۰۰:۱۰ - ۱۴۰۲/۰۱/۲۵

سیری در حکومت ۵ ساله امیرالمؤمنین علی (ع)

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی اندیشه معاصر، علی (ع) به عنوان امام نخست شیعیان اسوه و نمونه عدالت ورزی و تحقق عدالت در جامعه است، معصومی که همچنان با نام محقق کننده عدالت آزادگان جهان از ایشان یاد می کنند، در زمان برپایی حکومت کوتاه اما پربا...

سیری در حکومت ۵ ساله امیرالمؤمنین علی (ع)

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی اندیشه معاصر، علی (ع) به عنوان امام نخست شیعیان اسوه و نمونه عدالت ورزی و تحقق عدالت در جامعه است، معصومی که همچنان با نام محقق کننده عدالت آزادگان جهان از ایشان یاد می کنند، در زمان برپایی حکومت کوتاه اما پربار خود ضمن ایراد خطبه‌ ای برنامه حکومت خود را چنین بیان فرمودند: بدانید که شما را به راه حق خواهم راند و روش پیامبر(ص) را که سال‌ هاست متروک مانده، دنبال خواهم کرد. دستورات کتاب خدا را درباره شما اجرا خواهم کرد و کوچک ترین انحرافی از فرمان خدا و سنت پیامبر(ص) نخواهم نمود. همواره آسایش شما را به راحتی خود مقدم شمرده و هر کاری که درباره شما انجام دهم به صلاح شما خواهد بود، ولی این صلاح و خیرخواهی مصلحتی کلی است و عموم مردم را در نظر خواهم گرفت، نه یک عده مخصوص را. چشم ملت به من دوخته شده است؛ باید به حق و عدالت میان آن‌ ها رفتار کنم.

سپس افزودند:  تاجایی که خبر دارم بعضی ها دارای اموال بسیار و کنیزان ماهرو و املاک حاصل‌خیز بسیاری (از بیت‌المال) شده‌ اند؛ چنانچه این اشخاص برخلاف حق و موازین شرع این ثروت و دارایی را اندوخته‌ باشند آن‌ ها را مجبور خواهم کرد به بیت‌ المال برگردانند؛ بدانید که هیچ‌ گونه امتیازی بین مردم وجود ندارد مگر به تقوا که پاداش آن در جهان دیگر خواهد بود، بنابراین در تقسیم بیت‌ المال همه مسلمین در نظر من یکسان هستند. بنای حکومت من بر پایه عدالت است، ستمدیدگان بینوا در نظر من عزیزند و نیرومندان ستمگر ضعیف و زبون.

آغاز بیعت شکنی

روش عدالت علی(ع)  در حکومت و تقسیم اموال، بسیاری را که در زمان عثمان به امتیازات نابجا خو گرفته بودند خوشایند نیامد، از این رو شروع به نق زدن کردند و سرانجام بیعت شکنی کرده، مردم را علیه علی(ع) تحریک نمودند. از طرف دیگر علی (ع)  پس از بیعت تصمیم گرفت در نخستین فرصت حکام و فرمانداران نالایقی را که عثمان منصوب کرده بود عزل کند و به جای آن ها افراد شایسته و صالحی بگمارد. این حکّام مخلوع نیز دل‌ پری از علی(ع) داشتند، لذا با بیعت شکنان هم صدا شدند و فتنه جمل را به راه انداختند.

نخستین گروهی که برای حکومت علی(ع) دردسر ایجاد کردند، همان کسانی بودند که در زمان عثمان از امتیازات ویژه برخوردار بودند و چون علی(ع) آن‌ها را با دیگران برابر در نظر گرفت، دست به پیمان شکنی زدند

به طور کلی، حضرت در مدت کوتاه حکومت خود با سه گروه‌ ناکثین، قاسطین و مارقین درگیر بودند. هر یک از این سه گروه جنگی را بر حضرت تحمیل کردند. حکومت چند ساله حضرت علی(ع) با اینکه خیلی کوتاه بود و همواره در حال جنگ با گروه‌ های فوق بودند، نمونه بسیار روشن و الگوی بسیار موفقی از حکومت اسلام راستین را به بشریت ارائه کرد.

