۱۲:۴۰ - ۱۴۰۰/۰۴/۱۲

مناظره امام على علیه السلام و دانشمند یهودى‏

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی اندیشه معاصر، در زمان خلافت ابوبکر، روزی یکی از دانشمندان یهودی پیش او آمد و پرسید: تو خلیفه پیامبر اسلامی؟ ابوبکر: آری. خدا کجاست؟ دانشمند: ما در تورات خوانده ایم که جانشینان پیامبران، از تمام پیروان او داناتر...

مناظره امام على علیه السلام و دانشمند یهودى‏

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی اندیشه معاصر،

در زمان خلافت ابوبکر، روزی یکی از دانشمندان یهودی پیش او آمد و پرسید: تو خلیفه پیامبر اسلامی؟

ابوبکر: آری.

خدا کجاست؟

دانشمند: ما در تورات خوانده ایم که جانشینان پیامبران، از تمام پیروان او داناترند. ممکن است شما بفرمایید که: خداوند در آسمان است، یا در زمین؟

ابوبکر: خدا در آسمان بر عرش است.

دانشمند: بنابراین، زمین از خدا خالی است و خداوند، در یک جا هست و در یک جا نیست؟

ابوبکر: این، حرف افراد بی دین است. آدم دیندار، این طور حرف نمی زند. دور شو، وگرنه تو را خواهم کشت.

مرد یهودی با شگفتی از جای برخاست و در حالی که اسلام را مسخره می کرد، از پیش ابوبکر بازگشت.

او در راه با علی علیه السلام برخورد کرد.

پاسخ امام علی علیه السلام

امام علیه السلام: من فهمیدم که تو از ابوبکر چه پرسیدی و او به تو چه پاسخی داد؛ ولی بدان که ما معتقدیم که خداوند، مکان را به وجود آورده و بنابراین نمی تواند مکان داشته باشد و برتر از آن است که مکانی، او را در خود جا دهد؛ ولی با این وصف، خدا همه جا هست، بدون این که با چیزی تماس پیدا کند، یا در کنار چیزی واقع شود. او از نظر علمی به تمام مکان ها احاطه دارد و هیچ یک از موجودات، از تدبیر او خالی نیست.

اگر از کتاب های خودتان مطلبی را نقل کنم که به درستی آنچه گفتم، گواهی دهد، مسلمان می شوی؟

دانشمند: آری.

امام علیه السلام: آیا در یکی از کتاب های مذهبی شما این مطلب نیست که: «موسی بن عمران روزی نشسته بود که ناگاه فرشته ای از طرف مشرق آمد. موسی از او پرسید: از کجا آمده ای؟

فرشته گفت: از پیش خدا.

فرشته دیگری از غرب آمد. موسی پرسید: تو از کجا آمده ای؟

گفت: از پیش خدا.

فرشته دیگری آمد. موسی پرسید: تو از کجا آمده ای؟

پاسخ داد: از زمین هفتم و از پیش خدا.

موسی با دیدن این منظره، با شگفتی گفت: پاک است آن خدایی که هیچ جا از او خالی نیست و به جایی نزدیک تر از جای دیگر نیست».

پس از نقل این داستان، دانشمند یهودی گفت: گواهی می دهم که آنچه گفتی، کاملًا صحیح است و تو، به جانشینی پیامبرت سزاوارتری.[۱]

نظیر این داستان

انس بن مالک می گوید: پس از درگذشت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله یک نفر یهودی برای تحقیق درباره اسلام به مدینه آمد و از مردم خواست که او را به کسی که بتوانداز عهده پاسخ سؤال های او برآید، راهنمایی کنند.

مردم، ابوبکر را به او معرفی کردند.

مرد یهودی پیش ابوبکر آمد و گفت: پرسش هایی دارم که جز پیامبر و یا وصی او نمی داند.

ابوبکر: هرچه می خواهی، بپرس.

چیست که خداوند ندارد؟!، نمی داند؟!، نزد او نیست؟!

مرد یهودی: آن چیست که خدا ندارد؟ آن چیست که نزد خدا نیست؟ و آن چیست که خدا نمی داند؟ ابوبکر، عصبانی شد و به وی گفت: «این سؤال های مردمِ بی دین است» و تصمیم به کشتن او را گرفت. سایر مسلمانان حاضر نیز کیفر آن مرد را کشتن می دانستند.

ابن عباس که در آن جا حاضر بود گفت: درباره این مرد، بی انصافی کردند.

ابوبکر: نشنیدی که الآن چه گفت؟

ابن عبّاس: اگر می توانید، جوابش را بدهید، وگرنه ببَریدش پیش علی، که به او پاسخ می دهد؛ چون من از پیامبر شنیدم که به علی بن ابی طالب می فرمود: «خدایا! دلش را هدایت کن و زبانش را استوار بدار».

ابوبکر و سایر حاضران از جا بلند شدند و پیش علی علیه السلام آمدند.

ابوبکر: یا ابا الحسن! این یهودی از من، مانند زنادقه و بی دین ها سؤال می کند.

علی علیه السلام رو به یهودی کرد و فرمود: چه می گویی؟

مرد یهودی: من سؤال هایی دارم که جز پیامبر یا وصی او پاسخش را نمی داند.

امام علیه السلام: مسائل خود را مطرح کن.

مرد یهودی، همان مسائل را تکرار کرد.

امام علیه السلام: اما آنچه خدا نمی داند، همان چیزی است که شما یهودی هامی گویید: «عزیز، پسرخداست». خدا نمی داند که فرزند دارد.

و اما آنچه نزد خدا نیست، ستم به بندگان است که نزد او نیست.

و اما آنچه خدا ندارد، همتاست، که او بی همتاست.

مرد یهودی با شنیدن این سخن، شهادتین را بر زبان جاری کرد و مسلمان شد و ابوبکر و حاضران، علی علیه السلام را «برطرف کننده اندوه»، لقب دادند.[۲]

پی نوشت ها:

[۱] الاحتجاج، طبرسی، ج ۲، ص ۳۱۳

[۲] الغدیر، ج ۷، ص ۱۷۹ (به نقل از: المجتنی، ص ۳۵)

منبع: محمدی ری شهری، محمد، مناظره های آموزنده، ص۴۱

انتهای پیام/*

مطالب مرتبط