به گزارش پایگاه خبری تحلیلی اندیشه معاصر، “کیومرث پوراحمد” از جمله کارگردانانی است که در جشنواره چهل و یکم حواشی بسیارزیادی داشته است؛ از یکسو بخاطر اظهارات جنجالی و مغرضانه درخصوص تحریم جشنواره فیلم فجر که مصداق بارز آب در آسیاب دشمن ریختن است و از سوی دیگر بخاطر اثر بشدت ضعیفی که روانه جشنواره کرده است، فیلمی که گویا هیئت انتخاب هم با چشمانی بسته و با استناد به آثار درخشان کارنامه کاری گذشته این فیلمساز همچون سریالهای خاطره انگیز” قصه های مجید” و ” سرنخ” و فیلمهایی چون” خواهران غریب”،” شب یلدا” و ” اتوبوس شب” و تنها به صرف حضور یک فیلمساز به نمایندگی از نسل گذشته سینمای ایران آن را به جشنواره راه دادهاند. گرچه در یک دهه اخیر پوراحمد هم با ساخت فیلمهای ضعیفی چون “کفشهایم کو؟» و «۵۰ قدم آخر» و «تیغ و ترمه» مثل هم نسلانش داریوش مهرجویی و مسعود کیمیایی نشان داده که با بالارفتن سن به وضوح بی حوصله و بی دقت شده است.
داستان فیلم
” پرونده باز است” داستان تکراری وقوع یک قتل در جریان یک دعوا وموضوع قصاص و تلاش برای گرفتن رضایت خانواده مقتول است. موضوعی که بارها و بارها در سینمای ایران به آن پرداخت شده و نوعی اعتراض به قوانین جزایی کشور میباشد که در آن بین قتل عمد با نیت قبلی و قتل به وقوع اعمال خطرناکی چون هول دادن تفاوتی قائل نشده است. اما هرگونه اعتراض مدنی و اجتماعی باید بگونهای مستند و درست بیان شود تا اثرگذار باشد و متأسفانه” پرونده باز است” بدلیل اشکالات منطقی و قضائی بسیار در فیلمنامه در کنار حجم وسیعی از ناهمگونی و افسار گسیختگی در روایت و بازیهای به شدت سطح پایین بازیگران اعم از بازیگران نوجوان بویژه فرهاد و نرگس، بازیگران جوانی چون هما و حامد و حتی بازیگران باسابقه ای چون نسیم ادبی و مهدی پاکدل نمیتواند ذرهای اثرگذار باشد. فیلمساز در طراحی موقعیتها و مدیریت گرههای فیلمنامه به شدت سست و بیتعهد عمل میکند و فیلم برای انتقال پیام معترضانه خود نسبت به شرایط اجتماعی جامعه به بدترین شکل ممکن برای فرم گرفتن دست و پا میزند.
فیلمی مملو از اشکالات قضائی
پور احمد حتی با یک مطالعه ساده میفهمید که مادر و خواهر هم جزو اولیای دم هستند و حق قصاص یا بخشش را دارند اما گویی مغرضانه برای تحریک عواطف عمومی آن هم در شرایط حساسی که جامعه نسبت به زنان و حق و حقوق آنها پیدا کرده، بگونهای القا میکند که فقط پدر حق بخشش یا قصاص را دارد؛ یادمان بیاید سکانسی که مادر علیرضا از اینکه چرا بعنوان مادر در این جامعه هیچ حقی بر گردن فرزند ندارد گلایه میکند. این درحالی است که در سینما به طبع جامعه ما مخاطب نسبت به مادر تصویری مهربان، دلسوز و البته ایثارگر دارد اما در این فیلم ۲ مادر کودک کار با بیرحمی هرچه تمامتر با کودکان خود برخورد میکنند و به اندازه ارزنی آینده آنها برایشان مهم نیست.
