بیوگرافی افسانه پاکرو
او پس از گرفتن فوق دیپلم و گذراندن یک دوره کلاسهای استاد سمندریان برای بازی در فیلم محکومین بهشت در سال ۸۳ انتخاب شد و بعد از آن برای بازی در سریال رسم عاشقی دعوت شد و شهرت خود را در این سریال به دست آورد.
دو خواهر که از نظر خودشان، دوقلو هستند. علاقمندیهایشان، فعالیتشان و حتی لباسهایشان هم شبیه هم است. جالب است که دعای تحویل سال این دو خواهر هم یک چیز بود: «سلامتی و تندرستی». با این دو خواهر دوست داشتنی گپی خودمانی زدیم.
گفتگویی جذاب با افسانه و سعیده پاکرو
همیشه با هم بودیم
چرا سعیده به سراغ بازیگری نیامد؟
برادرم هم یکبار در یکی از سریالهای تاریخی بازی کرد. آن موقع سن کمی داشت. وقتی کارگردان نوع دیالوگ گفتن را برایش توضیح داده بود، چون دیالوگ ها به سبک قدیمی بود، گفت نمی توانم این دیالوگ ها را بگویم. کار را رها کرده و آمده بود.(می خندد) فکر می کنم خانواده ام خیلی به این کار علاقه ندارند. شاید چون محدودیتها و سختیهای من را دیده بودند، نخواستند وارد این حرفه شوند.
سعیده : افسانه درست می گوید، پیشنهاد زیاد داشتم. من دوست داشتم اما آن زمان اصلاً فرصت این کار را نداشتم. آن موقع زیاد دوست نداشتم ولی الان دوست دارم این کار را به شکل حرفه ای ادامه بدهم. ولی خب الان دیگر پیشنهاد ندارم. البته کار فیلمسازی را بیشتر از بازیگری دوست دارم.
کفش های نو سفید در راه مدرسه
افسانه: لباس خریدن من و سعیده برای عید، هم خودش داستانی داشت. همیشه هم لباس هایمان یک شکل بود. حتی خودمان به خیاط طرح می دادیم. لباس عروسکی و… دوست داشتیم. خاطرم است اولین روزی که بعد از تعطیلات مدرسه می رفتیم کفش های نو سفیدمان از چند متری تابلو بود.
سعیده: همانطور که افسانه گفت، لباس هایمان را خودمان انتخاب می کردیم. قدیم خیلی مهم بود که لباس نو بپوشیم. البته ما تولدهایمان هم همینطور بود. جشن مفصلی میگرفتیم. مثلا ۱۰ سالمان که بود تولد می گرفتیم در حد عروسی.
با مادرم نمایشگاه نقاشی میگذارم
افسانه: راستش را بخواهید من خیلی دوست داشتم نمایشگاه نقاشی برگزار کنم. من دانشگاه نقاشی خواندم. خیلی دوست داشتم آثارم را در معرض دید عموم بگذارم . اصلاً قبل از بازیگری، بیشترین علاقه ام نقاشی بود. ولی همیشه مشکلی پیش آمده که نتوانستم این کار را به سرانجام برسانم. از طرفی مادر من نقاش هستند.
سعیده: برعکس افسانه و مادرم من اصلاً در زمینه نقاشی استعداد ندارم. حتی نمی توانم یک خط ساده بکشم. برای دخترها خلبانی نبود، رفتیم دوره مهمانداری گذراندیم.
افسانه: هر وقت حرف ازدواج پیش میآید، تصمیم میگیریم با دو برادر ازدواج کنیم که مجبور نشویم از هم جدا شویم. (میخندد) ولی تا الان خیلی به شکل جدی به ازدواج فکر نکردهایم. جدا شدن از همدیگر هم برایمان سخت بود. ولی کم کم باید به این قضیه جدی تر فکر کنیم. سعیده: موافقم.
سریالهای خوب ایام نوروز
افسانه: آقای فرهنگ برای سریال جشن تولد از من دعوت کردند. خیلی هم دوست داشتم با ایشان کار کنم. ولی از آن جایی که کار در کاشان بود و فشرده انجام میشد و اجازه رفت و آمد نداشتم، قبول نکردم. البته با تهیه کننده هم به توافق نرسیدیم. در مورد کارهای دیگر هم خیلی از کم و کیف آنها خبر ندارم. ولی میدانم که شبکه یک قرار است پایتخت ۲ را پخش کند. آقای مقدم برای پایتخت ۱ از من دعوت کردند ولی قسمت نشد. مطمئنم این کار هم خوب میشود. اصلا آقای مقدم هر کاری بسازند مورد استقبال قرار میگیرد.
متاسفانه همیشه به دنبال نام بازیگری حاشیههایی هم بوده است. فکر میکنم پدرم هم از این قضیه نگران بودند، به خصوص اینکه من دختر بودم و حساسیت بیشتر بود. نمیتوان درباره این مسئله کلی صحبت کرد. فقط میتوانم درباره خودم بگویم که چون در هر صنفی همه نوع آدمی دیده میشود. پس نمیتوان گفت که همه اهالی سینما بد هستند.
افسانه: چند سال پیش به اتفاق سعیده و دوستان مان رفتیم کیش. هوا گرم بود و ما هم دائم کنار دریا بودیم. وقتی برگشتیم آنقدر سیاه شده بودیم که مامانمان هم ما را نشناخت. فکر می کنم ۱۲ سال پیش بود. ولی هیچ وقت چهره مادرم یادم نمی رود. میگفت مثل سیاه پوست ها شده اید.
