کلام مشهور/ شعری از مهدی عزیزی
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی اندیشه معاصر،کلام مشهور شعری از مهدی عزیزی را با هم میشنویم.
کلام مشهور
می آیی و غم از دل بیرون رود به آنی
همچون نسیم صبحی شوقی درون جانی
پرواز کن کبوتر ، پر گیر سمت خورشید
تا کی به دام افتی در بند این و آنی
ای کاش از زلالش چشم و رخی بشوئیم
آواز سر دَهیم از پایان غم بخوانی
زلفت بلند و بالاست دل بسته بر کمندت
این عاشق غمین را یار خودت ندانی؟!
ما را سری نباشد غیر از فدا نمودن
خونم بریز و مگذار پایان شود جوانی
شمع وجود ما را تا قد و قامتی هست
در پای رهروانت روشن نما چنانی
خورشید باش روشن تا صبح دولت دوست
لبخندِ بر لبت شد تفسیرِ مهربانی
خورشید وصفتان بود در آن کلام مشهور
در سینه ی زلالان بنشسته یارِ جانی
تا رایتت بلند است دشمن نگیرد آرام
این نهضت است قائم بر یار جمکرانی
از هجر و داغ دوری ما را رها کن آزاد
این پر شکسته را کُشت پیغام لن ترانی
آقا بیا که مفلوک در حال زار خود مُرد
زد مرغ بسملت پا این آخر الزَّمانی
مهدی عزیزی
اندیشه معاصر را در روبیکا دنبال کنید.
برای عضویت در کانال بله اندیشه معاصر کلیک کنید.
برای عضویت در کانال تلگرامی اندیشه معاصر کلیک کنید.
انتهای پیام/*
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