۱۵:۴۴ - ۱۴۰۰/۰۴/۱۲

امام کاظم علیه السلام و دستگیری از شیعیان

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی اندیشه معاصر، در اعلام الوری، طبرسی می نویسد که عبدالله بن سنان گفت: برای هارون الرشید لباسهای فاخر و گران قیمتی آورده بودند. هارون آنها را به علی بن یقطین وزیر خود بخشید، و از جمله آن لباسها دراعه بود از خز و ...

امام کاظم علیه السلام و دستگیری از شیعیان

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی اندیشه معاصر،

در اعلام الوری، طبرسی می نویسد که عبدالله بن سنان گفت: برای هارون الرشید لباسهای فاخر و گران قیمتی آورده بودند. هارون آنها را به علی بن یقطین وزیر خود بخشید، و از جمله آن لباسها دراعه بود از خز و طلا بافت که به لباس پادشاهان شباهت داشت. علی بن یقطین آن لباسها را به اضافه اموال زیاد دیگری برای موسی بن جعفر علیه السلام فرستاد. حضرت دارعه[۱] را توسط شخص دیگری غیر از کسی که آورده بود، برای خودش فرستادند. علی بن یقطین از پس فرستادن دراعه به شک افتاد و علت آنرا نمی دانست. حضرت در نامه ای نوشتند: دراعه را نگهدار و از منزل خارج مکن یک وقت مورد احتیاج تو واقع می شود. علی بن یقطین آن را نگهداشت.

پس از چند روز بر یکی از غلامان خود خشم گرفت و او را از خدمت عزل کرد همان غلام پیش هارون الرشید سخن چینی نمود که علی بن یقطین قائل به امامت موسی بن جعفر علیه السلام است و خمس اموال خود را در هر سال برای او می فرستد و همان دراعه­ای که امیرالمؤمنین به او بخشیدند، برای موسی بن جعفر علیه السلام در فلان روز فرستاده. هارون بسیار خشمگین شد. گفت باید این کار را کشف کنم. همان دم از پی علی بن یقطین فرستاد. هنگامی که حاضر شد، گفت: آن دراعه­­­ای که به تو دادم، چه کردی؟ گفت: در خانه است و آن را در پارچه ای پیچده ام و هر صبح و شام باز می کنم و نگاه می نمایم و از لحاظ تبرک آن را می بوسم. هارون گفت: هم اکنون آن را بیاور.

علی بن یقطین یکی از خدام خود را فرستاد و گفت: در فلان اطاق داخل فلان صندوق، دراعه­ای در پارچه پیچیده است، فورا بیاور. غلام رفت و آورد. هارون دید دراعه در میان پارچه ای گذاشته شده و عطر آلود است؛ خشم او فرو نشست و گفت آن را به منزل خود برگردان. دیگر سخن کسی را درباره تو قبول نمی کنم و جایزه زیادی به او بخشید. غلامی را که سخن چینی کرده بود، دستور داد هزار تازیانه بزنند هنوز بیش از پانصد تازیانه نزده بودند، که مرد.[۲]

پی نوشت ها:

[۱] لباسی که جلویش باز است و روى لباسها می پوشند.

[۲] کشکول بحرانى، ج ۲، ص ۱۳۲

منبع: داستانها و پندها، ج ۱

انتهای پیام/*

مطالب مرتبط

آخرین اخبار