به گزارش پایگاه خبری تحلیلی اندیشه معاصر، در مقیاس جهانی کشورهایی که هیچ قهرمان و اسطورهای ندارند، قهرمان خیالی میسازند و در سینما عرضه میکنند، یعنی از موضوعاتی که وجود ندارد قهرمانپروری میکنند، این در حالی ست که در ایران فقط در مقطع جنگ تحمیلی عزیزان و بزرگانی حضور داشتند که هرکدام به تنهایی اسطوره بودند و بعد از حدود ۳۳ سال هنوز ناگفتههای بسیاری درباره این آدم ها و رشادت هایشان وجود دارد که یا گفته نشده یا بد گفته شده است. فیلم ” پرواز ۱۷۵” که جزو فیلم اولی های حاضر در چهل و دومین فیلم فجر به کارگردانی محمدحسین حقیقت و تهیهکنندگی سعید شریفیکیا میباشد یکی از ناگفتههای دفاع مقدس را در قالبی جدید و نو توأم با فضایی قدسی و لطیف به مخاطب ارائه میدهد و یک داستان دلی را روایت میکند. ” پرواز ۱۷۵” فیلمی درباره ی دفاع مقدس است، اما نه با نشان دادن توپ و تانک و ایثار جان رزمندگان و سختی هایی که در زمان جنگ کشیدهاند و یا خانواده های شان در شهرها متحمل شدند؛ بلکه فیلمی است در عصر حاضر، در عصری که سالها از جنگ و خاطرات آن گذشته است و شاید بیشتر جوانان با آن فضا بیگانه شده اند. در عصری که تنها محبت و صمیمت آدمهای جنگ و مادران شهدا باقی مانده است.
داستان” پرواز ۱۷۵”
قصه فیلم از آنجا آغاز میشود که کودکی جنوبی به نام بهنام یک ماهی صید میکند. در داخل شکم این ماهی، انگشتری است که مشخص میشود به شهیدی مفقودالاثر تعلق دارد. در ادامه حوادثی رخ میدهد تا این انگشتر به دست مادر آن شهید که سالها چشمبهراه خبری از فرزندش است، برسد. در واقع” پرواز ۱۷۵” با زبانی ساده و در عین حال شاعرانه و عارفانه روایتی است جذاب و به غایت دلنشین از قصه پر غُصه مادری که گوهر وجود و پاره تنش را به آبهای خروشان اروند به ودیعه سپرده و اینک با گذشت قریب به چهل سال، ارمغانی از سوی فرزندش، در بستر داستانی لبریز از اتفاق و احساس، به او رسیده است. تاکنون فیلمهایی چون” شیار ۱۴۳” و ” بوسیدن روی ماه” به مادران شهدای مفقوالاثر پرداختهاند؛ مادرانی که شخصیت اصلی این فیلمها بودهاند اما ” پرواز ۱۷۵” فقط فیلمی درباره این مادران نیست. فیلمساز سعی کرده در روایتی منسجم انگشتر را در ۴ قصهی کوتاه به دست مادری چشمانتظار از مادران شهدای ۱۷۵ غواصِ کربلای ۴ برساند. آدمهایی که در این مسیر قرار میگیرند هرکدام قصه خود را دارند؛ از کودکی که انگشتر را پیدا میکند و به ذوق خریدن قلاب ماهیگیری به بازار آبادان میبرد اما با مردانگی با درک شرایط نامساعد مالی پدرش پول پربرکت آن را خرج خانواده می نماید تا عمادی که تمام دلخوشی زندگیاش در پدر جانبازی است که مدت هاست روی تخت آسایشگاه افتاده است تا نوید که بواسطه انگشتر بعد از مدتها سری به پدر پیر خود میزند و در نهایت انگشتری که به حاج خانوم صبور و دوست داشتنی داستان میرسد، مادری که سالهاست با خیال و خاطره پسرش نفس میکشد. انسانهایی که در کمال ناباوری دست تقدیر آنها را بعد از این همه سال به آدمهای زمان جنگ پیوند میدهد .