جنگ جمل (فتنه ناکثین)

نخستین گروهی که برای حکومت علی(ع) دردسر ایجاد کردند، همان کسانی بودند که در زمان عثمان از امتیازات ویژه برخوردار بودند و چون علی(ع) آن‌ها را با دیگران برابر در نظر گرفت، دست به پیمان شکنی زدند و با اجتماع در بصره، به همراهی حاکمان معزول فتنه جمل به راه انداختند و عایشه را نیز فریب دادند با خود همراه کردند. سردسته این گروه طلحه و زبیر بودند. طلحه از نخستین کسانی (و به نقلی نخستین فردی) بود که با علی (ع) بیعت کرده بود، لکن با این تصور که علی(ع) نیز مانند عثمان عمل خواهد کرد و به او امتیاز می‌ دهد. اینان وقتی عدالت علی را دیدند، پیمان شکستند و به شورش علیه امام پرداختند. انگیزه این‌ افراد در واقع اختلافات طبقاتی بود که طلحه و زبیر و برخی دیگر خواهان آن بودند.

قاسطین

دسته دیگری که علیه حکومت علی به پا خواسته و جنگی را بر آن حضرت تحمیل کردند، معاویه و عمروعاص بودند که با فریب دادن مردم شام و به بهانه خون خواهی عثمان، از بیعت با علی(ع) خودداری کردند و جنگ صفین را به راه انداختند.

عمروعاص، شیطان سیاست

این شیطان مکار و یگانه حلیه‌ گر عرب نیز از نظر حسب و نسب مانند رفیقش معاویه بود. بنا به نوشته زمخشری و ابن جوزی، مادر عمروعاص، نابغه ابتدا کنیز بود و چون به فسق و فجور شهرت داشت ولیش او را رها کرد. نابغه از این آزادی سوء استفاده و با این و آن رابطه برقرار کرد، در چنین موقعی عمرو را به دنیا آورد. پنج نفر مدعی پدری عمرو بودند؛ ابولهب، امیه بن خلف، ابوسفیان، عاص و هشام بن مغیره.

بالاخره بنا بر سنت مرسوم در جاهلیت، تعیین پدر را به خود نابغه واگذار کردند. نابغه، عاص را که ثروتمند‌تر از دیگران بود انتخاب کرد؛ در صورتی که شباهت عمرو به ابوسفیان بیشتر بود. حسان بن ثابت، شاعر معروف صدر اسلام در شعری خطاب به عمرو گفته بود «پدرت ابوسفیان است و از شکل و قیافه‌ ات به روشنی معلوم است که پسر او هستی».

عمروعاص همیشه در جبهه مخالفان رسول اکرم(ص) بود و همو بود که برای برگرداندن مهاجرانی که به حبشه رفته بودند، از جانب قریش به حبشه رفت. این دو فرد پلید (معاویه و عمروعاص) که در تظاهر و فریب و دروغ و نیرنگ نظیر نداشتند دل به دنیا بسته و به کمک هم تصمیم گرفتند در برابر علی(ع) یگانه مرد حق و فضیلت بایستند.

جنگ صفین

نتیجه توافق شوم معاویه و عمروعاص تحمیل جنگی دیگر بر حکومت علی(ع) شد که ۱۲ ماه (و به نقلی ۱۸ ماه) طول کشید. معاویه سپاهی از مردم شام تشکیل داد و به طرف کوفه حرکت کرد و در منطقه صفین اردو زد. چون زودتر به صفین رسیده بود، آب را بر سپاهیان علی(ع) بست، ولی هنگامی که علی(ع) معاویه را عقب راند به اصحاب خود فرمود از آب جلوگیری نکنند و اجازه دهند شامیان نیز از آب استفاده کنند.

نتیجه توافق شوم معاویه و عمروعاص تحمیل جنگی دیگر بر حکومت علی(ع) شد که ۱۲ ماه (و به نقلی ۱۸ ماه) طول کشید

در این نبرد طولانی حوادث زیادی رخ داد. قبل از شروع جنگ و در طول آن حضرت امیر (ع) نامه‌ های زیادی برای معاویه فرستاد و او را از جنگ برحذر داشت. لکن معاویه از پذیرفتن حق سرباز می زد. در روزهای آخر جنگ که شکست معاویه و شامیان قطعی به نظر می‌ رسید، عمروعاص حیله‌ ای ساخت و به وسیله آن خود و معاویه را از مهلکه نجات داد. او به شامیان گفت، قرآن‌ ها را سر نیزه‌ های خود قرار دهند و کوفیان را به حکمیت قرآن فراخوانند.