سعیده: یک بار برای مسابقه شنا به شهر دیگری رفتیم. یک ساک بستیم از خودمان بزرگتر. مسابقه دادیم و منتظر بودیم که پدر و مادرمان بیایند دنبال مان. من و افسانه کلی گریه کردیم. آن سفر برای من تلخ و در عین حال پرخاطره بود. خیلی دلمان تنگ شده بود.
سعیده بازیگردان من است
هر دو هدیه تهرانی را دوست داریم
سفره هفت سین خوب بود اما خانه تکانی، هرگز!
فیلم شناسی افسانه پاکرو
افسانه پاکرو در سینما
۱۳۹۸ ترانه ای عاشقانه برایم بخوان
۱۳۹۷ بهشت گمشده
۱۳۹۴ دلتا ایکس
۱۳۹۴ دو عروس
۱۳۹۳ یادگاری
۱۳۹۰ شبکه
۱۳۸۹ چشم
۱۳۸۸ شیر و عسل
۱۳۸۷ زندگی شیرین
۱۳۸۵ محاکمه
۱۳۸۴ رؤیای خیس
۱۳۸۴ محکومین بهشت
کارهای تلویزیونی
- زیباتر از رویا – ۱۳۹۲
- تکیه بر باد – ۱۳۹۱
- خط آفتاب – ۱۳۹۱
- من کجا خوابم برد – ۱۳۹۱
- آقای عبدی نسب و بانو – ۱۳۹۲
- در مسیر زاینده رود – ۱۳۸۹
- رسم عاشقی – ۱۳۸۴
- پیدا و پنهان – ۱۳۸۴
- فکر بد نکن – ۱۳۹۰
مصاحبه ای کوتاه با افسانه پاکرو
چطور شد که بازیگر شدید ؟
من در ۱۴ سالگی قرار بود وارد این عرصه شوم اما قست نشد ،در واقع به خاطر درس و مشق ،خودم و خانواده ام خیلی با این کار موافق نبودیم ،بعد از گرفتن فوق دیپلم و گذراندن یک دوره کلاسهای استاد سمندریان برای فیلم محکومین بهشت و بعد از آن سریال رسم عاشقی انتخاب شدم که فکر می کنم این هم خواست خدا بود وگرنه خودم اصلا فکرش را نمی کردم که بتوانم به این زودی به نتیجه برسم از این به بعد هم خودم را دست خدا سپردم البته تمام تلاشم را می کنم تا بتوانم در این راه صاحب سبک و با تجربه ای موفق باشم اما می دانم که اگر او نخواهد اصرار من بی مورد و بی نتیجه است.
عاشق بازیگری هستید ؟
بله ،با تمام وجود این کار را دوست دارم اما اگر روزی دیگر بازی نکنم خیلی ناراحت نمیشوم چون میدانم به صلاحم بوده و خواست خداوند بوده.
شهرت چقدر برایتان لذت بخش بوده ؟
از شهرت بیزارم. این را بدون اغراق میگویم. من واقعا به خاطر حس شهرت طلبی به سراغ این حرفه نیامدم.
فقط این که بتوانم در نقش یک آدم بیگانه با خودم زندگی و حس و حال آنها را جلوی دوربین تجربه کنم برایم لذت بخش است و بس.
نه آنقدر که تمام نشریات از زبان من بنویسند: تمام زندگی من شانس است،که متاسفانه عدهای از نشریات نمیدانم به چه دلیل این کار را کردند. من نه به شانس و اقبال بلکه به مشیت الهی اعتقاد ویژهای دارم.
اگر روزی بخواهید ازدواج کنید و همسرتان از شما بخواهد این شغل را کنار بگذارید چه میکنید؟
اصلا به مقوله ازدواج فکر نمیکنم.
به خانه داری علاقه مند هستید؟
من تمام غذاها را میتوانم بپزم اما معمولا مادرم در خانه از من و خواهرم خیلی کمک نمیخواهد.
خانواده ات با شغلی که انتخاب کردهای مخالف نبوده اند؟
نه ،در واقع مشوق اصلی من خانوادهام هستند. البته پدرم اوایل خیلی این شغل را دوست نداشت و دلش میخواست من حرفهی دیگری را انتخاب کنم؛ اما حالا خیلی هم علاقه مند شده و با شوق کارم را دنبال میکند.
با خواندن و نوشتن هم میانه ای داری؟
البته خاطراتم را هر روز مینویسم اما خیلی فرصت اینکه بیشتر به آنها بپردازم را ندارم ،مدتی هم به رمان خیلی علاقه مند شده بودم و اکثر آثار دانیال استیل را خواندهام.
بر عکس خانوادهام خیلی به سفر علاقه ندارم؛ اگر قرار باشد به مسافرت بروم؛ شمال کشور را انتخاب میکنم.
در زندگی بیش از همه برای چه چیزی ارزش و احترام قایل هستید؟
برای خانوادهام و خواستههای آنها.
بیشتر فرد آینده نگری هستید یا به امروز خیلی فکر میکنید؟
اتفاقا به آینده خیلی فکر میکنم و تا حدی هم رویایی هستم.
برای جوانان هم سن وسال خودت که دوست دارند وارد این عرصه شوند چه پیامی داری؟
اینکه اگر این شغل را واقعا به خاطر خودش دوست دارند، از راه درستش وارد بشوند و مطمئن باشند که به یاری خداوند حتما موفق میشوند