۱۲:۴۴ - ۱۴۰۱/۱۱/۱۹

نگاهی به فیلم” جنگل پرتقال”؛ ادامه دخترانه های صدرعاملی

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی اندیشه معاصر،  حدود یکسالی از سروصدای جنبش” می‌تو ” در ایران می‌گذرد، جنبشی که پیش‌تر در آمریکا و اروپا آعاز شده و به نمادی برای مبارزه با تعرضات و آزار و اذیت های جنسی تبدیل شده است. در این میان سی...

جنگل پرتغال

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی اندیشه معاصر،  حدود یکسالی از سروصدای جنبش” می‌تو ” در ایران می‌گذرد، جنبشی که پیش‌تر در آمریکا و اروپا آعاز شده و به نمادی برای مبارزه با تعرضات و آزار و اذیت های جنسی تبدیل شده است. در این میان سینما نیز که همواره از وقایع سیاسی و اجتماعی روز جامعه تأثیر می‌پذیرد، به ابزاری برای بیان این جنبش بدل شده تا در قالب داستان‌ها و روایت‌های گوناگون و بهره‌گیری از جاذبه‌های هنر هفتم تصویری ملموس و اثرگذار از زنان قربانی جنسی ارائه دهد و به سهم خود گامی محکم در حمایت از این زنان بردارد.

جشنواره چهل و یکم فجر هم امسال بطور ویژه به این مسئله پرداخته و  ۳ فیلم با محوریت این جنبش به روی پرده فرستاده است؛ فیلم‌های” استاد”،” روایت ناتمام سینما” و ” جنگل پرتقال”.از این ۳ فیلم دو فیلم اول بصورت مستقیم راوی تجاوز جنسی و فیزیکی هستند اما ” جنگل پرتقال” از زاویه دیگری به آزارها و تألمات روحی یک زن می‌پردازد. ” جنگل پرتقال” که اتفاقا ساختار قوی تری نسبت به دو فیلم نام برده دارد، اولین فیلم بلند سینمایی آرمان خوانساریان می باشد، فیلمی که به مدد نام و تجربه فیلمساز کهنه کار و با سابقه سینمای ایران یعنی رسول صدرعاملی توانسته با ظرافت و لطافت راوی یک داستان عاشقانه و چالش‌های شخصیت‌های اصلی داستانش یعنی سهراب و مریم باشد.

صدرعاملی که سال‌هاست دغدغه‌های زنان و دختران بخش مهمی از فیلم‌های او را تشکیل می‌دهند اینبار نیز با اعتماد به کارگردانی جوان و کاربلد و فیلمنامه‌ای محکم توانسته شخصیت یک زن را با تمام جزئیات روی پرده سینما نمایش دهد. صدرعاملی که در فیلم‌های” من ترانه ۱۵ سال دارم”،” دختری با کفش‌های کتانی”،” دیشب باباتو دیدم آیدا” دختران محصل و نوجوان را قهرمان داستان خود قرار داده بود و در فیلم” سال دوم دانشکده من” به سراغ روابط عاشقانه دختران جوان دانشجو رفته بود حالا قهرمان  دخترش در ” جنگل پرتقال” بزرگ تر شده و بحران نوجوانی و خامی جوانی را پشت سر گذاشته است.

داستان” جنگل پرتقال حول محور جوانی به نام سهراب است  که بعد از ۱۵سال به تنکابن یعنی شهر محل تحصیلش بازمی‌گردد تا مدرک تحصیلی خود را از دانشگاهی که در آن درس می‌خوانده دریافت کند، حالا در همین یک روز حضورش در شمال درگیر خاطرات گذشته‌اش می‌شود و فیلمساز با زیرکی و ماهرانه بدون استفاده از فلش بک با تکیه بر یادآوری خاطرات گذشته سهراب از زبان هم دانشگاهیان اش بخوبی شناخت کاملی از شخصیت خودخواه و مغرور سهراب و ناکامی‌های او در این سال‌ها به مخاطب می‌دهد. سهرابی که در اواسط فیلم می‌فهمد، تمام شکست‌های زندگی‌اش بعد از دوران دانشجویی از یکسو بخاطر شکستن دل مریم و آه او و از سوی دیگر به سبب ادعاها و تکبر بیجای خودش بوده است.

” جنگل پرتقال” ساخته شده تا تلنگری به جوانانی چون مریم و سهراب باشد؛ دخترانی که همچون مریم از روی سادگی و خامی عشق یکطرفه خود را فریاد می‌زنند و مورد سوء استفاده قرار می‌گیرند و پسرانی چون سهراب که وجودشان از غرور کاذب و  ادعاهای توخالی پر شده است و تنها راه نجاتشان شکستن این حباب منیّت می‌باشد. فیلمساز با زیرکی هم در طول داستان طرح مسئله می‌کند و هم در پایان راه حل ارائه می‌دهد؛ هم هجرت گاه مفید است و هم رویارویی مستقیم با ترس‌ها و عملی کردن ادعاها می‌تواند راهی مناسب برای برون رفت از وضعیت بغرنج کنونی باشد، مهم اینست که آینده‌ای روشن در انتظار ماست. سکانس‌های پایانی فیلم شاهدی براین مدعاست. تا ثمره این باغ یا جنگل پرتقال شیرین و دلچسب باشد.

خوانساریان با دیالوگ پردازی ساده و روان و در عین حال آغشته به طنز، بهره‌گیری از روانشناسی رنگ برای طراحی صحنه و لباس و انتخاب هوشمندانه جغرافیای سرسبز اما بارانی و مه گرفته شمال کشور، تدوین و موسیقی متن متناسب با حال و هوای داستان، توانسته گامی محکم در مسیر فیلمسازی سینما بردارد. این فیلمساز جوان بدور از تأثیر پذیرفتن از فضای روشنفکرانه حاکم بر سینما، با زبانی ساده و روان زوایای پنهانی شخصیت‌های اصلی را آشکار می‌سازد و دنیایی را در فیلم می‌سازد که دنیای ما و روابط ماست، همین اندازه ملموس و در دسترس.

در پایان باید گفت هرچقدر فیلم«روایت ناتمام سیما» فیلمی ضعیف و سطحی است، «جنگل پرتقال» فیلمی شریف و نماینده‌ای قابل قبول از باشگاه‌ اولی‌های بنیاد سینمایی فارابی است. فیلم زبان و بیانی مناسب در ساختار دارد و از ریتم خوبی بهره می‌برد، ریتمی که با چاشنی عشق و موسیقی، چالش‌ها و فراز و نشیب‌های زندگی شخصیت‌هایش را به نمایش می‌گذارد و با عبور سهراب از توهماتش، نقطه روشن و پرامیدی را پیش روی مخاطب می‌گذارد تا بگوید برای شروع هیچ وقت دیر نیست و جاده زندگی تا موقع مرگ همچنان ادامه دارد.

«جنگل پرتقال» بدون ژست‌های روشنفکری و ادا و اصول‌های بی‌خودی، داستانی با عمیق‌ترین مضامین انسانی و اخلاقی را روایت می‌کند، داستانی که همچون باغی پر از پرتقال، سرشار از حس و بو و رنگ زندگی‌ست.

 

به قلم نفیسه ترابنده

انتهای پیام/*

مطالب مرتبط

آخرین اخبار