۱۹:۳۰ - ۱۴۰۲/۰۱/۲۱

ابن ملجم مرادی؛ جنایتکار تاریخ

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی اندیشه معاصر،عبدالرحمن بن ملجم مرادیّ، در سال بیست هجری در فتح مصر شرکت کرد و با اشراف آن خطه در آمیخت. خلیفه دوم سفارش وی را به عمرو عاص کرد و از حاکم مصر خواست خانه ابن ملجم را در جوار مسجد قرار دهد تا او که ...

ابن ملجم مرادی؛ جنایتکار تاریخ

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی اندیشه معاصر،عبدالرحمن بن ملجم مرادیّ، در سال بیست هجری در فتح مصر شرکت کرد و با اشراف آن خطه در آمیخت. خلیفه دوم سفارش وی را به عمرو عاص کرد و از حاکم مصر خواست خانه ابن ملجم را در جوار مسجد قرار دهد تا او که به ظاهر از عباد دانسته شده[ تاریخ الإسلام،ج ۳،ص:۶۵۳] و در پیشیانی اش اثر سجود است![ البدایهوالنهایه،ج ۸،ص:۱۵] به مردم قرآن و فقه بیاموزد[ تاریخ الإسلام،ج ۳،ص:۶۵۳].

مرادی بعد از شهادت محمدبن ابی بکر، والی منصوب امیرمؤمنان(علیه السلام)، مصر را ترک گفت و راهی کوفه شد[ البلدان،ص:۲۵۳] و در پیکار صفین در سپاه امام شرکت کرد و پس از جنگ در صف خوارج در نهروان به جنگ با امیرمؤمنان(علیه السلام) رفت و از بازماندگان این پیکار بود.

پس از پایان نبرد نهروان، بقایای خوارج مورد ملاطفت امام قرار گرفتند و حتی چهل مجروح خارجی به دستور حضرت به کوفه منتقل شده و مورد مداوا قرار گرفتند و پس از بهبودی مرخص شدند[ أنساب الأشراف،ج ۲،ص:۴۸۷ .]، اما برخی از ایشان همچون ابن ملجم مرادی بر دشمنی خود باقی ماندند.

مرادی راهی مکه شد و یک سال و پنج ماه پس از جنگ نهروان، امیرمؤمنان(علیه السلام) را در مسجد کوفه به شهادت رسانید[ التنبیه والإشراف، ص۲۵۷٫]. این توطئه شوم از سوی ابن ملجم با حاشیه هایی همراه بود که درنگ در آن پاسخی به این پرسش خواهد بود.

با پایان موسم حج در سال ۳۹ هجری سه نفر از خوارج در مجاور خانه خدا گرد آمدند؛ آنان که به ظاهر از نتیجه حکمیت در جنگ صفین ناراضی بودند تصمیم گرفتند امیرمؤمنان(علیه السلام) و دو نفر از شامیان را در یک روز مشخص به قتل برسانند؛ عبدالرحمن بن ملجم مرادی قتل امیرمؤمنان(علیه السلام) را به عهده گرفت؛ حجاج بن عبدالله که به بُرَک معروف بود کشتن معاویه را پذیرفت؛ عمرو بن بکر نیز کشتن عمرو بن عاص را عهده دار شد.

آنان پس از عمره ماه رجب، مکه را ترک گفتند.[ أنساب الأشراف، ج ۲، ص ۴۸۶؛ الامامه و السیاسه، ج۱، ص۱۷۹٫بُرَک در شام با شمشیر به معاویه حمله کرد و تنها ران وى را شکافت. به دستور معاویه، بُرَک را گرفتند دستها و پاهایش را بریدند و او را رها کردند.

نفر سوم، عمرو بن بکر در مصر به قصد کشتن عمرو بن عاص حرکت کرد. در شب موعود عمروعاص به دلیل بیماری، فردی به نام خارجه بن عدوى را به جاى خود فرستاد و ابن بکر نیز به گمان این که وى، ابن عاص است به وى حمله کرد و وى را کشت.(الاستیعاب، ج ۳، ص۱۱۲۴ ؛ البدء والتاریخ، ج ۵، ص ۲۳۱).]

ابن ملجم به کوفه آمد و در خانه اشعث بن قیس مستقر شد[ البلدان، ص ۲۵۳٫]. او در انجمن قبیله تیم الرباب در محفل خوارج از هنگام نماز صبح تا نزدیک ظهر می نشست ، اما نقشه خود را از دوستانش پنهان می داشت[ أسدالغابه، ج ۳، ص ۶۱۷٫]. مرادی نزد امام علی(علیه السلام) می رفت و حضرت نیز با او مهربانی می کرد حضرت شرّ و بدی را در رخسار او می دید و در این باره می فرمود: «من خواستار زندگی اویم و او خواهان کشتن من»[ البدءوالتاریخ، ج ۵، ص ۲۳۲٫].

او شمشیری را به هزار درهم خرید و آن را زهر داد. روزی امیرمؤمنان(علیه السلام) وی را که در حال سم‌آلود کردن شمشیرش بود، دید و علت را جویا شد، او نیز به دروغ گفت آن را بر علیه دشمنم و دشمن تو آماده می سازم.[ الاستیعاب، ج ۳، ص۱۱۲۴ و ۱۱۲۵ و۱۱۲۷٫]
ابن ملجم در قبیله تیم الرباب دلباخته زنی زیبا به نام قطام بنت شجنه گردید که از خوارج بود، پدر و برادر این زن در نهروان کشته شده بودند. مرادی از او خواستگاری کرد و قطام کابین خویش را سه هزار درهم، یک غلام و یک کنیز و کشتن علی بن ابی طالب(علیه السلام) قرار داد! ابن ملجم درباره کشتن امام پرسید و قطام گفت: باید او را غافل گیر کنی. اگر او را کشتی آرزوی خویش و مرا بر آورده ای و عیش با من تو را خوش باد. اگر کشته شدی آنچه پیش خدا هست از دنیا و زیور و مردم دنیا بهتر و پاینده تر است.