پوراحمد میخواهد انواع معضلات و مشکلات اجتماعی را با تمرکز بر کودکان و نوجوانان جامعه به تصویر بکشد؛ از وضعیت کودکان کار گرفته تا فضای نامناسب کانون اصلاح و تربیت. کانون اصلاح و تربیتی که فیلم نشان میدهد جایی ناامن و مملو از خشونت است و گویی هیچ کنترلی بر رفتار نوجوانانی که قرار است در آنجا اصلاح شده و به دامان جامعه برگردند، صورت نمیگیرد. در اینجا فقط آموزش موسیقی برای نوجوانان دارند نه مهارتهای مفید. آقای صیفی هم با بازی نچسب و سرد پژمان بازغی بعنوان مشاور کانون پرداخت درستی ندارد و آنچنان که شایسته است نمیتواند با نوجوانان ارتباط برقرار نماید و اعتماد آنها را جلب کند، نکته قابل تأمل آن است که همین آقای صیفی با فرهاد برای فرار از کانون همکاری میکند و قوانین را براحتی زیرپا میگذارد.
جلسات بازپرسی و دادگاه هم اصلا شباهتی به فضای واقعی ندارند؛ بویژه برخورد مشمئزکننده بازپرس با بازی سام قریبیان که بجای تلاش برای فهمیدن حقیقت ماجرا بدون آنکه توجه کند مخاطبانش افرادی در سن حساس نوجوانی هستند با لحنی تمسخر آمیز که گویی کینه و دشمنی دارد با آنها برخورد مینماید و گویی این قشر ضعیف مالی را اصلا آدم حساب نمیکند؛ یادمان بیاید دیالوگی که خطاب به پدر و نادر علیرضا که آنها را فرهنگی میداند با لحنی سرزنش بار میگوید:«شما که دستتان به دهنتان میرسد، چرا در این محل زندگی میکردید؟»
شخصیتها داستان هم هیچ ثبات منطقی و عقلانی ندارند و کارهایی میکنند که از آدم عاقل بعید است؛ مثلا حامد بهعنوان شخصیتی که از ابتدای فیلم در نقش مصلح ظاهر میشود، بر مبنای اخلاقی خود باقی نمیماند و در انتهای فیلم از قاتل میخواهد دروغ بگوید تا تبرئه شود. این عدم ثبات در شخصیت فرهاد و اصرار او بر خوار نشدن و التماس نکردن هم دیده میشود. همچنین کجای دنیا یک خبرگزاری معتبر خبری را تیتر اول میزند که هنوز انفاق نیفتاده است، اصلا مشخص نیست با کدام منطقی بدون توجه به آبرو و آینده یک نوجوان عکس بزرگ فرهاد در تمام روزنامهها و خبرگزاریها منتشر میشود و بقول عبدالله_ پدر علیرضا_ از او یک قهرمان میسازند!
پوراحمد بجای تمرکز بر منطق فیلمنامه و شخصیت پردازی مناسب بیهوده تلاش میکند تا با استفاده از المانهای کلیشهای چون نی زدن سوزناک فرهاد، ظلمی که هم بندی اش در حق او میکند، التماس های پدری لال و…….. عواطف مخاطب را برانگیزد که حتی در این مورد هم موفق نمیشود.
کلام آخر
در پایان باید گفت ایکاش فیلمسازان کهنه کار سینما که هم از لحاظ اخلاق و رفتار و هم از لحاظ فوت و فن حرفهای و مهارت میتوانند سرمشق و الگویی برای نسل جوان هنرمند باشند، با دقت بیشتری عمل نمایند و هم از اظهار نظرات مغرضانه و شتابزده و خوش رقصی برای حکومت فرضی آینده و هم ساخت فیلمهای ضعیف و سخیف خودداری نمایند تا روز به روز شاهد پیشرفت سینمای ایران باشیم.
*نفیسه ترابنده
اندیشه معاصر را در روبیکا دنبال کنید.
برای عضویت در کانال بله اندیشه معاصر کلیک کنید.
برای عضویت در کانال تلگرامی اندیشه معاصر کلیک کنید.
انتهای پیام/*