه اخبارالطوال، صفحه ۳۰۱ – ۳۰۰

(۷) الفتوح، جلد ۵، صفحه ۸۹

(۸)ترجمه الفتوح، صفحه ۸۹۱

(۹) تاریخ ‌الطبری، جلد ‌۵، صفحه ۴۱۶ – ۴۱۵

(۱۰) ترجمه تاریخ‌ الطبری، جلد ‌۷، صفحه  ۳۰۱۱

 (۱۱) تذکره الخواص، صفحه ۲۲۴ – ۲۲۳ – الکامل، جلد‌۴، صفحه ۵۷ – ۵۶ – الفتوح، جلد ‌۵، صفحه ۹۴ – مقتل الحسین (علیه السّلام) مقرم، صفحه۲۱۶ – مقتل الحسین(علیه السّلام) خوارزمی، جلد‌۱، صفحه ۳۴۸ – نفس المهموم، صفحه۲۰۱ – اللهوف على قتلى الطفوف، صفحه  ۸۹ – ۸۸

(۱۲) المقرم، صفحه ۲۱۷ – ۲۱۶

(۱۳) ترجمه مقتل مقرم، صفحه ۱۲۷ – ۱۲۶

(۱۴) تذکره الخواص، صفحه ۲۲۴ – ۲۲۳

(۱۵)شرح حال و فضائل خاندان نبوت، صفحه ۳۳۴

(۱۶) الفتوح، جلد ‌۵، صفحه ۹۴ – ۹۳

(۱۷) ترجمه الفتوح، صفحه ۸۹۶ – ۸۹۵

(۱۸) الفتوح، جلد‌۵، صفحه ۹۴

(۱۹)ترجمه الفتوح، صفحه ۸۹۶

(۲۰) نفس المهموم، صفحه ۲۰۲

(۲۱)در کربلا چه گذشت، صفحه ۲۷۶

(۲۲)در کربلا چه گذشت، صفحه ۲۷۷

(۲۳) الطبقات الکبرى، جلد‌۱۰، صفحه ۴۶۶ – الأخبارالطوال، صفحه ۲۵۶

(۲۴) ترجمه الطبقات الکبرى، جلد‌۵، صفحه ۹۸

(۲۵) وقعه الطف، صفحه ۱۹۵ – ۱۹۴ – تاریخ‌الطبری، جلد‌۵، صفحه ۴۱۷ – الکامل، جلد‌۴، صفحه ۵۷ – ۵۶ – نفس المهموم، صفحه ۲۰۳

(۲۶)تاریخ‌ الطبری، جلد‌۵، صفحه ۴۱۸ – ۴۱۷ – الکامل، جلد‌۴، صفحه ۵۷ – ۵۶ – اللهوف على قتلى الطفوف، صفحه  ۸۹ – نفس المهموم، صفحه ۲۰۴

(۲۷) ترجمه تاریخ طبری، جلد‌۷، صفحه ۳۰۱۴ – ۳۰۱۳ – ترجمه الکامل، جلد‌۱۱، صفحه ۱۶۳- ۱۶۲

(۲۸) الکامل، صفحه ‌۴، صفحه ۵۷ – ترجمه الکامل، جلد‌۱۱، صفحه ۱۶۳

(۲۹) با کاروان حسینى، جلد‌۴، صفحه ۱۲۶

منابع

– اخبار الطوال، ابو حنیفه احمد بن داود دینورى، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، نشر نى، ۱۳۷۱ش.

– الأخبار الطوال، ابوحنیفه احمد بن داود الدینورى، تحقیق عبد المنعم عامر مراجعه جمال الدین شیال، قم، منشورات الرضى، ۱۳۶۸ش.

– الامام الحسین علیه السلام و اصحابه: عرض تاریخی معمق لواقعه الطف و استشهاد الامام الحسین علیه السلام و تراجم تحقیقیه لمن حضر الواقعه من الاصحاب رجالا و نساء، فضل ‌علی قزوینی، قم، محمود شریعت المهدوی، ۱۴۱۵ق.