نقاط درخشان فیلم
بیشک نقطه اوج فیلم نشان دادن لحظات درونی و واگویه های حاج خانم هنگامی است که سوار بر قایق روی اروند رود با پسرش دردو دل کرده و در پایانی شکوهمند از انگشتر نیز دل میکَند تا تمام و کمال با پسرش بعد از این همه سال سرگردانی و چشم انتظاری وداع کند و آسوده و آرام سرش را بر لبه قایق گذاشته و در سرخی غروب آفتاب بر فراز اروند رود به آرامش میرسد.
« پرواز۱۷۵» از یکسو فاقد چهرههای جوان و مشهور سینمایی است، به همین دلیل کارگردان با خیال راحت توانسته داستانش را تعریف کند و تنها به این جهت که یک بازیگر مشهورتر در فیلم قرار دارد، پلان بیشتری را بی جهت به او اختصاص ندهد! و از سوی دیگر استفاده هوشمندانه فیلمساز از بازیگران کاربلد و با تجربه و با سابقه کار در فیلمهایی که داستان مشابه داشتهاند سبب شده تا داستان تأثیر گذاری بیشتری بر مخاطب داشته باشد، یادمان بیاید بازی درخشان و پرسکوت جمشید هاشم پور را که با هنرمندی هرچه تمام تر در قامت یک بازمانده از جنگ و تشنه شهادت با زبان سکوت فریاد می زند که شهادت نه یک باختن که یک انتخاب است! جامانده از پروازی که گویی در آخرین لحظات خود را به هواپیمای شهادت میرساند.
بخش صحنه آرایی فیلم چندان حس شرایطی را که باید داستان داشته باشد را ایجاد نمی کند و میتوانست از صحنه آرایی های جذاب بهتری نیز استفاده شود. بویژه آنکه برخلاف نام ظاهری فیلم هیچ هواپیمایی در طول داستان به پرواز در نمیآید و مقصود فیلمساز پرواز رزمندگان بی ادعا و مخلص به سوی شهادت بوده است.
” پرواز ۱۷۵” با چرخاندن دوربینش از روستایی در جنوب تا قلب تهران، جنگ را با همه ترسها و انتظارهایش، با همه دلاوریها و ایثارهایش به تصویر میکشد. فیلم، داستان و تک لحظههای خوبی دارد که هرکدام با هدف یک هشدار و تلنگر در داستان گنجانده شدهاند؛ یادمان بیاید سکانسهای مربوط به سوء استفاده کاندیدای مجلس از رزمندگان و گریه های تصنعی او بر بالین آنها با شعار مردمی بودن و برای جمع آوری رأی و یا فضای تیره و سیاه و البته دردناکی که فیلمساز از تأثیر تحریمهای دارویی و به خطر افتادن جان هزاران بیمار و رزمنده به تصویر میکشد.
کلام آخر
فیلمساز تمام تلاش خود را در سکانسهای مربوط به حاج محمد( جمشید هاشم پور) و حاج خانوم( ثریا قاسمی) بکار بسته تا آنها را هرچه بیشتر سوزناک کرده باشد و فیلم نهایتاً تماشاگر را از هر سن و از هر قشری به گریه می اندازد، گریه ای که در میان موسیقی تحسین برانگیزآریا عظیمی نژاد گم میشود و اینگونه « پروار ۱۷۵ » میتواند نظر مساعد تماشاگرانش در همدردی با شخصیتهای داستانش را که هنوز هم بخش مهمی از جامعه امروز ایران را تشکیل میدهند و بسیار قابل احترام هستند، بدست بیاورد، اما در فرم سینمایی با توجه به کم تجربگی فیلمساز نمی تواند ادعای مشخصی داشته باشد و به نظرمیرسد هم فیلم وهم فیلمساز، در میان هجوم فیلمهایی که به سبب بکارگیری سلبریتیها و نمایش زندگیهای لاکچری و پرزرق و برق و یا توسل به محتوای مبتذل و شوخیهای جنسی سعی در فروش و جذب مخاطب دارند، ادعایی هم ندارد.
پایان/*
اندیشه معاصر را در ایتا، روبیکا، پیام رسان بله و تلگرام دنبال کنید.