۱۶:۴۲ - ۱۴۰۰/۰۲/۱۸

ادبیات داستانی قبل از اتقلاب تحت تأثیر ناتورالیسم غربی بود

به گزارش اندیشه معاصر؛ بررسی ادبیات داستانی قبل از انقلاب نشان می‌دهد که ما می‌توانستیم در رئالیسم اجتماعی پیشرفت کنیم، اما نویسندگان ما تحت تاثیر ناتورالیسم غربی قرار گرفتند. سعید تشکری: گفت دوم: رمان‌نویسی با گرایش رئالیسم اجتماعی در گف...

ادبیات داستانی قبل از اتقلاب تحت تأثیر ناتورالیسم غربی بود

به گزارش اندیشه معاصر؛ بررسی ادبیات داستانی قبل از انقلاب نشان می‌دهد که ما می‌توانستیم در رئالیسم اجتماعی پیشرفت کنیم، اما نویسندگان ما تحت تاثیر ناتورالیسم غربی قرار گرفتند.
سعید تشکری:

گفت دوم: رمان‌نویسی با گرایش رئالیسم اجتماعی

در گفت اول بیان کردم، نویسنده‌های ما در دهه ۳۰ تا ۵۰  بیش از آن‌که تحت تأثیر رئالیسمِ روز اروپا باشند، تحت تأثیر ناتورالیسم غربی هستند که به اشتباه آن را رئالیسم می‌خوانند. اولین رمانی که به رئالیسم اجتماعی در تاریخ ایران می‌پردازد، رمانی است به نام «تهران مخوف». در این رمان نویسنده، به نحلۀ فکری اواخر دوره قاجار و عهد پهلوی اول می‌پردازد. او شب‌های مخوف و پر از بی‌بندوباری تهران قبل از انقلاب را به خوبی پرداخت می‌کند که در دهه ۳۰ انتشار یافت. «تهران مخوف» سنگ بنایِ رمان‌هایی است که بعد از آن توسطِ نویسندگان بدنه و عمدتاً زرد مثلِ امین فقیری، ارونقی کرمانی و … تولید شد.

به طور مثال، ما وقتی از ارونقی کرمانی صحبت می‌کنیم و اثرِ «گربه چکمه‌پوشش» را مثال می‌زنیم با یک کار پاورقی  زرد روبه رو‌ هستیم که بحث اصلی آن پرداخت به  معضل فساد زنان است. او در رمان‌های دیگرش هم به این مسئله می‌پردازد. نمونه دیگر از این دسته از نویسندگان علی‌محمد افغانی است با همین نوع تکاپو.

اما باید بگویم نویسندگانی مثلِ اسماعیل فصیح، محمود دولت‌آبادی و خیلی‌هایِ دیگر بیشتر از آن‌که در بندِ رئالیسمِ اجتماعی باشند، به ناتورالیسم گرایش دارند که نمونه‌اش می‌شود به آثار شخص اسماعیلِ فصیح در «دل کور» اشاره کرد و یا خود محمد دولت‌آبادی که از روستا یک شاکلۀ ناتورالیستی می‌سازد تا رئالیسم اجتماعی. در این میان باید توجه داشته باشیم که نقش «دُنِ آرام» شولوخوف را نمی‌توان در آثار دولت‌آبادی نادیده گرفت.

اما گروهی دیگر از نویسندگان ما هستند که تحت تأثیر رئالیسم عربی هستند و در این گفت قصد دارم که به این موضوع بپردازم و روشن کنم که کدام نویسندگان عرب بر نویسندگان ایرانی ما تأثیر گذاشتند. برای پرداختن به این مقوله ابتدا باید یک آشنایی ضمنی با ادبیات عرب و نویسندگان عربی پیدا کنیم؛ زیرا این ادبیات بسیار دلنشین، عمیق و گویا است. در حقیقت برای حسرت ندانستن زبان عربی در حدی بیش از انت و انتما کافی است که تسلط خوبی بر ادبیات فارسی داشته باشیم و به قدر کافی عربی بدانیم. تلاش کنیم یکی دو شعر همراه با چند جمله قصار از مردم عرب را با لهجه درست بخوانیم و بعد ترجمه سلیس فارسی آن را بشنویم. متوجه می‌شویم که چه شباهت غریبی بین ما و این ادبیات چه بخواهیم و چه نخواهیم وجود دارد.