این حیله کارساز شد و در سپاه کوفیان اختلاف ایجاد کرد و علی(ع) مجبور شد حکمیت را بپذیرد. علی، ابن عباس یا مالک اشتر را به عنوان نماینده خود و کوفیان معین فرمودند؛ ولی کوفیان نپذیرفتند و بر ابوموسی اشعری (که مردی کودن و عوام بود و با حیله‌گری عمروعاص قدرت مبارزه نداشت) اصرار کردند. ابوموسی همان گونه که حضرت علی (ع) نیز پیش‌بینی می‌ کرد، فریب عمروعاص را خورد و حقه او را اجرا کرد.

فراریان خوارج در مکه گرد آمده و اوضاع مسلمین را بررسی می‌ کردند، سه نفر از آنان به نام‌ های عبدالرحمن بن ملجم، برک بن عبدالله و عمرو بن بکر در ضمن گفت و گو به این نتیجه رسیدند تمام خون ریزی‌ ها و گرفتاری‌ مسلمین به واسطه سه نفر است: معاویه، عمروعاص و علی(ع). اگر این سه نفر از میان برداشته شوند، مسلمانان آسوده می‌ شوند. آن‌ ها با خود پیمان بستند هر کدام یکی از این سه نفر را به قتل برسانند؛ عبدالرحمن کشتن علی(ع) را برعهده گرفت؛ عمرو بن بکر کشتن عمروعاص و برک بن عبدالله نیز قتل معاویه را به گردن گرفت.

هر یک شمشیر خود را با سم مهلکی زهرآلود نمودند تا ضربتشان مؤثر واقع شود. نقشه آن‌ها این بود که شب نوزدهم ماه مبارک رمضان مقصود خود را عملی سازند. عبدالرحمان بن ملجم اواخر ماه شعبان وارد کوفه شد و در منزل «قُطام» زنی که پدر و برادرش در جنگ نهروان کشته شده بودند و از این رو کینه شدیدی نسبت به امیرالمؤمنین (ع) داشتند، منزل کرد. قطام نیز ابن ملجم را در کشتن علی(ع) تشویق کرد.

علی (ع) بارها از شهادت خویش خبر داده بود و در همان سالی که به شهادت رسید، به اصحاب خود فرموده بودند، امسال شما به حج خواهید رفت و من در میان شما نخواهم بود. روزی دیگر دست به محاسن شریفشان کشیدند و فرمودند، به زودی شقی‌ ترین مردم این محاسن را با خون سرم رنگین خواهد کرد.

در ماه رمضان سال چهلم هجری حضرت هر شب را در منزل یکی از فرزندانش به سر می‌ برد. شبی نزد حسن(ع) بود و شبی نزد حسین(ع) و شبی در خانه زینب(س) و شبی در خانه ام کلثوم افطار می‌ فرمود و بیش از سه لقمه تناول نمی‌ کرد. وقتی علت را می‌ پرسیدند می‌فرمود، «امر خدا نزدیک است؛ نمی‌ خواهم در حالی که شکمم پر است خدا را ملاقات کنم».

در شب نوزدهم در منزل ام کلثوم بودند. طبق عادت هر شب سه لقمه غذا خورد و به عبادت و نماز مشغول شد. آن شب از سر شب تا طلوع فجر در انقلاب بود، مرتباً کلمه استرجاع (انا لله و انا الیه راجعون) را بر زبان جاری می‌ فرمودند. ام کلثوم چون علی (ع) را در آن حال دیدند، علت را پرسیدند. حضرت فرمودند: دخترم من تمام عمرم را در نبرد ها و صحنه‌ های کارزار گذرانیده‌ ام و با پهلوانان و شجاعان نامی عرب مبارزه کرده‌ ام، چه بسیار یک تنه بر صفوف دشمن‌ حمله‌ ها برده و قهرمانان رزمجوی عرب را به خاک و خون افکنده‌ ام؛ ترسی از چنین اتفاقات ندارم، ولی امشب احساس می‌ کنم که لقای حق فرا رسیده است.

طلوع فجر نزدیک شد و حضرت عازم مسجد شدند. در این هنگام چند مرغابی که هر شب در این موقع در آشیانه خود می‌ خفتند، سر راه امام آمدند و شروع به سر و صدا کردند و گویا می‌ خواستند از رفتن امام جلوگیری کنند. حضرت فرمودند: این مرغابی‌ ها آواز می‌ دهند و پشت سر این آواز ها نوحه و ناله‌ ها بلند خواهد شد. بامدادان قضای حق تعالی ظاهر خواهد گردید.