ابن ملجم گفت: به خدا سوگند، جز برای کشتن علی(علیه السلام) نیامده ام. آنچه خواستی برایت مهیا خواهم کرد[ تاریخ الطبری،ج ۵،ص:۱۴۵؛ البدءوالتاریخ، ج ۵، ص ۲۳۲؛ تاریخ ابن خلدون، ج ۲، ص۶۴۷٫].
ابن ملجم مرادی ضمن برخورداری از حمایت اشعث بن قیس؛ دو دستیار را نیز برای اجرای نقشه شوم خود، همراه داشت: وردان بن مجالد که عموزاده قطام بود و به دستور آن زن، به ابن ملجم پیوست[ تجارب الأمم، ج ۱، ص ۵۶۷٫]. شبیب بن شجره نیز درخواست مرادی را برای همراهی در این قتل پذیرفت[ أسدالغابه، ج ۳، ص ۶۱۷٫].
در شب حادثه، ابن ملجم در مسجد کوفه مستقر گردید. او با اشعث بن قیس کندی آهسته گفت وگو می کرد و آن گاه با نزدیکی طلوع سپیده دم، همراه شبیب و وردان، مقابل دری که امیرمؤمنان(علیه السلام) می آمد؛ به کمین نشستند[ همان؛ البدایهوالنهایه، ج ۷، ص۳۲۷٫].
به روایت امام حسن(علیه السلام)، چون علی(علیه السلام) به مسجد آمد و خفتگان را بیدار کرد. با پایش به ابن ملجم زد و او خود را در عبایی پیچیده بود. بدو گفت: «برخیز! می بینم که تو همان کسی باشی که به گمانم می رسد.»[ البدءوالتاریخ، ج ۵، ص۲۳۲٫] پس از اذان، امام نماز صبح را آغاز کرد.

دو شمشیر فرود آمد؛ شمشیر شبیب به طاق نشست اما شمشیر ابن ملجم بر فرق سر علی(علیه السلام) برخورد کرد و آن را چنان شکافت که تا مغز و بالای پیشانی نفوذ کرد[ الطبقات الکبرى، ج ۳،ص ۲۶٫].
پس از این فاجعه، اشعث خود را در پس چهره منافقانه خویش کتمان کرد و در همان سال مرد[ اسد الغابه، ج ۱، ص ۲۵۱٫]. وردان به خانه خود گریخت و توسط فردی از قبیله اش کشته شد. شبیب در تاریکی ناپدید شد و بعدها به درک واصل شد.[ تاریخ ابن خلدون، ج ۲، ص ۶۴۷٫] ابن ملجم نیز دستگیر گردید و مردم او را به حضور امیرمؤمنان(علیه السلام) آوردند که فرمود: به او خوراک خوب بدهید و بر بستر ملایم باشد[ الطبقات الکبرى، ترجمه، ج ۳، ص۲۶٫]، اگر زنده ماندم، خود درباره او تصمیم خواهم گرفت. و اگر کشته شدم، او را مثله نکنید و هم چنان که مرا کشته است بکشید[ الاستیعاب، ج ۳، ص۱۱۲۴ و ۱۱۲۵؛ تاریخ ابن خلدون، ج ۲، ص ۶۴۷٫]. گویا ضربت ابن ملجم کشنده نبود ولی زهر در فرق سر امام اثر کرد[ البدءوالتاریخ، ج ۵، ص۲۳۲٫]؛ ام کلثوم دختر امام، به ابن ملجم که دست بسته ایستاده بود، گریان گفت: ای دشمن خدا! به علی آسیبی نخواهد رسید و خداوند تو را خوار خواهد ساخت. ا

بن ملجم گفت: پس برای چه می گریی؟ به خدا سوگند، این شمشیر را به هزاردرهم خریده ام و چهل روز آن را آماده کرده ام، اگر این ضربت بر مردم شهری فرود می آمد یک تن زنده نمی ماند[ تاریخ ابن خلدون، ج ۲، ص۶۴۷٫].
پس از شهادت امیرمؤمنان(علیه السلام)، قاتل امام کشته شد[ البدءوالتاریخ، ج ۵، ص۲۳۲٫]. از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) روایت شده است که ایشان به علی(علیه السلام) فرمود: آیا می دانی شقی ترین اولین و آخرین چه کسی است؟ علی گفت: خدا و رسول اوآگاه ترند. پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) گفت: شقی ترین اولین کسی است که شتر صالح را پی کرد و شقی ترین آخرین کسی است که بر تو زخم زند. پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) با دست خود اشاره کرد که جای زخم کجاست[ الامامه و السیاسه، ج۱، ص۱۸۱٫].

پایان*/

اندیشه معاصر را در روبیکا دنبال کنید.

برای عضویت در کانال بله اندیشه معاصر کلیک کنید.

برای عضویت در کانال تلگرامی اندیشه معاصر کلیک کنید.

مطالب مرتبط