غاده السمان نویسنده و ادیب سوری است که بینِ مردم ما بیشتر شعرهایش نمود دارد و همه او را به عنوان یک شاعر توانمند می‌شناسند. خانم السمان یک نویسنده، رمان‌نویس و روزنامه‌نگار بسیار قوی است.

غسان کنفانی، هشام مطر و قله ادبیات عرب یعنی نجیب محفوظ نقش بسیار کلیدی در این عرصه ایفا می‌کنند. نجیب محفوظ هم رمان‌نویس بوده و هم نمایشنامه‌نویس. اوست که برای اولین‌بار در تاریخ ادبیات عرب جایزه جهانی نوبل را از آن خود می‌کند. او می‌گوید، زندگی‌اش در سطر، سطر رمان‌ها و نمایشنامه‌هایش مستتر است. برخلاف ما ایرانی‌ها که هربار به نویسنده‌ای مراجعه می‌کنیم و از او می‌پرسیم که نوشته‌اش چقدر شباهت دارد با خودش، به شدت وحشت دارند از اینکه شباهت بین خودشان و آثارشان را مثال بزنند. بهتر است بگویم آنها از این شباهت فرار می‌کنند. رمان معروف نجیب محفوظ «از قصر تا قصر»- که جایزه نوبل هم گرفت- در حقیقت سه‌گانه‌ای است که به عناوین بین‌القصرین، قصر الشوق و السکریه، سه نسل از خانواده عرب را معرفی می‌کند و از آنها می‌گوید. این کتاب‌ها در ایران به نام‌های  «بین‌‌القصرین»، در فاصله «از قصر تا قصر» و «گذرِ قصر» ترجمه شده است.

همین اتفاق را می‌توانیم در آثار اسماعیل فصیح کاملاً مشهود بدانیم. همچنین محمد حجازی و نویسندگانی که پاورقی‌نویس بودند و گرته‌برداری از آثارِ این بزرگان را در سرلوحۀ کارشان قرار می‌دادند.

نویسنده دیگری که می‌خواهم به آن بپردازم: جبران خلیل جبران است. نویسنده‌ای شاعرانه‌نویس که زاده شمال لبنان است. او تأثیرِ غریبی در نثر و ذهنیت نویسندگان چون میثاق امیر جعفری داشته که نثری شاعرانه دارند و از چیزهایی حرف می‌زنند و می‌نویسند که آنها را زندگی کرده‌اند.

رمانِ پیامبرش را مثال می‌زنم: این رمان در ایران با ترجمه مهدی مقصودی به چاپ‌هایِ پنجاهم و شصتم در زمان خودش رسید. اما حرفم این است که مدت‌ها در ایران به طورِ اشتباه مردم فکر می‌کردندکه دارند زندگی پیامبر اکرم(ص) را می‌خوانند. در صورتی که هیچ ارتباطی با ایشان نداشت. برای عنوان رمان هم باید بگویم که بیشتر نامش پیام است تا پیامبر.

خُب اینها اشکالاتی است که در جامعه ادبی ایران به وفور پیدا می‌شود. نمونه دیگر نامه‌های عاشقانه جبران خلیل جبران است، آن هم به معشوقه‌اش می زیاده. مِی زیاده شاخص‌ترین نویسندۀ زن عرب در ادبیات قرن بیستم است.

اکنون زمان این رسیده که به ادبیات کشور خودمان بپردازیم. با دقت در کتاب‌های «چهل نامه کوتاه» به همسرم نوشته نادر ابراهیمی، «بار دیگر شهری که دوست می‌داشتم» ، یا حتی  «یک عاشقانه آرام» درخواهیم یافت که عرصه گرته‌برداری در ادبیات ایران نزد نویسندگان بزرگ ما امری بدیهی است. به خاطر همین عرض می‌کنم که ما بیشتر تحت تأثیر ادبیات عرب هستیم تا آندره ژید به طور مثال.

