۲۱:۴۵ - ۱۴۰۰/۰۳/۰۷

نگاهی به سریال نمایش خانگی«میخواهم زنده بمانم»؛ مثلث عشقی کلیشه ای در دهه ۶۰

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی اندیشه معاصر، «میخواهم زنده بمانم»جدیدترین ساخته کارگردان سریال های موفق وپربیننده ای چون«همه چیز آنجاست»و«هشت و نیم دقیقه»می باشد که به صورت اختصاصی از پلتفرم فیلیمو در حال پخش است.   شهرام شاه حسینی در ا...

نگاهی به سریال نمایش خانگی«میخواهم زنده بمانم»؛ مثلث عشقی کلیشه ای در دهه ۶۰

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی اندیشه معاصر، «میخواهم زنده بمانم»جدیدترین ساخته کارگردان سریال های موفق وپربیننده ای چون«همه چیز آنجاست»و«هشت و نیم دقیقه»می باشد که به صورت اختصاصی از پلتفرم فیلیمو در حال پخش است.

 

شهرام شاه حسینی در این سریال به سراغ سوژه کلیشه ای مثلث عشقی رفته است؛هما،نادر و امیر سه ضلع این مثلث هستند. هما برای نجات پدرش که زیر تیغ اعدام است، عشق خود نادر را ول کرده و زن امیرشایگان می شود. تمام قصه سریال همین یک خط است.موضوعی تکراری که در سریال های تلویزیونی چون«ریحانه»و برخی رمان های عامه پسند ایرانی بارها به آن پرداخته شده است.

 

«میخواهم زنده بمانم»در دهه ۶۰ روایت می شود. فیلمساز برای عقده گشایی خود این دهه را برای روایت داستان انتخاب کرده است تا در نبود نظارت کافی بر شبکه نمایش خانگی هرآنچه در ذهن دارد به مخاطب القا کند.فضای سریال سرد و تیره است،جاییکه که عشق های پاک چون عشق هما و نادر به یکدیگر به ناحق قربانی زر و زور صاحبان قدرت یعنی امیرشایگان می شود.

 

شاه حسینی همانند همتای خود هومن سیدی تصویری سیاه و غیرمنصفانه از نیروهای مردمی دهه ۶۰ که در کسوت کمیته و یا سپاه به انقلاب و مردم خدمت میکردند به نمایش می گذارد. سکانس آغازین سریال موید این نکته است،جاییکه نیروهای کمیته بسیار مضحکانه و به زعم کارگردان لابد از فرط بیکاری،هما و نادر را سوال پیچ میکنند تا دریابند نسبتی با هم دارند یا خیر؟!و چه شیرین نادر و هما با داستان بافی های خود آنها را گول می زنند!

 

فیلمساز پا را فراتر گذاشته و قوه قضاییه را هم زیرسوال می برد تا اوج بی کفایتی مسئولان مملکتی را در اوایل انقلاب به تصویر بکشد و بطور ضمنی بگوید که نظام جدید سرکار آمده در نادیده گرفتن حق و عدالت چیزی کمتر از رژیم منحوس شاهنشاهی ندارد.در این سریال کل قوه قضاییه روی انگشتان امیر شایگان میچرخد،کسی که به شیوه رابین هود خودش مستقیما هرآنچه به نظرش حق و عدالت است،اجرا می کند و کاری به قانون مملکت هم ندارد.هنوز مشخص نیست که چرا بهمن دشتی انقدر از شایگان حساب میبرد و یا امیرشایگان این همه قدرت و نفوذ را از کجا آورده است؟امیرشایگان که در داستان نماد قدرت و حامی حق و عدالت معرفی میشود،از لحاظ روحی شخصیتی نامتعادل است.یادمان بیاید صحنه آتش زدن انبار و خودسوزی صاحب آن را. شایگان پسری است که پدر خود را  مسبب نابودی زندگی مادرش میداند و چندین سال دست و پا و چشم او را بسته و در یک خانه زندانی کرده است تا به شیوه فکری خود او را مجازات کند تا زمانیکه بتواند او را ببخشد.

 

فیلمنامه سریال در بیان ماجرای عشقی خود نیز ضعیف عمل کرده است و مملو از حفره های تو خالی است. مثلا چرا وقتی هما و یا نادر می فهمند چشم شایگان بدنبال هماست یک صیغه موقت بین خود نمیخوانند تا شایگان دست از سرشان بردارد.همچنین عاشق شدن امیرشایگان با آن لحن و تیپ جدی و سرد در یک نگاه برای مخاطب غیرقابل باور است.

 

«میخواهم زنده بمانم»در کنار داستان مثلث عشقی خود،داستان عاشقانه دیگری را نیز بیان میکند،عشقی که باز هم نامتعارف و دردسر ساز است؛عشق کاوه به شیوا،عشق چشم بسته پسری ساده دل به زنی که چندین سال از او بزرگتر است و نه تنها از لحاظ سنی بلکه سواد و موقعیت اجتماعی هم هیچ تناسبی با هم ندارند.

 

در پایان باید گفت«میخواهم زنده بمانم»با دست گذاشتن روی سوژه ای تکراری و قابل پیش بینی،ریتم کند و کسالت بار،عدم همخوانی پوشش و گریم شخصیت ها با فضای داستان و بازی های کلیشه ای بازیگرانش مثلا حامد بهداد همچون نقش های گذشته اش اینجا نیز یک آدم روانی و عصبی است فقط فریاد نمیزند و با آرامش عقده های روحی خود را خالی می کند،برگ برنده ای در چنته ندارد و شاید به دلیل ساختار بسیار ضعیف دیگر رقبای خود در شبکه نمایش خانگی توانسته عنوان پربیننده ترین سریال را به خود اختصاص دهد.

 

*نفیسه ترابنده

انتهای پیام/*

مطالب مرتبط