۰۹:۱۱ - ۱۴۰۰/۰۹/۲۹

نماز در سیره ابوذر غفاری

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی اندیشه معاصر، روزی ابوذر غفاری به محضر رسول خدا (ص) آمده و عرضه داشت: یا رسول الله! من در حدود ۶۰ راس گوسفند دارم و نمی خواهم بخاطر آنها همیشه در بادیه باشم و از فیض محضر شما محروم شوم و همچنین دوست ندارم آنها ...

نماز در سیره ابوذر غفاری

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی اندیشه معاصر،

روزی ابوذر غفاری به محضر رسول خدا (ص) آمده و عرضه داشت: یا رسول الله! من در حدود ۶۰ راس گوسفند دارم و نمی خواهم بخاطر آنها همیشه در بادیه باشم و از فیض محضر شما محروم شوم و همچنین دوست ندارم آنها را به یک شبانی بسپارم تا به آنها ستم کرده و حقوقشان را رعایت نکند؛ تکلیف من چیست؟

رسول خدا (ص) فرمود: فعلا برو و گوسفندانت را بچران. ابوذر طبق فرمان پیامبر به صحرا رفت و در روز هفتم به نزد پیامبر آمد. رسول خدا (ص) از وی سؤال کرد: ای اباذر! گوسفندانت را چه کردی؟ او پاسخ داد: یا رسول الله گوسفندان من قصه شگفت انگیزی دارند! پیامبر فرمود: ای اباذر مگر چه شده؟ چه قصه ای؟ اباذر در پاسخ اظهار داشت: یا رسول الله! من مشغول نماز بودم، گرگی به گوسفندانم حمله کرد، پس گفتم: خدایا نمازم، خدایا گوسفندانم! در آن حال من متحیر بودم که نمازم را بشکنم و از گوسفندان دفاع کنم یا نمازم را ادامه دهم. ادامه نماز را انتخاب کردم، در این حال شیطان مرا وسوسه کرد و به من گفت: ای اباذر! چه می کنی؟ اگر گرگ گوسفندانت را هلاک کند و تو همچنان نمازت را ادامه دهی در دنیا سرمایه ای برای زندگی ات نخواهد ماند. به شیطان پاسخ دادم: برای من ایمان به وحدانیت خداوند و ایمان به رسالت حضرت محمد (ص) و ولایت برادرش علی (ع) و دشمنی با دشمنان آن بزرگواران بهترین سرمایه است که باقی خواهد ماند؛ بعد از اینها هر چه از من فوت شود اهمیتی ندارد. در این حال نمازم را ادامه دادم و گرگ یکی از گوسفندانم را ربود، اما با حیرت تمام دیدم که در آن لحظه شیری پیدا شد و گرگ را کشته و آن گوسفند را از چنگال وی رهانیده و به داخل گله بازگردانید. سپس مرا مورد خطاب قرار داده و [با زبان فصیحی ] گفت: ای اباذر! نمازت را با خیال راحت ادامه بده، خداوند تبارک و تعالی مرا مامور کرده که از گوسفندانت مواظبت نمایم تا اینکه از نماز فارغ شوی. من نماز را به پایان رساندم در حالی که حیرت و تعجب تمام وجودم را فرا گرفته بود و خدا می داند که چه حالی داشتم. در این موقع شیر به نزدم آمده و به من گفت: «امض الی محمد (ص) فاخبره ان الله تعالی قد اکرم صاحبک الحافظ لشریعتک ووکل اسدا بغنمه یحفظها؛ نزد حضرت محمد (ص) برو و به آن حضرت خبر بده که: خداوند متعال دوست تو را که از شریعتت پاسداری می کرد گرامی داشت و برای گله اش شیری را به محافظت گماشت.

با شنیدن این ماجرا، همه حاضران از قصه اباذر شگفت زده شدند.پیامبر اکرم (ص) فرمود: ای اباذر! راست گفتی و به یقین من، علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام به راستی تو و قصه ات ایمان آوردیم.اما برخی از منافقین که در حدود ۲۰ نفر بودند، گفتند: محمد (ص) با اباذر تبانی کرده اند که ما را بفریبند. ما باید خودمان او را تعقیب کنیم و ببینیم آیا واقعا شیری در هنگام نماز از گله اباذر محافظت می کند؟ آنها آمدند و با چشمان خود دیدند که اباذر در حال نماز است و شیری گله او را می چراند و از آنها مواظبت می کند. هنگامی که اباذر دوباره به حضور رسول الله (ص) شرفیاب شد، پیامبر (ص) خطاب به وی فرمود:

یا اباذر انک احسنت طاعه الله، فسخر الله لک من یطیعک فی کف العوادی عنک، فانت افضل من مدحه الله عزوجل بانه یقیم الصلاه؛

ای اباذر! تو اطاعت خدا را به نحو احسن انجام دادی و خداوند کسی را برای پاسبانی گوسفندانت در تسخیر تو درآورد که در وسط بیابان از تو اطاعت می کند، پس تو گرامی ترین کسی هستی که خداوند متعال او را به اینکه نماز اقامه می کند ستوده است!۱

پی نوشت:

۱:تفسیر امام العسکرى علیه السلام، ص ۷۲ به بعد؛ بحارالانوار، ج ۸۱، ص ۲۳۱، ۲۳۲، ۲۳۳، با تلخیص.

 

انتهای پیام/*

مطالب مرتبط