– با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه (ترجمه)، علی شاوی، قم، زمزم هدایت، ۱۳۸۶ش.

– تاریخ الطبرى (تاریخ الأمم و الملوک)، محمد بن جریر طبرى، تحقیق محمد أبو الفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، ۱۳۸۷/۱۹۶۷

– تاریخ طبرى، محمد بن جریر طبرى، ترجمه ابو القاسم پاینده، تهران، اساطیر، ۱۳۷۵

– تذکره الخواص من الأمه بذکر خصائص الأئمه، یوسف‌ بن‌ قزاوغلی‌ ابن‌جوزی‌، محقق: حسین تقی‌ زاده، قم، المجمع العالمی لاهل البیت علیهم السلام، مرکز الطباعه و النشر، ۱۴۲۶ ق.

-در کربلا چه گذشت (ترجمه نفس المهموم‌)، شیخ عباس قمى، مترجم محمد باقر کمره ‌اى‌، قم، مسجد جمکران‌، ۱۳۸۱ ش‌.

– شرح حال و فضائل خاندان نبوت‌، سبط بن جوزى، مترجم محمدرضا عطائى، مشهد، آستان قدس رضوى، ‌۱۳۷۹ ش‌.

– طبقات الکبری، محمد ابن سعد، تحقیق محمد عبدالقادر عطاء، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۹۹۰

– طبقات کبرى، ابن سعد کاتب واقدى، مترجم محمود مهدوى دامغانى، تهران‌‌، ۱۳۷۴

– الفتوح، ابن اعثم کوفى، مترجم: محمد بن احمد مستوفى‌ هروی، مصحح: غلامرضا طباطبایی مجد، تهران‌، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى‌، ۱۳۷۲ ش.‌

– الفتوح، محمد بن علی ابن‌اعثم کوفی، بیروت، دار الأضواء، ۱۴۱۱ ه.ق.

– کامل تاریخ بزرگ اسلام و ایران، عز الدین على بن اثیر، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خلیلى، تهران، مؤسسه مطبوعاتى علمى، ۱۳۷۱

– الکامل فی التاریخ، عز الدین أبو الحسن على بن ابى الکرم المعروف بابن الأثیر، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵/۱۹۶۵

– اللهوف على قتلى الطفوف، على بن موسى‌ ابن طاووس، ترجمه احمد فهرى زنجانى، تهران‌، جهان‌، ۱۳۴۸ ش‌.

– مقتل الحسین (علیه السلام) مقرم، عبد الرزاق مقرّم، مترجم محمد مهدى عزیز الهى کرمانى‌‌، قم‌، نوید اسلام‌، ۱۳۸۱ش‌.

– مقتل الحسین (علیه السّلام)، عبدالرزاق مقرم، بیروت، موسسه الخرسان للمطبوعات، ۱۴۲۶ق.

– مقتل الحسین علیه السلام خوارزمی، موفق بن احمد اخطب خوارزم، جلد ۲، قم، أنوار الهدی، ۱۳۸۱ش.

– منتهى الآمال فى تواریخ النبى و الآل علیهم السلام (عربی)، حاج شیخ عباس قمى،‌ قم، جامعه مدرسین (موسسه النشر الاسلامى)، ۱۴۲۲ق.

– منتهى الآمال فى تواریخ النبى و الآل علیهم السلام (فارسى)، حاج شیخ عباس قمى‌، قم‌، دلیل‌، ۱۳۷۹ش.

– نفس المهموم‌، حاج شیخ عباس قمى، نجف، المکتبه الحیدریه‌، ‌۱۴۲۱ ق./ ۱۳۷۹ش.

– وقعه الطفّ، لوط بن یحیى ابو مخنف کوفى، قم، جامعه مدرسین، ۱۴۱۷ق.

برای عضویت در کانال اندیشه معاصر کلیک کنید.

انتهای پیام/*

مطالب مرتبط

آخرین اخبار