ام کلثوم عرض کرد: پدر، چرا فال بد می‌ زنی؟

حضرت فرمودند: هیچ یک از ما اهل بیت فال بد نزده و فال بد در ایشان اثر نکند و لکن سخن حقی بود که بر زبانم جاری شد.

سپس حضرت سفارش مرغابی‌ ها را به ام کلثوم کردند.

چون به در خانه رسید، قلاب در به شالی که حضرت به کمر بسته بود گیر کرد و شال باز شد و به زمین افتاد. حضرت کمر را محکم بست و اشعاری خواند که مضمون بعضی از آن‌ها چنین است: «بربند میان خود را برای مرگ. به درستی که مرگ ملاقات کننده است تو را و جزع مکن از مرگ وقتی که بر تو نازل شود، به دنیا مغرور مشو، هر چند موافقت نماید، چنانچه دهر تو را خندان گردانیده است، باز تو را گریان خواهد کرد». سپس فرمودند: خداوندا مرگ و لقای خود را بر من مبارک گردان.

ام کلثوم چون این سخنان را شنیدند به آه و زاری پرداختند و عرض کردند: پدر، چه شده است امشب خبر مرگ خود را به ما می‌ گویی؟ حضرت فرمودند: اینها علائم مرگ من است که از پی یکدیگر آشکار می‌ شود. سپس در را گشود و به طرف مسجد رفت.

ام کلثوم آن چه مشاهده کرده بود برای برادرش، حسن نقل کرد. امام حسن(ع) خود را به پدر رساند و از او خواست که آن شب به مسجد نرود و کس دیگری به جای او نماز بخواند. حضرت فرمودند: حبیب من، رسول خدا(ص) به من خبر داده است در دهه آخر ماه مبارک رمضان با ضربت ابن ملجم مرادی شهید خواهم شد.

امام حسن (ع) عرض کردند: اگر می‌ دانی او قاتل توست، پس او را به قتل برسانید. حضرت فرمود: قصاص پیش از جنایت کنم؟ سپس به امام حسن (ع) فرمودند به خانه برگردد.

حضرت وارد مسجد شدند؛ چند رکعت نافله خواندند، سپس بر بام مسجد رفتند و برای آخرین بار با صدای دلنشین خود اذان گفتند و آن‌گاه برگشتند و کسانی که در مسجد خوابیده‌ بودند، بیدار کردند (حتی به نقلی ابن ملجم در مسجد بود. حضرت به او فرمودند قصدی در خاطر داری که نزدیک است آسمان‌ ها از هم بپاشد و کوه‌ ها متلاشی گردد. می‌ دانم در زیر جامه چه داری).

سپس حضرت وارد محراب و به خواندن نافله مشغول شدند. ابن ملجم در پشت ستونی مخفی شد و چون حضرت سر از سجده برداشت، ضربتی بر سر مبارک آن حضرت زد. ضربت دقیقاً به جایی از سر حضرت اصابت کرد که در جنگ احزاب شکافته شده بود.
حضرت علی(ع) فرمودند: «بسم الله و بالله و علی مله رسول الله فزت و رب الکعبه»؛ به پروردگار کعبه سوگند، رستگار شدم.

سپس در حالی که از خاک محراب بر زخم خویش می‌ ریخت، این آیه را تلاوت فرمودند: «مِنْهَا خَلَقْنَاکُمْ وَفِیهَا نُعِیدُکُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُکُمْ تَارَهً أُخْرَى»؛ شما را از خاک آفریدیم و به خاک برمی‌ گردانیم و بار دیگر شما را از خاک خارج می‌ کنیم.

در این هنگام زمین بلرزید، دریاها به موج آمد، آسمان‌ ها بر خود لرزید، باد سیاه تندی وزید، خروش ملائکه بلند شد و جبرئیل میان زمین و آسمان ندا داد: «تهدمت والله ارکان الهدی و انطمست اعلام التقی و انفصمت العروه الوثقی قتل ابن عم المصطفی قتل علی المرتضی قتله اشق الاشقیاء»؛ به خدا سوگند ارکان هدایت درهم شکست، نشانه‌ های تقوا محو گردید، دستاویز محکمی که میان خالق و مخلوق بود گسیخته شد، پسر عموی مصطفی کشته شد، علی مرتضی به شهادت رسید، شقی‌ ترین اشقیاء او را شهید کرد.

پایان*/

اندیشه معاصر را در روبیکا دنبال کنید.

برای عضویت در کانال بله اندیشه معاصر کلیک کنید.

برای عضویت در کانال تلگرامی اندیشه معاصر کلیک کنید.

مطالب مرتبط