می‌گویم آندره ژید و «مائده‌های زمینی» چون خیلی‌ها معتقد بودند که نادر ابراهیمی تحت تأثیر آن نثرش را دگرگون می‌کند و آثاری این چنین را می‌نویسد.

رمان «پدران، پسران» از هشام مطر، آثار غسان کنفانی، طبیب صالح یا احمد سعداوی، «فرانکشتاین در بغداد» که اثری است سورئالیستی، همه از نویسندگانی هستند بسیار تأثیرگذار بر فضای ادبیات ایران. نمونه‌ای که دولت‌آبادی در شولوخف‌نویسی خود از  رمان «پدران و پسران»  و «دن آرام» دنبال می‌کند.

اصلاً نبضِ ادبیات رمان عربی در مصر که توسط خیلی از مترجمان ما مثل آقای رضا عامری در ایران ترجمه شده است، نمونه دیگری است که ادبیات ایران را تحت تأثیر خودش قرار می‌دهد. این در حقیقت شباهت‌هایی است که بین نویسندگان عرب و ایرانی وجود دارد. فراموش نکنیم اکثر این نویسندگان عرب در دانشگاه گورکی درس خوانده‌اند؛ یعنی آنها هم تحت تأثیر ادبیات روس هستند. اما ادبیات روسی که در آن دین باوری در کنار جعل و خرافه وجود دارد برخلاف اساس اصلی ادبیات روس که این قصه در آن وجود ندارد. حالا اینجاست که ما می‌توانیم بگوییم که با توجه به اینکه رمان تصویری عینی از چشم‌انداز و برداشت نویسنده از زندگی است، می‌تواند اوضاع فکری و فرهنگی هر عصری را به تصویر می‌کشد و نهایتاً با این تعریف جنابِ آقای پیمان صالحی می‌توانیم نزدیک بشویم که رمان‌هایمان باید برداشت ساده و شفاف داشته باشد.

بیاییم پنج یا ۱۰ رمان ایرانی را در سال‌های بعد از انقلاب اسلامی در نظر بگیریم.

به طور مثال: «کلیدر» را انتخاب می‌کنیم و می‌بینیم شاعری پیدا می‌شود و درباره آن می‌گوید: «کلیدر باید در دو جلد خلاصه شود و قله‌های آن از مه بیرون بیاید.» همه این جمله را تعریفی از ویژگی‌های خوب «کلیدر» می‌دانستند؛ در صورتی که اینطور نیست. بلکه حقیقت امر این است که به دلیلِ اطناب کلامی که در «کلیدر» وجود دارد اصل رمان «کلیدر» در مه است و مه هم جایی است که قابل دیده شدن نیست. پس این نوع نگاه‌ها، در ادبیات رئالیسم اجتماعی اثبات می‌کند منتقدین ما، صاحب‌نظران ما نتوانستند بحث میان رئالیسم و ناتورالیسم را سروسامان بدهند. پس اگر بررسی تطبیقی بین رمان‌های اجتماعی ایران و مصر را بخواهیم انجام دهیم، «تهران مخوف» در سال ۱۳۰۳ از مرتضی مشفق کاظمی نخستین رمان اجتماعی و فارسی و رمان «زینب، مناظر و اخلاق ریفیه» ۱۹۱۴ از محمدحسین هیکل نخستین رمان احتماعی مصر است که شباهت‌های این دو رمان بسیار زیاد است.

چقدر ساده و روان در رئالیسم اجتماعی می‌توانستیم جلو برویم و نرفتیم؛ این در حالی است که همچنان معتقدیم رمان‌هایی مانند «سنگ صبور» و از این دست آثار می‌توانند رمان رئالیسم اجتماعی باشد. این همان راه اشتباهمان است که به مثابه یک پیکره غلط همچنان داریم آن را دنبال می‌کنیم. امیدوارم بتوانیم  در برسی رمان‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی به شاکله بهتری از این بحث در  گفت‌‌ های آینده برسیم.

مطالب مرتبط

آخرین اخبار