به گزارش پایگاه خبری تحلیلی اندیشه معاصر، دکتر زهرا سادات حسینی- در روزهایی که آسمان وطن بار دیگر زیر آتشبار بیرحمانهی رژیمی متجاوز به لرزه افتاده و پیکر بیگناه انسانها در خاک و خون غلتیده است، صدای انفجار تنها پژواکی نیست که به گوش میرسد؛ صدای دیگری نیز در میدان هست، صدایی که نه از گلوله و بمب، که از جوهر قلم، طنین اندیشه و لرزش واژه میآید: صدای ادبیات فارسی. در بحبوحهی حملهی تجاوزگرانه اسرائیل به ایران، ادبیات یکبار دیگر نشان داد که چگونه میتواند از دل ویرانهها، خانهی معنا بسازد و در برابر هجمهی بیرحمی، سنگر «انسان» را پاس بدارد.
واژهها در خط مقدم جبههی روانی
ادبیات فارسی، با تکیه بر پیشینهای هزار ساله، همیشه در بزنگاههای تاریخی ملت ایران حاضر بوده است. از دل جنگها، شکستها، فاجعهها و غارتها، همواره واژههایی برخاستهاند که نگذاشتند روح این ملت در هم بشکند. امروز نیز همان سنت زنده است: وقتی گلولهها خاموش میشوند، این شعر، روایت و زبان است که زخمها را مرهم مینهد و ذهنهای زخمی را بازسازی میکند.
ادبیات ما در این روزها، نه بهعنوان سرگرمی یا تزیینی بیکارکرد، بلکه بهعنوان یک سلاح فرهنگی-روانی وارد میدان شده است؛ سلاحی که همزمان مینویسد، میسوزاند، التیام میدهد و در برابر روایتسازیهای تحریفشدهی دشمن، سپر میگیرد.
حافظهی زخم، حافظهی ملت

حافظهی زخم، حافظهی ملت
در حملهی ناجوانمردانهی اخیر، بسیاری خواستند صدای ما را خاموش کنند. اما ادبیات فارسی، حافظهی رنج جمعی است. این زبان، پیکر کودکی را که زیر آوار جان داد، فراموش نمیکند. این زبان، نفسنفسهای امدادگری را که در خط مقدم جان فدا کرد، ثبت میکند. این زبان، میتواند تصاویر خاموش تلویزیون را به روایتهایی تبدیل کند که در حافظهی نسلها بماند.
در چنین لحظاتی، نقش ادبیات، فراتر از بیان است؛ ادبیات در جایگاه دادخواهی بیصداها مینشیند. آنجا که دادگاههای رسمی خاموشاند یا رسانهها در محاصره، ادبیات بازماندهها را بدل به شاهدان زنده میکند.
امید، واژهای مقاوم
یکی از بزرگترین کارکردهای زبان و ادبیات، ایجاد پیوند بین گذشتهی سرافراز و آیندهی هنوزنیامده است. در شعر فارسی، حتی در دل ماتم، نوید فردا پنهان است. امروز نیز، در شرایط بحران، شعرها و روایتهای تازهای سر برمیآورند که بر آوار این روزها، بذر امید میپاشند. شعرهایی که با درآمیختن رنج و ایستادگی، تابآوری را میآموزند. نثرهایی که از میان خاکستر، افق بیداری را ترسیم میکنند.
امروز بیش از همیشه به ادبیاتی نیاز داریم که نه فقط بگریاند، بلکه بیدار کند. ادبیاتی که نه فقط حماسهسرایی کند، بلکه در دل ترس، معنا بیافریند.
نبرد روایتها؛ زبان، خاکریز هویت
حمله نظامی، فقط به خاک نیست؛ به حافظه و ذهن و هویت نیز حمله میشود. دشمن، در کنار بمب، روایت هم پرتاب میکند. ادبیات فارسی در این میدان، میتواند دیوار مقاومی در برابر تحریف تاریخی بسازد. زمانی که رسانههای جهانی با کلیشهها و اطلاعات گزینشی تصویرهای نادرستی از واقعیت میسازند، این زبان و این ادبیات است که روایت اصیل ایرانی از مقاومت و مظلومیت را به نسلها و جهان منتقل میکند.
وظیفهی امروز ما
حمایت از شاعران، نویسندگان، روایتگران و مستندسازان فرهنگی، نه لطفی فرهنگی بلکه اقدامی راهبردی برای امنیت ملی است. همانگونه که ارتش از مرزهای جغرافیایی حفاظت میکند، ادبیات از مرزهای هویتی و معنایی دفاع میکند. نباید اجازه دهیم ذهنهای جوان ما، بدون تکیهگاه روایی بومی، در دریای پرتناقض روایتهای وارداتی غرق شوند.
ادبیات فارسی، امروز بیش از همیشه در قلب میدان است. صدای آن را باید شنید، باور کرد و از آن پشتیبانی کرد. چرا که در عصر نبردهای پیچیدهی ترکیبی، ملتی که زبان حماسهاش را خاموش کند، واژهی تسلیم را خواهد نوشت.
و چه کسی گفته است که شعر، در میانهی ویرانیها، بیکار مینشیند؟
«از دل خاکستر، ققنوس کلمهای برمیخیزد…»
*دکتر زهرا سادات حسینی/ هیات علمی دانشگاه فرهنگیان
پایان/*
اندیشه معاصر را در ایتا، روبیکا، پیام رسان بله و تلگرام دنبال کنید.